۩خــُلدستان طریقت ( , وبـــــلاگ شخصی)۩۩ محمد مهدی طریقت ۩ "ماییم و نــوای بی نوایـــــی ؛ بســــــم الله اگر حریف مایی " بغض چندین ساله ی ما باز شد یا علی گفتیم و نظم آغاز شد .... آدرس ایتا : https://eitaa.com/joinchat/1632567634C9c73a7c494 ...... ـــــــــ"" > تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعــــلق محمد مهدی طریقت می باشد ...( >) خُلـِدستان اشعارـ محــمّــد مهدی طریقت ـ

۩۩۩  ☫  خُلِدستان طریقت   ☫  ۩۩۩


۩۩۩  ☫  خُلِدستان طریقت   ☫  ۩۩۩
۩۩۩  ☫  ادبی، اجتماعی .فرهنگی  ☫   ۩۩۩ 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
پربازدیدترین مطالب

کد پربازدیدترین

لینک های مفید سایت اشعار و حکایات طریقت به زودی ارائه می شود
http://khabaronline.ir/ http://khabaronline.ir/ _____________ آدرس ایتا :

http://sorodehay-tarighat.blogfa.com/ http://harfeto.ir/ ________________________

۩☫ اشعار /غزل :شعر(طریقت)دیر مغانست هنوز ☫۩

جام شراب عشق کو؟ تا که به مِی وضو شود

پشت شود به عالمی، جانب دوست رو شود

ای تو همه نیاز من، قبله ی من نماز من

نیست میسّرم که با غیر تو گفتگو شود

گر همه تار و پود من بگسلد از فراق تو

نیم نگاهی ار کنی، جمله‌ اذان بگو شود

طعنه زنی که عمر من طی شده بی خیال تو؟!

دعوتِ عام کن که تا پیش تو رو به رو شود!

گر همه خرّمی رسد، بی تو و بی حضور تو

بگذرم از نشاط دل، با غم زشت خو شود

ماه صیام و روزه‌ام، روزه ز هر چه غیر او

روزه‌گشاست یار من، روی به سوی او شود

زاهد شهر گر کند منع شراب، گو بیا

تا که به کیمیایِ می، جانِ تو شستشو شود

قطره ای از شراب جان، گر برسد به جامِ دل

کشتیِ باده آورم، در خم وُ در سبو شود

شاعرما (طریقت) است، شادی هر دو عالم است

چیست گرانبهاتر از (عشق) که آرزو شود ؟!

مجیدطاهرخانی

سرچشمه دَم شب باچه شتابی دیدم
کوزه بر دوش، پی بردن آبی دیدم

خوی آن دخترکانِ ده بالا را داشت
چشمه از دیدن او بی تب و تابی دیدم

در هوا از نفسش عطر گلایل افشاند
شادی انگیزتر از بوی گلابی دیدم

پیرمردان همه گفتند که همزاد پری ست
بسکه شاداب ز جوبار شبابی دیدم

کوزه در آب فرو رفته و از قهقه اش
اشک در چشم بلورین حبابی دیدم

رقص را در گذر باد به ریواس تنش
مخملی بود که پسِکوچۀ خوابی دیدم

شهرتش راه به هر دزد نگاهی می بست
گرچه نام آور و سرمست و خرابی دیدم

زحمتش دادم وُ ممنون شد از آمدنم
کوزه بر دوش، پی شعرِشرآبی دیدم

**

از دل درمانده من غصه ها را خط بکش

پا به پای من بیا و رد پا را خط بکش

رد شو از مرز دوراهی ها تردُدکن شبی

یا، ولی، امّا، اگر، آیا، چرا را خط بکش

یا کنار من بمان و دور دنیا خط بزن

یا بزن قید مرا یا قید دنیا خط بکش

هم صدا با من بمان و عشق را فریاد کن

از غزل ها واژه های بی صدا را خط بکش

می رسد بی تو به آخر راه بی پایان عشق

لحظه ها را با(طریقت ) انتها را خط بکش

****

شعر وُ آواز وُغزل دیر مغانست هنوز
مایه عیش همان رطل گرانست هنوز

واعظا این همه از باغ جنان روضه مخوان
مدعی در طلب باغ جنانست هنوز

دوش گفتست ز بس عروَدِه بشنیدم باز
عو عو وُ زُوزِه کنان توله سگانست هنوز

جاه و اقبال جهان جمله حباب است، بَشَرّ
دولتِ سلسله راشعبده سانست هنوز

این همه حسن و لطافت که پریزاد نمود
چون زِ جنس بشر بنگری آنست هنوز

طالعِ هر نفسم میرغضب باز رسید
ور نه استادِ ازل شرطِ زمانست هنوز

خاکِ این انجمن از کویِ بلا جویانست
زین سبب چهره عشاق نشانست هنوز

بادهء شعر (طریقت ) شده هنگام غزل
فرصت ناله و آشوب و فغانست هنوز

۩۩۩ ☫ ( باده اهل (طریقت) خم پیمان شماست ۩۩۩

چو رنگین کمان وعده ا ی کرده باشیم
همآهنگ پاییز نسپرده باشیم

به گلهای فصل بهار وُ شکوفه
پیام آورانِ قسم خورده باشیم

اگر صادق الوعد ، ما بوده ­ایم
اگر خون دل بود، ما خورده­ باشیم

به امّا،اگر صد دلیل ، آفـتــاب
اگر صادق الوعد ، ما برده­ باشیم

اگر دشنه­ی دشمنان، جانگداز ست !
به صلحی چنین ما چنان، گـُـــردِه­ باشیم!

تلافی بخواهید، اینک سپاه:
همین زخم ­هایی که نشمرده‌ باشیم!

قَــدی سربلند وُ سری سر فـراز
حقیقت (طریقت) به سر برده باشیم

****

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت )معین کرمانشاهی☫۩۩۩

من نگویم ، که بدرد دل من گــوش کنید
بهتـــر آنست کــــه این قصه فراموش کنید
عـــاشــقان را بگــــذاریــد بنالنـــد هـمـــــه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
بعــــد مـــن سـوگ مگیرید ، نیــرزد به خدا
بهر هر زرد رخی ، خویش سیه پوش کنید
سـخن ســــوختگـان طرح جنون می ریزد
عاقلان ، گـــفته عشــاق فراموش کنید

رحیم معینی کرمانشاهی

***

طی می کنم به سوی تو هر کوره راه عشق
خط می زنم بدون تو هر کوه و کاه عشق

روز و شبم بهانه شوق وصال شــد

پر می کنم به نور تو خورشید و ماه عشق

شریان من به رگ رگ چشم تو می جهد
دل می زنم به راه تو نبض نگاه عشق

وقتی تویی بهانه مرااز شراب سرخ
سر می کشم شرنگ لبالب گناه عشق

در خون تپیده ای به تمنای حاجتم
جان می کَنم به پای تو عمر تباه عشق

بگذار با تو فرصت بودن به سر شود
جبران کنم تمامی هر اشتباه عشق

شعرِ (طریقت) از چه سرابم برای یار
در هم شکسته موج سپید و سیاه عشق

ح(طریقت) _________________________________محمّدمهدی طریقت

۩خــُلدستان طریقت( جدید )۩


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت ملی، عکس، سیاسی، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات، بدون شرح __________ ======
برچسب‌ها: بادهء شعر, طریقت, شده هنگام غزل
ادامه مطلب
[ پنجشنبه سی ام فروردین ۱۴۰۳ ] [ 0:1 ] [ محمد مهدی طریقت ]

۩۩۩ ☫مقدمتان (بدون شرح)گل آذین ۩۩۩ ☫

ای قوم به حج رفته کجائید کجائید

معبود همین جاست بیائیدبیائید

منظور ازین سایه وُ همسایه دیواربدیوار

در بادیه سرگشته شمادرچه هوائید

هم صورت خوش چهرهءمعشوق ببینید

هم حاجی وهم کعبه وهم خانه شمائید

بر شاعر وُ بر وعده این شعر بیائید

محمد مهدی #طریقت

ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت
در شگفتم که درین مدتِ ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت
برسان بندگی دختر رز گو بدر آی
که دم همت ما کرد ز بند آزادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات باز آورد
طالع نامور و دولت مادرزادت
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت

حافظ


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات، قصاید، آثارچاپ شده، بدون شرح __________ ======
برچسب‌ها: مقدمتان, بی درنگ, گل آذین, خوش آمدید
ادامه مطلب
[ سه شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 1:32 ] [ محمد مهدی طریقت ]

۩۩۩ ☫ ( باده اهل (طریقت) خم پیمان شماست ۩۩۩

چو رنگین کمان وعده ا ی کرده باشیم
همآهنگ پاییز نسپرده باشیم

به گلهای فصل بهار وُ شکوفه
پیام آورانِ قسم خورده باشیم

اگر صادق الوعد ، ما بوده ­ایم
اگر خون دل بود، ما خورده­ باشیم

به امّا،اگر صد دلیل ، آفـتــاب
اگر صادق الوعد ، ما برده­ باشیم

اگر دشنه­ی دشمنان، جانگداز ست !
به صلحی چنین ما چنان، گـُـــردِه­ باشیم!

تلافی بخواهید، اینک سپاه:
همین زخم ­هایی که نشمرده‌ باشیم!

قَــدی سربلند وُ سری سر فـراز
حقیقت (طریقت) به سر برده باشیم

****

وه!چه غوغائی ست امشب باده ازبالا فکن

باده تبــــریز را در جان مــــولانا فکن

از ضیاءالحق گمانم نور شمس الدین بپا

نور شمس الدین راآنی به جان مافکن

مامرادازجام می جوئیم نی ازجان شمس

شربت (لا)نوش کردیم،نفخهء(اِلا)فکن

ماهمه خاکستر توفان و خورشیدیم وتو

گردی از خاکـــستر مارابه دریاهـافکن

درقبای خود چه داری؟زاهددنیای دون

ازمِی محشرچه داری؟باده ای حالا فکن

باده ای حالا فکن برجام" خُـلدِ ستانیم"

برسر خاکم که می آئی، خــُم لالافکن

۞

میوهء نسل بشرگندم احسان شماست

باده ی حافظ ما در خُم پیمان شماست

شهر احسان شما شهره به عشق آباد است
عشق یک جرعه ای از محشر ایمان شماست

انتخابات شلوغست و رقیبان بسیار
رای ما در گرو چشمک چشمان شماست

نیش دار است اشارات نگاهی پرهیز
نوش بادآ اگر از کژدم چشمان شماست

کودک سر به هوای دل آواره ی ما
سالها رفت ولی سربه گریبان شماست

سرمه با دیدن زیبایی تان خشکش زد
توتیا یکسره محو و گُم ِپژمان شماست

ای بسا عشق که در قیدهوس می سوزد
محشَرِعشق همان ناوکِ مژگان شماست

میوه ی نسل بشردامن احساس هنوز
باده ی اهل (طریقت)خُم پیمان شماست

ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۞


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، قصاید، آثارچاپ شده، مطالب دردست چاپ، حکایات __________ ======
برچسب‌ها: حقیقت, صادق الوعد, طریقت, به سر برده باشیم
ادامه مطلب
[ دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 16:22 ] [ محمد مهدی طریقت ]

۩۩۩ ☫ ز طبع سرکش شاعر (طریقت) حق بین / اشعار ☫ ۩۩۩

زِ اشکِ شمع که در شام تار چکچکه شد
گُـهر ز دیده ی شب زنده دار چکچکه شد

به شب غبار گنه زآب دیده باید شُست
زِ اشک پاک سحر ، این غبار چکچکه شد

بوَد ز چشم ستم‌بین من که در همه عمر
سرشکم از ستمِ روزگار چکچکه شد

دلم شکسته و گردون شهاب ثاقب خود
به سرشکستگی ام ، گریه وار چکچکه شد

زمانه زرگر عیّار شد که بار دغل
در آلیاژ ، به جای عیار چکچکه شد

فریب نرد وفای بشر مخور ای دل!
که طاس کذب و ریا در قِمار چکچکه شد

نهاده شیخ ز سجّاده دام و بر سر آن
ز سبحه ، دانه به صید شکار چکچکه شد

زهی صداقت ساقی که باده‌ای جانبخش
فــزون ‌تر از همه بهــر خُمار چکچکه شد

به زندگی نکند گر وفا بوَد چون خار
گُلی که دوست به سنگ مزار چکچکه شد

ز دیدگانم اگر خون چکد عجب نبوَد
که خونِ دل بوَد از جور یار چکچکه شد

ز سوز دل بوَد اشکم به وفق آتش وُ آب
ز کوه آتش اگر ، آبشار چکچکه شد

ز سنگ فتنه ی اطفال جنگجوی جهان
ز شاخ صلح و صفا برگ و بار چکچکه شد

ز تیزچنگ عقابان جان‌شکار بشر
کبوتران وفا جان‌سپار چکچکه شد

چگونه غم نخورم چون خدنگ استعمار
به قتل نوع بشر ، مرگبار چکچکه شد

بگو به جوهریان پربهاست اشک یتیم
کز ابر دیده ، دُرِّ شاهوار چکچکه شد

به حال خارکن رنجدیده خون می گریم
که خون ز پنجه‌اش از جور خار چکچکه شد

فدای مرد هنرور که خوشتر از ژاله
عرق ز عارضِ رخسار چکچکه شد

پُر است کاسهٔ صبرم ز جور خلق کنون
چه جنبشی کنم از هر کنار چکچکه شد

ز طبع سرکش شاعر(طریقت) حق بین
به جان دشمن ملّت ، شرار چکچکه شد

عمامه تا خورده دارد مردی که مردی که دستش چلاق است

خشم است و آتش نگاهش یعنی سوار اُلاغ است

رخساره می‌تابم از او اما به چشمم نشسته
بس نوجوان است و شاید نسلی که در غم نشسته

بادا که چون من چنین باد چل سال رنجش پس از این
خود گر چه رنج است بودن "بادا که رنجش پس از این "

با پای چالاک‌ پیما دیدی چه دشوار بگذشت
تا چون رود او که پایی چالاک‌ وُ شهوار بگذشت

تق تق کنان چوبدستش روی زمین می‌نهد مهر
با آنکه ثبت حضورش نا مهربان می دهد مهر

لبخند مهرم به چشمش خاری شد و دشنه‌ دشنه
این خوی‌گر با درشتی نرمی شد وُ دشنه دشنه

بر چهره ی سرد و خشکش پیدا خطوط ملال است
یعنی که با جشن وُ یغما شیدا خطوط ملال است

گویم که با مهربانی خواهم شکیبایی ازکو
پندش دهم خیره سر را نازم توانائی از کو

۩محمد مهدی طریقت ۩

خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید + اشعار ) ۩ # محمد مهدی طریقت

<<ادامه مطلب

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم

هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم

گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم

گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم

مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم

من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم

گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم

نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم

خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم

سعدی


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت مذهبی، غزلیات، خاطرات، قصاید، آثارچاپ شده، مطالب دردست چاپ __________ ======
برچسب‌ها: خلدستان طریقت, ز طبع سرکش شاعر, طریقت, حق بین
ادامه مطلب
[ دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 9:28 ] [ محمد مهدی طریقت ]

۩۩۩ ☫ حکایت:روزگار امروز (چوپان)دروغگو ☫ ۩۩۩

یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ‌کس نبود...

وقتی مردم خود را به چوپان رساندند، دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است.آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند: نگران نباشد و خدا را شکر که بقیه گله سالم است. اما از آن پس، هر چند روز یک بار چوپان فریاد می‌زد: "گرگ. گرگ. آی مردم، گرگ". وقتی مردم ده، سرآسیمه خود را به چوپان می‌رساندند، می‌دیدند کمی دیر شده و دوباره گرگ، گوسفندی را خورده است. این وضعیت مدت‌ها ادامه داشت و همیشه مردم دیر می‌رسیدند و گرگ، گوسفندی را خورده بود!پس مردم ده تصمیم گرفتند پول‌های خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند. از وحشی‌ترین‌ها و قوی‌ترین سگ‌ها را ...

چوپان نیز به آن‌ها اطمینان داد که با خرید این سگ‌ها، دیگر هیچ‌گاه، گوسفندی خورده نخواهد شد. اما پس از خرید سگ‌ها، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد "آی گرگ، آی گرگ" چوپان به گوش رسید. مردم دویدند و خود را به گله رساندند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است. ناگهان یکی از مردم، که از دیگران باهوش‌تر(روشنفکر) بود، به بقیه گفت:

ببینید، ببینید. هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوان‌های گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندان‌مان در اطراف پراکنده است!!!

مردم که تازه متوجه شده بودند که در تمام این مدت، چوپان، دروغ می گفته است، فریاد برآوردند:

آی دزد. آی دزد. چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش کنیم.

اما ناگهان چهره مهربان و مظلوم چوپان تغییر کرد. چهره ای خشن به خود گرفت. چماق چوپانی را برداشت و به سمت مردم حمله ور شد. سگ ها هم که فقط از دست چوپان غذا خورده بودند و کسی را جز او صاحب خود نمی دانستند، او را همراهی کردند.

بسیاری از مردم از چماق چوپان و بسیاری از آن ها از "گاز" سگ ها زخمی شدند. دیگران نیز وقتی این وضعیت را دیدند، گریختند.

در روزهای بعد که مردم برای عیادت از زخمی شدگان می رفتند، به یکدیگر می گفتند: "خود کرده را تدبیر نیست".

یکی از آن ها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان "چوپان دروغگو" را برای کودکانمان نقل می کنیم، باید برای آن ها توضیح دهیم که هر گاه خواستید گوسفندان، چماق، و سگ های خود را به کسی بسپارید، پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست.

اما معلم مدرسه که آن‌جا بود و حرف‌های مردم را می‌شنید گفت: دوستان ،بهتر است هیچ‌گاه "گوسفندان"، "چماق" و "سگ‌های نگهبان" خود را به یک نفر نسپاریم. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می‌برد. مردم ده که از مهربانی و خوش‌اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندان‌شان را به او بسپارند تا هر روز آن‌ها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند. برای مدت‌ها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه‌ای نداشت تا این که...

یک روز چوپان شروع کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ(آی دشمن آی دشمن).

۩۩۩ ☫ برآستان جانان /حکایت (طریقت) ای ایران : روایت ☫ ۩۩۩

«ای ایران» نام یکی از مشهورترین سرودهای میهنی و ملی‌گرایانه ایران، ساخته روح‌الله خالقی است که می‌توان آن را سرود ملی غیررسمی ایرانیان دانست. سرود «ای ایران» به ثبت ملی رسیده‌است.

پیشینهٔ این ترانه از زمانِ جنگ جهانی دوم در ایران بازمی‌گردد. در سپتامبر ۱۹۴۱، متفقین ایران را اشغال کرده‌بودند. ایدهٔ این شعر از دیدن وضعیت اسفبار کشور، به‌خصوص اهتزاز پرچم متفقین از پادگان استرآباد به شاعر الهام شد. روزی حسین گل گلاب در راه ملاقات با آقای خالقی در خیابان شاهد درگیری دو سرباز ایرانی و انگلیسی بود که در آن وضع سرباز انگلیسی به سرباز ایرانی که درجه بالاتری نیز نسبت به آن داشت سیلی زد و سرباز ایرانی به خاطر شرایط وقت که ایران در اشغال بود هیچ کاری نکرد. گل گلاب با دیدن این صحنه با چشمانی اشکبار به دیدار خالقی رفت و جریان را بازگو کرد. او می‌گوید شعری خواهم گفت تا ایران و روح ایرانی در آن زنده ماند. خالقی نیز می‌گوید که من آهنگ آن را تنظیم می‌کنم و بنان که آنجا بود نیز می‌گوید من هم شعر را خواهم خواند.

برخی به اشتباه قطعه «‌اي ایران» را سرود ملی می دانند، در حالیکه این قطعه سرود رسمی هیچ یک از دولت‌هاي ایران نبوده، بلکه یک سرود میهنی است. این سرود در اولین سال‌هاي پس از انقلاب اسلامی و تا پیش از جمع آوری اولین سرود ملی جمهوری اسلامی ایران، به ‌عنوان سرود ملی استفاده میشد که براساس شعری از حسین گل‌گلاب، استاد پیشین دانشگاه تهران شکل گرفته ودر جریان اشغال نظامی ایران از سوی متفقین کامل شد. این قطعه‌ همان سالها به رهبری روح‌الله خالقی، آهنگساز معروف و خوانندگی بنان اجرا شده و از جمله آثار درخشان موسیقی میهنی محسوب میشود.

حتی پس از گذشت دهه ها، حس ملی گرایانه و وطن پرستی همگی ما بعد از شنیدن از شعر فوران می کند و به درک ناچیزی از وضعیت جنگ جهانی دوم در کشورمان می رسیم.

منابع:با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از سایت تالاب و ویکی پدیادانلود فایل با لینک مستقیم


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، نثر ( ارائه ی مطلب)، مناسبت مذهبی، مناسبت ملی، ترانه، سیاسی، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات __________ ======
برچسب‌ها: خلدستان طریقت, حکایت, چوپان, دروغگو
ادامه مطلب
[ دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 2:20 ] [ محمد مهدی طریقت ]

۩۩۩ ☫ بر اهل (طریقت ) همه دشنام که دادی ☫ ۩۩۩

جانی که خلاص از شب هجران تو شاعر

در روز وصال تو به قربان تو شاعر

خون بود شرابی که ز مینای تو خوردم

غم بود نشاطی که به دوران تو شاعر

آهی ست کز آتشکدهٔ سینه برآیــد

چون شعلهء شمعی به شبستان تو شاعر

دل با همه آشفتگی از عهده برآمد

هر عهد که با زلف پریشان تو شاعر

در حلقهٔ مرغان چمن وِلوِله انداخت

هر ناله که در صحن گلستان تو شاعر

بر اهلِ(طریقت) همه دشنام که دادی

پاداش دعایی ست که بر جان تو شاعر

niniweblog.com

جانا ز فراق تو این محنت جان هرگز

دل در غم عشق تو رسوای جهان هرگز

چون جان و دلم خون شد از درد فراق تو

از بوی وصال تو دل بر سر جان هرگز

معشوقه ی جذابی کز پرده برون آیی

آن روی بدان خوبی در پرده نهان هرگز

مشتاق شدم رویت درطاق دو ابرویت

هرگز مطلب جانا ، جان نعره‌زنان هرگز

بشکن به سر گیسو این بند گران از دل

من شاعرِ مسکینم این بند گران هرگز

دل بردن مشتاقان درحسرت گل تا چند

خون خوردن و خاموشی زین دلشدگان هرگز

چون پیر مناجاتی در میکده بنشینم

درباز دو عالم را این سود و زیان هرگز

اندر حرم معنی شاعر نخرند دعوی

پس خرقه بر آتش نه زین مدعیان هرگز

گر طالب دیداری از کون و مکان بگذر

شاها ز مکان برتر از کون و مکان هرگز

گر عاشق دلداری ور سوختهٔ یاری

بی نام و نشان کامی زین نام و نشان هرگز

منشی به امید تو بارت بکشم از جان

من دوست تورا دارم این بانگ و فغان هرگز

معشوقه (طریقت) شو ،من شعر غم عشقم

شعر ابدی یابد : شعــر گذران هرگز

niniweblog.com

۩۩۩☫ برآستان جانان (سعدی) گر بدانی (طریقت) اتوبوسی سریع راه افتاد ☫۩۩۩

به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم

برو ای طبیبم از سر که دوا نمی‌پذیرم

همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان

تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم

مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم

که ز خویشتن گزیر است و ز دوست ناگزیرم

برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان

بگذار تا ببینم که که می‌زند به تیرم

نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم

بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم

تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را

به زبان خود بگویی که به حسن بی‌نظیرم

تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی

که نه من غنوده‌ام دوش و نه مردم از نفیرم

نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را

نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم

اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت

که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم

نه تو گفته‌ای که سعدی نبرد ز دست من جان

نه به خاک پای مردان چو تو می‌کشی نمیرم

اتّحـاد است اینکه با یک شعر، آنکه با یک نـگاه راه افتاد
می دَوَد تُتد چشمِ غمگینی روز گاری سیه«سیاه» افتاد
روزگاری که حوضِ ماهیها بی سر و پابدون شرح وصال
حال وُ روزِ جنازه ی سنگین ماهتابی میانِ ماه افتاد!
هوس وُ عشق از دل ما بُرد ، نوبت یک سری گِدا رو شد
هرکه دستار بر سرش دارد : عشق را معنیِ گناه افتاد
خواستم انتهای باده خوری،نظم باشم که عاشقم باشی
گفته بودند و باز می گویم : چاهکن در میان چاه افتاد!
عاشقان چون دوندهء گیج اند، گاه در راه مانده می افتند
عاشقی پشتِ خطّ پایانی از لـبِ پرتگاه گاه افتاد
دست میلرزد ازنگاهی چند،عقل شک می کند به شاهنشاه
راه، چاهست ! چاه گودالی ! شاه اینجا ، به اشتباه افتاد!!
مثل کابوس دردناکی چند شخصیت های واقعی دارد
می رود سمت ِ دور آگاهی ، می دود سوی ِ آه!،شاه افتاد
زندگی ایستگاه غمگینی ست اوّل جاده های بارانی
گر بدانی (طریقت) این باده ، اتوبوسی سریع راه افتاد

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩#خــُلدستان طریقت ( #اشعار+قصاید (شعر اتوبوسی برای >طُ) )۩# محمد مهدی طریقت


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، غزلیات، آثارچاپ شده، مطالب دردست چاپ، خبر ـ اطلاعیه __________ ======
برچسب‌ها: خلدستان طریقت, بر اهل, طریقت, همه دشنام که دادی
ادامه مطلب
[ یکشنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 22:55 ] [ محمد مهدی طریقت ]

۩۩۩ ☫ خلدستا ن طریقت خمخانه ☫ ۩۩۩

مستمندان را دوایی نیست در خُمخانه ها

باده گلگون می کند پیمانه در پیمانه ها

لوطیان ،نالوطیان را مست وُ سرخوش کرده است
سر خوشی ها را نجویم در پَرِ پروانه ها

عکس روی شادمان پیداست در هر برگ گل

سیر کن نقش خدا را در پسِ فرزانه ها

قصه ی مردان دنیا را به دنیا دار گوی
گوش من آزرده شد از جور این افسانه ها

بزم مردان ادب ، در خاطر بشکسته جوی

رونق محفل نباشد در دل ویرانه ها

سر به راه بینوایان می نهم تا زنده ام

با(طریقت) رفت باید کنج محنت خانه ها

عکس دختر زیبا برای پروفایل [150+ عکس فوق جذاب]

از سرخی لب‌های تو پیداست همین شعر
در پیچش موی تو نشسته به کمین شعر

با آینه‌ها ناز نکن! دل به دلم نیست...

از لحن دل‌انگیز تنت مست شد این شعر!

....

دارم سخنی و با تو گفتن عسل است

وین درد نهان سوز نهفتن غزل است

تو گرم سخن گفتن و از جام خدنگ

من مست چنانم که شنفتن مثل است

شادم به خیال تو چو مهتاب نگاه
گر دامن وصل تو گرفتن بغل اندر بغل است

در پرتو ماه آیم و، چون سایه خجل

گامی از سر کوی تو رفتن زُحل است

دور از تو من سوخته در دامن شب‌

چون شعر غزل یک مژه خفتن اَجل است

ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم

دارم سخنی با تو :نگفتن عمل است

فریاد(طریقت)کند ،‌ ای گل که درین باغ

چون غنچه پاییز شکفتن جدل است‌

گفت : « از دوست چه خواهی که تو را شاد کند » ؟

گفتم : « از دوست همین بس که ز ما یاد کند »

حافظ شیرازی

به ملازمان سلطان که رساند این دعا را

که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم

مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت

ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا

دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی

تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیـــام آشــنایـان بنـــوازد آشــنا را

چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی

دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را

به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز

که دعای صبحگاهی اثری کند شما را

شب‌بخیر، زیباترین مهتابِ شب‌ بیدارِ جان

شب‌ بخیر ، شیرینیِ این‌ دل گُلِ زیبای جان

شب بخیر ، نیـلوفـرِ مردابیِ فـردای عشق

شب بخیر ای آتـشِ افتـاده در دنیای جان

شب بخیر ای‌نازنین افتـاده یـادت در دلم

شب‌بخیر روشن‌ترین‌مهتاب‌در شبهای‌ جان

شب‌بخیرباران‌ِ یادت‌کرده‌ دل‌را‌ مستِ ‌خود

شب‌بخیر‌غرق‌ِنگاهت‌کرده‌این‌چشمانِ جان

شب بخیر غـارتگرِ جانـم‌، کـه حالا نیستی

شب‌بخیر ای‌جسمِ تو لیلی‌ترین لیلای جان...

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه اول )

۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


۩خــُلدستان طریقت( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت

<<ادامه مطلب


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت ملی، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات، قصاید، آثارچاپ شده __________ ======
برچسب‌ها: خلدستان طریقت, خمخانه, مستمندان, باده گلگون
ادامه مطلب
[ شنبه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 20:23 ] [ محمد مهدی طریقت ]
........ مطالب گذشته ها گذشته ها >> ______
پربازدیدترین مطالب

کد پربازدیدترین

ــــــــــــ ـــ="" > تمام حقوق اين وبلاگ ، مطالب :اَشعار وحکایات آن متعلق به محمد مهدی طریقت ( خُلـِدستان اشعارـ

ـــــــــــــــــــ ـــــــــــــ="" >بغض چندین ساله ی ما باز شد یا علی گفتیم و نظم آغاز شد/// تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعــــلق به محمد مهدی طریقت ( خُلـــِدستان اشعارـ محــمّــد مهدی طریقت ـ


.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

۩۩۩  ☫  خــُلــِدستان طریقت    ☫  ۩۩۩

۩۩۩ ☫  ادبی، اجتماعی .فرهنگی ☫ ۩۩۩
محــّمد مهــدی (حمید)طریقت
متولد 1344اردیبهشت خوانســار
تحـصیلات کارشنــاسی ارشــد
دررشتـه روانشـناسی
۩۩۩  خـُلــِدستان  ۩۩۩
درباره خوانسـار1373
اصفهان به چاپ رسیدبعد از
آن تعـداد بی شمــاری از مقــالات
به مناسبت های مختلـــف به
چاپ رســــید.
در عین حال با انجـمن هــای مختلف
خوانسار و اصفهان طبع آزمائی
گـردید وباعنایت  پیشکسوتان
فرهنگی وادبی دست نوشتـه های
خود راکه بصورت منـظوم درآمده
تحت عــنوان کتـــابی که
۩۩۩ ☫خُـلـدستان طریقت  ☫۩۩۩
نام گذاری شـــــد سال 1391در مشهد
مقدس چاپ گردید
از آن پس با ایجــاد وبلاگ تراوشات
قلم خودرا به مـــرور در وبلاگ اَشعار و حکایات
درج گردید.
جز حدیثِ عشق حرفی نیست در دیوانِ ما
        سورۀ یوسف بُوَد آئین خُلدِستانِ ما ()
۩۩۩ ۩۩۩ ۩۩۩ ۩۩۩ ۩۩۩

09337869544    
kholdestan89@yahoo.com

پیج اینستا گرام :
mohammdmahdy_1344
ادرس ایتا :
۩۩ ۩۩۩
https://eitaa.com/joinchat/
1632567634C9c73a7c494
موسیقی شعر نوایی شنیدنی است
بگذار بیصدا  به زبان هنر شود
برچسب‌ ها
طریقت (3944)
اشعار (3188)
غزل (313)
حکایت (297)
حافظ (287)
مثنوی (193)
قصاید (182)
نثر (177)
سعدی (159)
روایت (156)
طنز (154)
عکس (150)
تذکره (147)
شعر (113)
اهل (84)
هدیه (76)
شاعر (75)
خبر (58)
عشق (27)
ای (27)
یلدا (26)
خاص (25)
خیام (24)
شعرِ (23)
این (22)
با (22)
قلم (19)
اهلِ (19)
عطار (18)
مادر (18)
در (16)
معلم (16)
صائب (15)
شعار (15)
طُ (15)
قطعه (14)
بهمن (13)
شد (13)
به (13)
پدر (13)
چون (13)
مطلب (12)
دی (12)
طوسی (12)
شعرا (11)
رهی (10)
جدید (10)
blogfa (10)
دعا (10)
سرود (10)
رمز (9)
عید (9)
http (9)
چشم (9)
سیب (9)
شرح (8)
است (8)
گفت (7)
لینک های مفید
امـــــــــــکانات وب
بغض چندین ساله ی ما باز شد یا علی گفتیم و نظم آغاز شد ..... .....