پس از ما هم در اين عالم بهاريست |
|
|
گلستاني? خزاني? گلعذاريست |
پس از ما در فراسوهاي اين دشت |
|
|
به روي شاخه هر گل
ه?زاريست |
درخشد ماه و خورشيد و ستاره |
|
|
مداوم گردش ليل و نهاريست |
پس از ما در ميان آشنايان |
|
|
براي اين چنين جمعي
قراريست |
نواي گريه از هر سو بلند است |
|
|
به سوگ ما دو چشم
اشكباريست |
به روي هر گلي پروانهي عشق |
|
|
به سايه روشني? شمع
مزاريست |
اگرچه رفته استادي از اين جمع |
|
|
ولي فكر بديعش يادگاريست |
كجا نامش رود از خاطر دوست |
|
|
كه نام او به هر جا
افتخاريست |
اگر از چشمهاش سيراب
گشتيم |
|
|
يقين آن چشمه آب
خوشگواريست |
ببايد صبر بسياري كه تا
باغ |
|
|
ثمر آرد? كه اين از
بردباريست |
ببايد رنج بيحد تا كه از
گل |
|
|
به دست آيد گلابي تا
بهاريست |
نميرد ?خالصي? تا عشق
زندهاست |
|
|
كه اهدافش چراغ رستگاريست |
به مشتاقان خود درس وفا داد |
|
|
كه اين راه عطوفت راه
ياريست |
رفيقان جمله در سوگش
نشستند |
|
|
چنين رسمي نشان غنگساريست |
به سوگ ?خالصي? ?طالب?
چنين گفت |
|
|
كه نامش بهر ياران
اعتباريست |