روز اول که به من گفتي ،( الف ) را ،( با ) را |
|
دل تو خون شد تا ياد بگيرم ( يا ) را |
اول از ( آب ) شروع کردي يعني نم نم |
|
به من آموختي آموختن ( دريا ) را |
گفته بودي به من ( آيينه ) سه بخش است ولي |
|
سنگ صد بخش نموده است همين معنا را |
آب ، بابا ، نان افسوس در آورد آخر |
|
رحمت آب و غم نان پدر بابا را |
بين سي حرف ،(الف ) بود که سر بالا داشت |
|
که کلاهش بنهادند سر بالا را |
قصد تنقيد نداريم ولي معتقديم |
|
عارف آن است بخواند ز ( الف )، ( ايما ) را |
باز هم قصه ي ( سارا ) و وفاداري او |
|
کاش با خود نبرد سيل دگر (دارا )را |
ما فقط مشق نوشتيم و نگفتند به ما |
|
هيچ گه فلسفه ي مشق نوشتن ها را |
ما گذشتيم ، شما طفل دبستاني ها |
|
علم و ثروت بنويسيد همين انشا را |
ولي اين بار بگوييد که ثروت خوب است |
|
به ريالي نخريدند چو علم ما را |
بازهم زنگ رياضي و رياضت کشي ام |
|
خوب است ،اگر حذف کني منها را |
در پس تخته سياه است تو را بخت سفيد |
|
اکتفا مي کند اين جمله ي ما دانا را |
اي معلم تو همان گوهر نا مکشوفي |
|
کيست پيدا بکند اين همه نا پيدا را |
ای ( اقبال ) مبادا که مکدر سازد قدر نشناسی تو ، قلب معلم ها را |
به پيشگاه باغبانان سر افراز گلزار پر گل و ريحان انديشه و احساس يعني معلمان و غنچه هاي نو شکفته و گل هاي رنگارنگ و معطر اين بوستان يعني دانش آموزان درود ميفرستم و نکته هايي را که در خلال چهل و پنج سال تدريس (در زمان نگارش مقاله ) در مکتب تجربه آموخته ام با شما در ميان ميگذارم- معلمي عشق است هنر است سوختن و ساختن است . همچون شمع گداختن و روشني بخشيدن است . معلم معمار بزرگ وادي شرافت است نه بازرگان گم گشته در بازار تجارت .
معلم چو کانوني از آتش است همه کار او سوزش و سازش است بسوزد بسازد بکاهد روان که روشن کند محفل ديگران
2- معلم طلايه دار ايمان عشق ادب اخلاق و نزاکت است . هر حرکت او از چشمان تيزبين و معصومانه ي شاگردانش مخفي نمي ماند . او بايد مظهر اعتماد وقت شناسي وفاي به عهد صفا و صميميت و راستگويي باشد تا جواناني شجاع مودب راست گفتار وطن دوست و عاشق مردم پرورش دهد .
3- ياوه گوئي، سخنان زشت ، ناسزا گويي و شوخي هاي خارج از ادب و نزاکت در شان معلم نيست . از ارزش و اعتبار او مي کاهد و منزلت و جايگاهش را تنزل ميدهد .
بي کمالي هاي انسان از سخن پيدا شود پسته ي بي مغز چون لب وا کند رسوا شود
4- فروتني و تواضع از افتخارات معلمين آگاه و خردمند است . آنان همچون رودخانه ي عميق ، ساکت و آرام و مانند درختان پر از ميوه ، سربزيرند
خاکساران بيشتر از فيض قسمت مي برند کلبه ي ديوار کوتاهان پر از مهتاب بود
اما همين پارسايان شب در مقابل ستم ريا کاري دروغ حق کشي و بي عدالتي علي وار همچون شيران شرزه مي خروشند و در مقابل مستکبران و متکبران راست قامت و استوار مي ايستند .
5- معلم با چراغ دانش و آگاهي به مصاف جهل و جمود و خرافه پرستي مي رود زيرا ناداني تحجر و خرافات دشمنان هميشگي انسان ها هستند . آنان نسل به نسل و فصل به فصل درخت کهن تمدن بشري را از گزند اين علف هاي هرز مصون داشته اند . تا همواره شکوفه هاي آگاهي و جوانه هاي نو آوري بر آن افزوده شود .
درخت تو گر بار دانش بگيرد به زير آوري چرخ نيلوفري را
6- مطالعه ي مستمر لازمه ي کار و زندگي معلم است . جهان با سرعتي سر سام آور به سوي مرزهاي ناشناخته ي دانش به پيش مي تازد . معلم نمي تواند در اين رهگذر ساکن و بي تفاوت باقي بماند . حداقل در رشته اي که تدريس مي کند بايد به دانش روز مجهز باشد
فسانه گشت و کهن شد حديث اسکندر سخن نو آر که نو را حلاوتي است دگر
7- معلم بايد با (( طرح درس )) و مطالعه ي کافي به کلاس قدم بگذارد تا براي پاسخ دادن به سوال هاي دانش آموزان آمادگي داشته باشد . اگر احتمالا جواب سوالي را نمي داند با شجاعت بگويد : فعلا نمي دانم بايد فکر کنم و جواب دهم . اين طرز برخورد صادقانه مي تواند براي شاگردان الگو باشد . آنان ياد مي گيرند که : اول انديشه وانگهي گفتار
در محفلي دونفر به هم گفتگوي علمي !! مي کردند . اولي اگر گفتي جزاير لانگرهانس در کجا قرار دارد
دومي ( با قيافه اي حق به جانب و در حالي که باد به غبغب انداخته بود ) در کنار مجمع الجزاير هاوايي کنار کانل سوئز!!! حالا تو بگو چرا در تابستان روزها طولاني است ؟
اولي ( با همان حالت هاي غلط انداز ) براي اينکه آفتاب داغ تابستان به اين روزها مي تابد و آن ها بر اثر گرما منبسط مي شوند !!!
جهان ديده اي که در آن مجلس حضور داشت گفت :
دريغا ! که اين اندازه شجاعت در شما نيست که بگوييد نمي دانم و اين مزخرفات را سر هم نکنيد . در حالي که نمي دانم ! نيمي از دانش است .
8- توجه به کتاب درسي و مراعات ارزش و اعتبار مولفان محترم بر اعتبار معلم مي افزايد . متاسفانه بعضي از همکاران کتاب رسمي آموزش و پرورش را کنار مي گذارند و بجاي آن جزوه مي گويند و يا منبع ديگري را جايگزين ميکنند . در حالي که کتاب درسي توسط هزاران معلم در سراسر کشور نقد و بررسي مي شود و کاستي هاي آن به طور نسبي بر طرف مي شود .
جزوه هاي صحيح و بدون اشکال و يا منابع ديگر مي تواند مکمل کتاب درسي باشد نه جايگزين آن . کوشش اين عزيزان در تاليف جزوات و کتابهاي کمک درسي قابل تقدير است . سخن بر سر نوشته هاي نامطلوب غلط و خارج از استاندارد است که اکثرا توسط افرادي که معلم نيستند چاپ و توزيع مي شود . کتاب ها و حل المسائل هاي مبتذلي که براي خانواده ها و فرزندانشان و براي آينده ي کشور مصيبت بار است . در چنين شرايطي مولفين دانشمند و معلمين راستين آموزش وپرورش خون دل مي خورند .
زاغ چون شرم ندارد که نهد پا بر گل بلبلان را سزد ار دامن خاري گيرند
و يا بنا بر گفته اي لسان الغيب حافظ شيراز :
جاي آن است که خون موج زند از دل لعل زين تغابن که خزف مي شکند بازارش
9- معلم بايد از دانش آموزان خود شناخت کافي داشته و با انجمن اوليا و مربيان در ارتباط تنگاتنگ باشد .
روزي در کلاس درس رياضي مبحث انتگرال معين را تدريس مي کردم . در همان حال دختر خانمي آدامس مي جويد و ضمنا به درس گوش مي داد . عصباني شدم اما خوشبختانه در حضور جمع چيزي به او نگفتم . زنگ تفريح او را صدا زدم و ناراحتي ام را بيان کردم . او گفت : مجراي شنوايي من اشکال دارد و صداي شما را نمي شنوم . به توصيه ي پزشک براي رفع اين مشکل مدتي بايد آدامس بجوم . از اين بابت معذرت مي خواهم . خداي بزرگ را سپاس گفتم که در حال عصبانيت حريم او را پاس داشتم .
گاهي عدم آگاهي از موضوع مارا به قضاوت هاي نادرست وا مي دارد .
10- اين موجود آسماني که هر سخن و آوايش ضامن استقلال و آزادي کشور است و عاشقانه رسالت هدايت انسان را بر دوش دارد زخم تاريخ را بر شانه هاي محمد (ص) ديده است . کبودي تازيانه هاي ملامت زراندوزان و زورمندان و رباخواران را بر روح لطيف و آسماني او نگريسته است . در کوچه هاي مکه و مدينه نواي گرم سلام وي را بر کودکان يتيم شنيده است . حضورش را در جمع دايره وار اصحاب در تاريخ خوانده است حضوري که که نه توانگري را ياراي تبختر بود و نه درويشي را شرم تهي دستي .
براي آن که اين بار امانت را به سر منزل مقصود برساند . انتظار يک زندگي شرافتمندلنه دارد تا شرافت وطن را پاس بدارد و اين انتظار بيجائي نيست . زيرا حيات و مرگ تمدن ها به حيات و مرگ فرهنگ وابسته است.
علی اکبر جعفری اردیبهشت ماه ۱۳۸۴
علي اکبر جعفري - 1/2/84
|