ملّا آقاي دربندي در اسرارالشهاده نوشته است: سواره نظام لشكريان عمر سعد ششصد هزار نفر و پياده نظامشان دو كرور بود و در مجموع يك ميليون و ششصد هزار نفر و همه اهل كوفه بودند! مگر كوفه چه قدر بزرگ بود؟
شیعیان چگونه واقعه عاشورا را تحریف کردند؟
افکار نیوز - سوگمندانه در فاجعه تحريف، شيعيان هم دست كمي از ديگران نداشته اند و خود نادانسته آب به آسياب دشمن ريخته اند. به نظر مي رسد عوامل زير، در اين امر دخيل بوده اند:

الف- مظلوميت شيعيان در طول تاريخ؛
ب- تسامح در ادلّة سنن؛
ج- «هدف، وسيله را توجيه مي كند»!
د- اسطوره سازي و افسانه پردازي؛
هـ- مست از گلاب گريه؛
و- قياس به نفس
ز- غربت اهل علم و انزواي دانشمندان.


الف- مظلوميت بيش از حد

در اينكه ستمگران در طول تاريخ تا توانسته اند در حق شيعه، ستم هاي گوناگون روا داشته اند، جاي بحث نيست. شيعه در تاريخ تا آنجا مظلوم بود كه گاهي حتي تا ساليان سال، جز با ناله و داد نمي توانست اظهار وجود كند و «بكا» تنها سلاحي بود كه شيعيان داشتند و فقط با گريه بود كه مي توانستند از هستي و فرهنگ خود پاسداري كنند و با سلاح بكا، از عاشورا و مكتب تشيّع دفاع كنند.

پيروان اهل بيت اطهار (ع) در بسياري از اعصار چاره اي نداشتند، جز اينكه صداي مظلوم عدالت مظلوم و مظلوميت علي و آل علي را با فغان و گريه به گوش مردم برسانند و با گلاب گريه فضيلت هاي ائمه معصوم و مظلوم را در صحيفه دلهاي قابل بنويسند.

سلاح بكا در عين حاكي بودن از مظلوميت، گاهي ظالم افكن و بت شكن نيز بود؛ سلاحي بود كه هر شيعه، در همه حال به سهولت مي توانست آن را به كار گيرد و ستمگران گذشته و حال را رسوا سازد. كاربرد اين سلاح آن چنان عمومي و همگاني بود كه بزودي ضرب المثل شد و مردم هر چيزي را در رقّت و رواني به گريه شيعيان مثل مي زدند و دليل اينكه در گذشته، علماي شيعه درباره تحريفات عاشورا و جزئيات زندگاني امام حسين (ع) كه در محافل عزاداري و عاشورايي گفته مي شد، حساسيت زياد نشان نمي دادند، در همين نكته نهفته است كه در آن شرايط سخت و با آن همه مظلوميت مي ترسيدند اصل عاشورا مانند غدير خم، كه در بعضي از اعصار توسط ايادي بني اميه از خاطر مردم محو شده بود، فراموش شود.

حق با آنان بود و رضاي حضرت حق نيز در اين بود كه هيچ گاه عاشورا از يادها نرود. مگر نه اين است كه مكتب تشيع و اسلام ناب محمدي با عاشورا زنده مانده است. بالاخره هر طوري بود مردم بايد اصل عاشورا را احياء مي كردند و كوشش مردم، آن هم به صورت خود جوش بهتر از اين بود كه براي پاسداري از عاشورا حضور نداشته باشند.

يار خود مي خواهد اين آشفتگي كوشش بيهوده به از خفتگي

بزرگان شيعه در آن شرايط ياد شده، كه بيشتر اوقات بر تاريخ حاكم بود، نمي توانستند به صورت جدي و مستقيم با تحريفات عاشورا، كه بيشتر در جزئيات قضيه رخ مي داد، مبارزه منظم و مستمرّي داشته باشند و اما آيا براستي شرايط هميشه چنان سخت بود كه نمي شد كاري كرد و آيا امروز هم چنان است كه در گذشته بود؟

سابقه تحريف ستيزي:

بزرگان و علماي شيعه هرگاه فرصتي يافته اند، به تحريفات اعتراض كرده اند و در اين راه گامهايي هر چند اندك، برداشته اند. مبارزه با تحريفات در فرهنگ شيعي سابقه اي بس ديرينه دارد و پيروان اهل بيت چه در حوزه حديث و تاريخ و چه در حوزه هاي ديگري چون ادب و هنر با پيروي از امامان معصوم (ع) مبارزه با تحريف را وظيفه اي شرعي ديده و به اين تكليف خود در موارد مقتضي عمل كرده اند.

در اين باب نمونه هاي بسياري در تاريخ ديده شده است و نمونه اي كه به طور مستقيم مربوط به تحريفات عاشوراست، در اينجا نقل مي شود:

در عصر امام صادق (ع)، بيش از هزار و دويست سال پيش، سيد اسماعيل حميري، شاعر بزرگ شيعي در قرن دوم، از اين درد بسيار بزرگ ناليده است.
او روزي به يكي از شاعران و ذاكران به نام جعفر بن عفان طايي گفت: واي بر تو، چگونه به خود اجازه دادي درباره آل محمد (ص) چنين بدگويي كني:

ما بالُ بيتِكُمْ يُخَرَّبُ سَقْفُهُ وَ ثيابُكُم مِن اَرْذَلِ الْاَثوابِ
- شما را چه شده است كه سقف خانه هايتان خراب و لباسهايتان از پست ترين لباسهاست؟!

ذاكر محترم جواب داد: چه عيبي دارد، كجاي اين سخن زشت است؟!

سيد گفت: اگر نمي تواني مدح و مرثية مناسبي بگويي، دست كم ساكت باش!

تو را به خدا، آل محمد (ص) را بايد
اينكه براي گرياندن مردم در سوگ امام حسين، استفاده كردن از هر وسيله اي جايز است، به خدا قسم برخلاف گفته امام حسين است.
چنين وصف كنند و چرا مرثيه اي چنين ذلّت آور و ذليلانه بايد گفت؟! ولي من تو را معذور مي دارم، چرا كه منتهاي دانش و هنر تو گويي همين است! اما من قصيده اي سروده ام كه اميدوارم ننگ اين مرثية تو را از ساحت مقدس آنان بزدايد.

پس از آن كه سيد حميري قصيده معروف خود را كه با بيت؛ اُقْسِمُ بالله و آلائه وَالْمَرْءُ عَمّا قالَ مَسْئولُ شروع مي شود، خواند و رو به جعفر ذاكر كرد و گفت: درباره علي و آل عدالت اين چنين بايد شعر سرود؛ اما امثال شعر تو را بايد براي بيچارگان و درماندگان سرود.

جعفر طايي هم كسي نبود كه حرف حق را قبول نكند. در شرف وي نيز همين بس كه مانند سيد حميري در محضر حضرت امام صادق (ع) مرثيه خواني كرده بود. چنين بود كه تا پند پدرانة سيد حميري را شنيد، سر سيد را بوسيد و گفت: به خدا كه تو سرآمد شاعران هستي و ما پيروان تو هستيم.

آري از همان روز هاي نخست، غيور مردان شيعي در برابر تحريفات عاشورا واكنش نشان مي دادند و بزرگان و دانشمندان نيز با نوشتن كتاب هاي رجالي و با تدوين قواعدي كه امروزه علم درايه يا حديث شناسي خوانده مي شود، تا آنجا كه مي توانستند از متون تحريف زدايي مي كردند؛ به ويژه درباره تحريفات عاشورا، در صد سال اخير كارهاي مهمي شده است كه در خور تقدير است. از بين آنها كتاب لؤلؤ و مرجان در شرط اول و دوم روضه خوان را نوشته خاتم المحدثين حاج ميرزا حسين نوري طبرسي نويسنده اثر بزرگ روايي در سده اخير، مستدرك الوسائل،‌ مي توان نام برد.

اين كتاب بسيار مفيد و متقن است و هيچ روضه خوان و مرثيه خواني از آن بي نياز نيست و ضروري است كه از ديد نويسندگان و گويندگان مذهبي دور نماند و بيش از پيش، مورد توجه دانشمندان و پژوهشگران قرار گيرد. گام ديگري كه برداشته شد، سخنراني هاي عالمانه و راهگشاي متفكر شهيد، استاد مطهري بود كه گرآوري شد و با عنوان فريادهاي شهيد مطهري بر تحريف هاي عاشورا انتشار يافت و نيز همراه با يادداشت هاي استاد در ضمن كتابي در سه جلد و با نام حماسه حسيني چاپ شد.

گام ديگري كه برداشته شد، سخنراني هاي عالمانه و راهگشاي متفكر شهيد، استاد مطهري بود كه گردآوري شد و با عنوان فرياد هاي شهيد مطهري بر تحريف هاي عاشورا انتشار يافت و نيز همراه با يادداشت هاي استاد در ضمن كتابي در سه جلد و با نام حماسه حسيني چاپ شد.

سوگمندانه بايد بگوييم چنان نبود كه همه دانشوران ديني در اين باره، درد آشنا باشند و تحريف زدايي را چون تكليفي ضروري پي گيرند. دريغ كه بسياري از سر ناآگاهي و با انگيزه هايي كه خواهيم گفت، خود به آتش دامن زدند تا آنجا كه ميدان فراخي را براي استهزاي دشمنان باز كردند. حال بايد ديد چه انگيزه هايي در اين كار دخيل بوده است.

ب- تسامح در ادلّة سنن

قاعده تسامح در ادلّه سنن در علم فقه، مي تواند كاربرد داشته باشد. اين قاعده مي گويد اگر از خبر ضعيفي كه جامع شرايط حُجيّت نيست، فهميده شود كه فلان كاري مثلاً فلان ثوابي دارد و دليل ديگري نداشته باشيم، در اين صورت مي توانيم به آن كار عمل كنيم و اگر عمل كرديم ثواب خواهيم داشت؛‌ گرچه آن خبر ضعيف در اصل جعلي باشد و چنان سخني هيچ گاه از معصوم (ع) صادر نشده باشد. حال برخي چنين استنباط كرده اند كه اگر ثواب داشت، استحباب هم خواهد داشت و بعضي ديگر گفته اند: تنها مي تواند ثواب داشته باشد و بس.

به هر حال نبايد فراموش كرد كه اين قاعده، فقط در فروع عملي، نه در اصول يا فروع فكري عقيدتي، جريان پيدا مي كند؛ آن هم نه در همه اعمال فرعي و فردي كه تنها در دايره سنن يعني كارهاي نيك، كاربرد دارد؛ باز هم نه در همه كارهايي كه نيك و پسنديده مي نمايد و هنوز در استحبابش بحث هست، بلكه بايد عقل سليم هم نيك بودنش را امضا كند تا با تسامح بتوان گفت كه آن كار ثواب يا استحباب دارد.

اما آيا اين قاعده را در حوزه فكر و عقيده هم مي توان به كار برد و بنا به آن خبر ضعيف، معتقد بود كه آن كار موجب رضا و خوشنودي امام معصومي است كه خبر ضعيف به او نسبت داده شده است و چون خوشنودي اما معصوم (ع) خوشنودي خدا را در پي دارد پس مي توان اعتقاد داشت كه خوشنودي خدا در آن كار است! پر واضح است كه هيچ فقيهي چنين برداشت بعيدي از قاعده تسامح نكرده است.

دريغ و دردا كه بعضي از ساده لوحي اين قاعده را در همه جا چون وحيِ مُنْزَل
اسطوره سازان گاهي چنان افراط مي كنند كه حتي مرزهاي عقيدتي را هم، به هم مي ريزند؛ مثل آن افترايي كه مي گويند: سالار شهيدان (ع) در روز عاشورا به برادرش ابوالفضل عباس پناه آورد! و يا افتراي ديگري كه مي گويند: اگر حضرت زينب نبود، ‌امام سجاد (ع) دق مرگ مي شد!
جاري و ساري ساخته اند. حتي در موضوع حساسي چون عاشوراي حسيني كه بزرگترين شاخصه فرهنگي شيعي است و بيگانگان بيش از هر چيز شيعه را با عاشورا مي شناسند و مي سنجند، به نام قاعده تسامح سهل انگاري كرده اند.
دردآورتر از همه اينكه گاه اين قاعده را حتي وارد حوزه فكر و انديشه نيز مي سازند. ما بارها افرادي را ديده ايم كه در جواب اشكالاتي كه به نوشته هايشان درباره عاشورا و زندگاني امام حسين (ع) مي شد، به قاعده تسامح، تمسّك مي جستند. و هرگاه اعتراض مي شد كه چگونه در باب فروغ فقهي قايل به احتياط هستيد و در باب تعارض، از «خذ ما خالف العامّه» دم مي زنيد اما به عاشورا و امام حسين (ع) كه مي رسيد، راه تسامح در پيش مي گيريد.

مي توان اين تسامح را با مراجعه به بيشتر كتاب هايي كه امروزه در مورد عاشورا منتشر مي شود،‌ ملاحظه كرد. در اين باره بيش از همه به نوشته هاي طبري و ابن اثير استناد مي شود. حتي برخي محور پژوهش خود را آثار اين دو و يا امثال اين دو، مثل ابن خلدون، قرار داده اند و به آثار شيعه مثل ارشاد شيخ مفيد و لهوف سيد بن طاووس در درجه دوم نگريسته اند. غافل از اينكه اگر در مغرض بودن امثال طبري و ابن خلدون هم شكي باشد در مخالف بودنشان هيچ گونه ترديدي نيست.

مرحوم علامه مامقاني (ره) در ردّ نظرية كساني كه تصور كرده اند قاعده تسامح،‌ در باب سنن و قصص تاريخي و مواعظ اخلاقي مي تواند كاربرد داشته باشد، سخنان مفيد و مُتقني دارد كه نقل مي شود:

نسبت دادن خبري به معصوم (ع) بدون طريق معتبر صحيح نيست،‌ و ورود و اذن و رخصت بر مسامحه در ادلّة سنن از پيامبر مختار (صلوات الله عليه و آله) يا از ائمه اطهار (سلام الله تعالي عليهم) ممنوع است، و اخباري كه قايلان به قاعدة تسامح به آن استدلال مي كنند، از افادة مطلوب قاصر است. گرچه بيشتر علما در استدلال به آن توافق كرده اند اما در موقع تامل و تحقيق معلوم مي شود كه در فهم آن اشتباه كرده اند.

ج- هدف، وسيله را توجيه مي كند!

اين اصل ماكياولي و ويرانگر، در ميان عوامل تحريف از همه خطرناكتر و تاسف آورتر است. پيروان اخلاق ماكياولي مي گويند، براي رسيدن به هدف، هر وسيله اي را مي توان استخدام كرد، اگر چه با تحريف حقايق و وارونه نشان دادن واقعيت ها باشد؛‌ همين كه هدف صحيح باشد، كافي است و مهم نتيجه كار است!

شمار اخبار و احاديث جعلي، و تعداد داستان ها و حكايت هاي تخيلي كه با همين خيالِ خام ساخته و پرداخته شده است، بيشتر از آن است كه تعداد آن گفته شود؛ شنيدن چند اعتراف از سازندگان و افسانه پردازان اين قبيل تحريفات كافي است تا عمق فاجعه را نشان دهد:

از برخي داستانسرايان نقل شده است كه مي گفت: هرگاه كاري را خوب بدانيم، براي آن حديثي مي سازيم.
اينان اگر از سوي كسي به دروغ بستن بر رسول خدا (ص) متهم مي شدند و راهي براي رهايي از آن نمي يافتند، روشي ديگر در پيش گرفته،‌ مي گفتند: ما براي پيامبر (به نفع او) دروغ مي گوييم نه بر او و اين كار را نيز براي آن انجام مي دهيم كه دل هاي عامّه مردم را نرم سازيم.

يكي از كساني كه خود اعتراف به جعل و وضع احاديث كرده، شخصي است به نام قاضي ابوعصمه مروزي كه ذوفنون بوده است و از آنجا كه ميان تفسير و حديث و تاريخ و فقه و ... جمع كرده بود به او «جامع» مي گفتند! و معروف است كه «جز صدق و راستي، همه چيز داشت». از او پرسيدند:
اين همه روايت را در فضيلت قرائتِ يك يك سوره هاي قرآن از كجا آوردي؟! جواب داد: من ديدم كه مردم از قرآن اعراض كرده و به فقه ابو حنيفه و مغازي ابن اسحاق سرگرم شده اند، خواستم با جعل اين احاديث، مردم را به قرائت قرآن تشويق كنم.

بدتر از همه اينكه حتي به اعتقاد بعضي از حديث سازان، جعل احاديثي كه مردم را به كارهاي نيك تشويق و ترغيب كند، شرعاً روا و جايز بوده است! و هرگاه به اينها اعتراض مي شد كه چرا ارتكاب به اين گناه بزرگ را جايز مي شماريد، مگر نمي دانيد كه پيامبر (ص) فرمود: «هركس آگاهانه بر من دروغ ببندد تا مردم را با آن گمراه سازد، بي گمان جايگاهش در آتش جهنم خواهد بود.» با بي شرمي مي گفتند:«پيامبر (ص) فرموده هركس بر من دروغ ببندد در آتش خواهد بود و ما بر او دروغ نمي بنديم بلكه براي او (به سود او) دروغ مي بنديم» البته بطلان اين مغالطه نياز به توضيح ندارد و اين عذر بدتر از گناه، خود خطاي ديگري بود كه آنان با تحريف معنوي در فرمايش حضرت رسول (ص) مرتكب مي شدند.

بي گمان دروغ گفتن از گناهان كبيره است و اصل مسلم اين است كه خدا را با گناه و معصيت نمي توان پرستيد.

آنان كه تصور مي كنند با دروغ پردازي و افسانه سازي مي توان به
يكي از كساني كه خود اعتراف به جعل و وضع احاديث كرده، شخصي است به نام قاضي ابوعصمه مروزي كه ذوفنون بوده است و از آنجا كه ميان تفسير و حديث و تاريخ و فقه و ... جمع كرده بود به او «جامع» مي گفتند! و معروف است كه «جز صدق و راستي، همه چيز داشت».
هيئت هاي حسيني رونق بخشيد و به خدا نزديك شد، سخت در اشتباه و خطا هستند. بسيار ضروري است كه لااقل يكبار، به قرآن و سخنان پيشوايان معصوم (ع) مراجعه كنند تا به عمق گناهي كه گرفتار آن شده اند پي ببرند. محدث بزرگ شيعه حاج ميرزا حسين نوري اغلب آيات و روايات را كه حاكي از كبيره بودن گناه دروغ است، در اثر گران سنگ خود آورده است و در ضمن خلاصه اي از تحقيقات خود را در اين مورد به صورت فشرده و بسيار مفيد بيان كرده است.

به اين ترتيب كه مي نويسد:
«به جهت سهولت حفظ كردن و پيوسته در نظر داشتن، مناسب ديدم خلاصه مفاسد دروغ و خرابي دروغگو را كه از آيات و اخبار مستفاد مي شود در رشته اي مختصر در آوردم:

۱. دروغ فسق است... و دروغگو فاسق است.
۲. دروغ به قول زور است و با بت پرستي در يكجا ذكر شده است.
۳. دروغگو ايمان ندارد.
۴. دروغگو در قرآن مانند خمر و قمار گناه «اثم» ناميده شده است.
۵. دروغگو مبغوض خداوند است.
۶. دروغگو رو سياه است.
۷. دروغگويي از شرب خمر، بدتر است.
۸. بوي دهن دروغگو، متعفن و گنديده است.
۹. فرشتگانِ رحمت به اندازه زيادي از دروغگو، دوري و فرار مي كنند.
۱۰. خداي متعال، دروغگو را در قرآن لعنت مي كند.
۱۱. بوي گندِ دهان دروغگو تا عرش مي رسد.
۱۲. حاملان عرش، دروغگو را لعنت كنند.
۱۳. دروغ مخرب ايمان است.
۱۴. دروغ، مانع از چشيدن طعم ايمان مي شود.
۱۵. دروغگو با دروغ گفتن، تخم عداوت و كينه در دلها مي كارد.
۱۶. دروغگو، مروّتش از همه خلق كمتر است.
۱۷. به جهت يك دروغ هفتاد هزار فرشته، دروغگو را لعن كنند.
۱۸. دروغ، علامت نفاق است.
۱۹. دروغ، كليد خانه اي است كه تمام خبائث در آنجاست.
۲۰. دروغ، فجور و دروغگو فاجر است.
۲۱. در مقام مشورت، راي و نظر دروغگو، بهايي ندارد و نبايد پسنديده شود.
۲۲. دروغگويي، زشت ترين بيماري روحي و رواني است.
۲۳. دروغ، عصاي دست شيطان است.
۲۴. دروغ، بدترين رباهاست.
۲۵. دروغ، مورث فقر است.
۲۶. دروغ گفتن، خيانت كردن است.
۲۷. دروغ، فراموشي مي آورد.
۲۸. دروغ، دري از درهاي نفاق است.
۲۹. دروغگو، در قبر، با عذاب مخصوصي معذّب مي شود.
۳۰. دروغ، دروغگو را از نماز شب (راز و نياز با حضرت دوست) و از روزي محروم مي كند (هم از دين و هم از دنيا باز مي د ارد).
۳۱. دروغ، سبب مي شود كه انسان از رحمت و ياري خدا محروم شود.
۳۲. دروغ، جمال انساني را از انسان مي گيرد و دروغگو را مسخ مي كند.
۳۳. زشتي دروغ از همه زشتيها، بيشتر است.
۳۴. دروغ از گناهان كبيره است.
۳۵. دروغ، انسان را از ايمان دور و بيگانه مي كند.
۳۶. دروغگو از بزرگترين گنهكاران است.
۳۷. دروغ،‌ دروغگو را هلاك مي سازد.
۳۸. دروغ، حُسن و طراوت و بهار را از دروغگو زايل مي كند.
۳۹. دروغگو، نمي تواند برادر و دوست كسي باشد و از مصاحبت و رفاقت با او بايد دوري جست.
۴۰. خداي متعال،‌ دروغگو را راه ننماد و او را به راه حق هدايت نكند!

محدث نوري مثال جالبي دارد در مورد اصل شيطاني «هدف وسيله را توجيه مي كند» كه شدت تاثر و تاسف او را در اين باره نشان مي دهد.

استاد متفكر، شهيد مطهري آن مثال را چنين نقل مي كند:

مرحوم حاجي نوري، اين مرد بزرگوار، استاد مرحوم حاج شيخ عباس قمي كه حتي بر حاج شيخ عباس ترجيح داشته است، به اعتراف خود حاج شيخ عباس و ديگران، مرد فوق العاده متبحّر و با تقوايي است. ايشان اين مطلب را در كتاب خودشان طرح كرده اند كه اگر اين حرف درست باشد كه هدف وسيله را مباح مي كند، من اينجور مي گويم: يكي از هدف هاي اسلامي، ادخال سرور در قلب مومن است؛ يعني انسان كاري كند كه مومني خوشحال شود. من براي اينكه مومني را خوشحال كنم، در حضور او غيبت مي كنم چون از غيبت خيلي خوشش مي آيد! اگر بگويند مرتكب گناه مي شوي، مي گويم خير، هدفم مقدس است، من كه غيبت مي كنم مي خواهم او را خوشحال كنم!

مثال ديگري مرحوم حاجي نوري ذكر مي كند كه مردي زن بيگانه اي را مي بوسد. بوسيدن زن نامحرم حرام است. مي گوييم چرا اين كار را انجام دادي؟ مي گويد: من ادخال سرور در قلب مومن كردم! در مورد زنا و شراب و لواط هم همين را مي توان گفت. اين چه غوغايي است؟! اين چه حرف شريعت خراب كني است؟!

اينكه براي گرياندن مردم در سوگ امام حسين، استفاده كردن از هر وسيله اي جايز است، به خدا قسم برخلاف گفته امام حسين است.

مرحوم محدث نوري پس از سخن فوق كه نقل به معنايش و خلاصه شده اش را از كتاب شهيد مطهري آورديم، مي نويسد:

بر هر ذي شعوري پوشيده نيست كه اين رشته سخن، خلاف ضرورت دين و مذهب، و سبب بيرون رفتن از آيين و كيش و ملت است...
و از قبايح مفاسدي كه بر اين رشته سخن... مترتّب مي شود آنكه، ناچار بايد هر حرامي كه وسيله
مردي زن بيگانه اي را مي بوسد. بوسيدن زن نامحرم حرام است. مي گوييم چرا اين كار را انجام دادي؟ مي گويد: من ادخال سرور در قلب مومن كردم!
گرياندن باشد، مانند دروغ گفتن، جايز باشد؛ زيرا كه فرقي در اين باب ميان دروغ گفتن و ساير محرّمات نيست و آنچه در آنجا بافته اينجا هم مي آيد. و اين شبهه اگرچه قابل ذكر نبود اما شايد در ذهن بعضي عوام بيچاره داخل شود، پس لازم بود كه مفاسد آن يادآوري شود تا بداند...


د- اسطوره سازي و افسانه پردازي

اسطوره سازي و قصه پردازي نيز يكي از عوامل تخريب است. از آنجا كه حس كمال جويي و قهرمان طلبي در نهاد انسان نهفته است، ناخواسته با اسطوره سازيها و افسانه پردازيها مي خواهد آن حس غريزي و فطري را ارضا و اشباع كند و از اينجاست كه مي بينيم اسطوره سازي عمر به قدمت تاريخ دارد بلكه پيشتر از تاريخ و ماقبل تاريخ هم بوده است. امروز هم در ميان ملل عقب مانده و در ميان عوام الناس، آنچه بيش از همه رونق و رواج دارد، همين اساطير است.

از اين حقيقت تلخ هم نمي توان گذشت كه بيشتر مردم در زندگي جدي نيستند، آنچنان كه گويي خود را مجبور به زنده ماندن مي دانند و در جهان جبر به سر مي برند و بيشتر با روياها و آرزوهاي دراز زندگي مي كنند؛ به همين دليل به اساطير و افسانه ها رو مي آوردند و از گفتن و شنيدن آنها احساس لذت مي كنند. چرا كه روياها و آرزوهاي خود را در آئينه اساطير، تعبير شده و محقّق تصور مي كنند.

و چنين است كه اساطير، هر روز گسترش بيشتري مي يابد و هر لحظه افسانه تازه اي به شمار افسانه ها افزوده مي شود و اين خصوص به يك يا چند فرهنگ نيست كه در همه فرهنگ هاي گوناگون سيطره اساطير را مي توان مشاهده كرد و فرهنگ عاشورا نيز به دليل گستردگي و مردمي بودن، در معرض انواع اساطير و افسانه ها بوده و هست. استاد شهيد مرتضي مطهري در اين باره مي گويد:

قسمتي از تحريفاتي كه در حادثه كربلا صورت گرفته، معلول حس اسطوره سازي است. اروپايي ها مي گويند: در تاريخ مشرق زمين مبالغه ها، اغراق ها زياد است و راست هم مي گويند.

ملّا آقاي دربندي در اسرارالشهاده نوشته است: سواره نظام لشكريان عمر سعد ششصد هزار نفر و پياده نظامشان دو كرور بود و در مجموع يك ميليون و ششصد هزار نفر و همه اهل كوفه بودند! مگر كوفه چه قدر بزرگ بود؟ كوفه يك شهر تازه ساز بود كه هنوز سي و پنج سال بيشتر از عمر آن نگذشته بود. چون كوفه را در زمان عمر بن خطّاب ساختند. اين شهر را عمر دستور داد بسازند براي اينكه لشكريان اسلام در نزديكي ايران، مركزي داشته باشند. در آن وقت معلوم نيست همه جمعيت كوفه آيا به صد هزار نفر مي رسيده است يا نه؟ اينكه يك ميليون و ششصد هزار نفر سپاهي در آن روز جمع بشود و حسين بن علي هم سيصد هزار نفر آنها را بكشد، با عقل جور در نمي آيد. اين، قضيه را به كلي از ارزش مي اندازد.

استاد مطهري مثال ديگري هم در اين باره از زندگاني حضرت ابوالفضل (ع) مي آورد كه جالب است. اصولاً يكي از مواردي كه حس قهرمان پرستي و اسطوره سازي افسانه پردازان را به شدت شكوفا مي سازد، همين رشادت ها و دليري هاي قمر منير بني هاشم است كه جاي انكار نيست و در اينكه آن اسوة هميشه سبز وفا و پايداري «عبد صالح خدا، شهيد ممتاز، مورد غبطة همه شهيدان در روز جزا، پيشتاز شهادت،‌ قله بلند فداكاري و ايثار،‌ پدر فضيلت ها، نزديكترين كس از ياران حسين، و ماه درخشان بني هاشم» است نمي توان هيچ ترديدي روا داشت.

اما چيزي را كه اصالت ندارد و با عقل و تاريخ نمي خواند، چرا بايد گفت؟ آخر چه لزومي دارد با نقل داستان هاي بي اساس و نامعقول، دهان دشمنان را به استهزا باز كنيم. استاد مطهري (ره) با جليل از دقت بيني و درد آشنايي محدث نوري،‌ دومين مثال را به نقل از ايشان چنين مي آورد:

حاجي نوري، اين مرد بزرگ در كتاب لؤلؤ و مرجان ضمن انتقاد از جعل اينگونه افسانه ها مي گويد: براي شجاعت حضرت ابوالفضل نوشته اند كه او در جنگ صفّين ( كه اصلاً شركت حضرت هم معلوم نيست، اگر شركت هم كرده باشد پانزده سال عمر داشت) مردي را به هوا انداخت، ديگري را انداخت. نفر بعدي را، تا هشتاد نفر، نفر هشتادم را كه انداخت هنوز نفر اول به زمين نيامده بود! بعد اولي كه آمد دو نيمش كرد، دومي نيز همچنين تا نفر آخر!

اسطوره سازان گاهي چنان افراط مي كنند كه حتي مرزهاي عقيدتي را هم، به هم مي ريزند؛ مثل آن افترايي كه مي گويند: سالار شهيدان (ع) در روز عاشورا به برادرش ابوالفضل عباس پناه آورد! و يا افتراي ديگري
اينكه براي گرياندن مردم در سوگ امام حسين، استفاده كردن از هر وسيله اي جايز است، به خدا قسم برخلاف گفته امام حسين است.
كه مي گويند: اگر حضرت زينب نبود، ‌امام سجاد (ع) دق مرگ مي شد! نقش اسطوره سازي در توليد تحريفات چنان چشمگير است كه با تحقيق گفته مي شود:

انگيزه هايي كه بتواند به جعل حديث و تحريف حقايق بينجامد در باب احكام عملي جداً اندك است و بيشتر درباره اصول عقايد و بيشتر از همه در باب فضايل و مناقب و اذكار است.

هـ- مست از گلاب گريه

به پندار بعضي، عاشورا و حماسه حسيني در گريه و ناله خلاصه مي شود. به خيال آنها اصالت عاشورا فقط گريه است و هر چيز ديگر را بايد با آن سنجيد و بس! از ديد آنها اگر هر خبر و حديث صحيح و معتبر نتواند موجب گريه شنوندگان شود ارزشي ندارد. بيشتر روضه خوانان و مداحان هميشه با اين تصور و پيش ذهن به سراغ مقاتل و تاريخ مي روند كه سوزناك ترين و گريه آورترين سخن يا داستان را به دست آورند. حال اگر هم چيزي اعم از درست و نادرست پيدا كردند آنقدر به آن شاخه و برگ مي دهند كه واقعه به كلي از حالت اصلي خارج مي شود.

گاهي از يك جمله نيم سطري يك داستان و از يك روايت كوتاه دهها رمان مي سازند كه راستي جاي شگفتي است. يكي از رفقا كه به تازگي داستان رمانتيك «شيرين خانم» را در كتاب روضه الشهدا خوانده بود، چنان با آب و تاب نقل مي كرد كه گويي گنج گرانبهايي يافته بود و از شادي در پوست خود نمي گنجيد. وقتي كه معلوم شد اين قصه از اصل بي اساس بوده، جز در مغز خيال پرداز جناب كاشفي هيچ گاه و در هيچ جا نبوده است. رفيق ما با چهره اي گرفته، حاكي از تاسف و تعجب، گفت: راستي اصالت ندارد؟ حيف شد! اما خودمانيم آن را خيلي خوب ساخته است و چندين بار اين سخن را تكرار كرد.

در اينجا جا دارد نگاهي هر چند گذرا به موضوع گريه داشته باشيم . در اينكه گريه براي امام حسين (ع) مطلوب و مستحب موكّد است، جاي ترديد نيست و پيوندي كه دلهاي پاك با حضرت اباعبدالله الحسين (ع) مي يابند جز با گلاب گريه شدني نيست. اين پيوند روحي عاطفي اگر بهتر از پيوند عقيدتي هم نباشد، كمتر از آن نمي تواند باشد و آن را بايد حفظ كرد و بر آن تاكيد ورزيد، اما نه به بهاي وارونه كردن حقايق و تحريف واقعيت هاي مذهبي و تاريخي كه اگر گريه به وسيله دروغ باشد، بي گمان آن پيوند هم به دنبالش نخواهد بود.

نكته ديگري كه در اينجا بسيار حائز اهميت است، توضيح راهگشا و بيان بلندي است كه در متن برخي از احاديث مربوط ديده مي شود. براي نمونه عنايت به دو حديث ذيل مي تواند كافي باشد؛ امام صادق (ع) به فُضيل بن يسار، يكي از شاگردانش، فرمود: آيا دور هم جمع مي شويد و احاديث ما را براي يكديگر نقل مي كنيد؟
فضيل گفت: بلي، فدايت شوم.

حضرت فرمود: دوست دارم كه چنان مجالسي باشد. اي فضيل! حق ما را زنده كنيد. خدا بيامرزد كسي را كه حق ما را زنده نگهدارد!
اي فضيل! هركس از ما يادي كند يا پيش او از ما ياد شود، تا از چشمش به قدر پر پشه اي اشك خارج شود، خدا خطاهاي وي را گرچه بيشتر از كف دريا باشد، خواهد بخشيد.

در حديث ديگري از امام رضا (ع) نقل شده كه فرمود:
هركس مصايب ما را ياد كند و بگريد، در روز قيامت با ما خواهد بود و هركس مصايب ما را ياد كند، بگريد و ديگران را بگرياند، در آن روز كه همه چشمها خواهند گريست، چشمان او نگريد و هركس بنشيند در مجلسي كه در آن مجلس حق ما احيا مي شود، دل او در آن هنگام كه همه دلها مي ميرند، نخواهد مرد.

آنچه در اين قبيل احاديث، تاكيد شده «احياي امامت و زنده نگهداشتن حق اهل بيت (ع)» است كه هدف از تشكيل مجالس و محافل حسيني را تعيين مي كنند.
بنابراين، گريه اي مطلوب و مستحب است كه در مسير احياي ولايت و حق اهل بيت (ع) باشد.

اما گريه اي كه نتواند اين حق بزرگ را احيا كند و آن هدف الهي را تامين سازد و حتي همچون سدي مانع اين امر مقدس شود، به هيچ وجه نمي تواند مطلوب و مشروع قلمداد شود. فشرده سخن اينكه گريه هدف نيست تا همه چيز در آن خلاصه شود بلكه وسيله اي است براي احياي ولايت و احقاق حق آل عصمت(ع).
اما آيا گريه اي كه با خواندن خرافات و نقل و نشر اكاذيب حاصل مي شود، منجر به احياي ولايت مي شود يا برعكس، باعث استهزاي دشمنان مي گردد و بيگانگان را از ساحت مقدس اهل بيت (ع) دورتر مي سازد؟

راستي كه شاعر شيعي افغاني، شهيد بلخي، نيك سروده است:

تأسيس كربلا نه فقط بهر ماتم است دانشسراي مكتب اولاد آدم است



منبع: تحريف شناسي عاشورا و تاريخ امام حسين (ع) - نويسنده محمد صحتي سردرودي