چند بار تو مدرسه کچل کردیند؟ به زور کچل کردید؟

ماجرا از زمانی شروع شد که یه صبح  سرد پاییزی تو راه مدرسه بودم و هنو نصف را را نرفته بودم که دیدم هیکی رفیقام داره ورمیگرده؟  بشش گفتم په چکا داری ور میگردی؟ اونام گفت: مدیر گفته هر که مواش بلنده ورگرده تا کچل نکرده ورنگرده.

منام یه چرتکه ای انداختم. تا مدرسه راه زیادی بود و صرف نمکرد برم تا اونجا و ببینم هالا مدیر به کلّه ما چیشی میگه.

ورگشتیم و رفتیم خونه. همه تعجب، که تو خو ورگشتی؟!! منام زدم زیر گریه و گفتم: مدیر ورم گردوندکه بیام سرما بزنم.

دادام خیلی شاکی شد و اول یه دستخط نوشت که جناب مدیر ، این چه وعضشه؟ شما باید روز قبل میگفتیند نه اینکه بچی مردما از مدرسه ورگردونیند!!


جلی ماشین سرتراشی شا اورد و بعد از اینکه کچلمون کرد نامه را بدستم داد و گفت حتما بده به مدیر.

 رونه مدرسه شدم، حدودا آخرای  زنگ اول بود که به مدرسه رسیدم. مدیر از قضا دم در وایساده بود.من سلامی کردم و رفتم تو حیاط. خیلی تعجب داشت !! اون هوچو نگفت که چکا دور اومدی!! حالا من بودم و نامه به مدیر.نمدونسم چکنم. اگه نمدادم حتما دادام ازم میپرسید که دادم یا نه . چند قدمی ازش رد شده بودم . یه نفسی چاق کردم ، ورگشتم و نامه را به مدیر دادم.

هنوز پام به ساختمون مدرسه نرسیده بود که مدیر صدام زد.

-        وایسا. کجا داری میری؟

-        کلاس

-        این نامه را کی نوشته؟

-        دادام

-        اونوخت من بشد گفتم بری سردا بزنی؟!!

-        نه

-        خو په این نامه چیشیده؟

من میخواستم همه جریان را از سیر تا پیاز بگم . ولی میترسیدم. شاید اگه جرات گفتنشا داشتم مدیر قبول میکرد که غائله ختم به خیر شه. ولی ...

-        هالا برو خونه دادادا بگو بیاد

ورگشتم و دوباره با دادام اومدم. مدیرام بشش گفت که من اصلا چیزی به بچدون نگفتم و سرشام اصلا خوب بود.

دوباره جرات نکردم حقیقتا به دادام بگم و اونجا هم کلی دعوا شنفتیم.

 

من اونروز میخواستم زرنگی کنم که دوبار تو را مدرسه نرم ولی به جا دو بار سه بار رفتم هوچ، کلی هم دعوا خوردیم. تازه اگه صبح به رام ادامه میدادم هوچ اتفاقیام نمی افتاد.