امسال وقتی برای افطار یه ظرف کوچیک حلیم از مغازه سر کوچمون گرفتم تو راه خونه یاد گلپایگون افتادم.

                                      

 

این رسمی بود که گلپایگونیا هر سال وقتی آبان شروع میشد بعد از اینکه همی کاراشون از کشاورزی و کشت و کار گرفته  تا آرت کردن گندماشون و جمع کردنشون تو " چیل " (خمره بزرگ مخصوص انبار آرد) فارغ میشدند،تصمیم میگرفتند که  یه  شب جمعه  نذرشونا ادا کنند.

ما تو مدرسه با رفیقا آدرس خونایی را میگرفتیم که حلیم نذری میپختند.و بعد با هم قرار میذاشتیم قبل از سحر خودمونا پشت در صاحاب آش برسونیم.

هنو سحر نشده پشت در، ملت جمع میشدند هر کی با یکی یا دو تا سطل روحی دلنگ و دلنگ که تو دستش بود منتظر میشد تا در وا شه و سطلشا پر کنه و بره. اما بعضی جاها حلیمشون معروف بود و طبیعتا شلوغتر میشد شاید صد نفر میشدند.تو" محل چال " قندهاریا ، تو پارک شهر آقا وهاب(فامیلیش یادم نیس .همیشه تو جاهای دیه هم مقسّم بود).

 

                                                 

از اونطرف تو خونه از سرشب حدود 10 تا دیگ بار میکردند و از آخر شب تا دم سحر هِیسُم Heysom (کفگیر دسته بلند) میزدند تا ته نگیره و خلاصه قبل ار اذون در دیگا را میذاشتن و روش کُپه کُپه نمک میریختن تا وقت اذون شاید امام زمان نذری را قبول کنه و انگشت بزنه (البته اینجور به ما میگفتند). و میرفتند و نماز صحبا به جماعت میخوندند.

یه ربع که از اذون میگذشت میومدند و در دیگا رو بر میداشتن و در را باز میکردند و مردم هم که حمله.....

البته بیشتر خاطرات من از اینجا به بعده که ....

 

آخاله این هفته آش کجاس ؟