۩خــُلدستان طریقت ( , وبـــــلاگ شخصی)۩۩ محمد مهدی طریقت ۩ "ماییم و نــوای بی نوایـــــی ؛ بســــــم الله اگر حریف مایی " بغض چندین ساله ی ما باز شد یا علی گفتیم و نظم آغاز شد .... آدرس ایتا : https://eitaa.com/joinchat/1632567634C9c73a7c494 ...... ـــــــــ"" > تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعــــلق محمد مهدی طریقت می باشد ...( >) خُلـِدستان اشعارـ محــمّــد مهدی طریقت ـ

۩۩۩  ☫  خُلِدستان طریقت   ☫  ۩۩۩


۩۩۩  ☫  خُلِدستان طریقت   ☫  ۩۩۩
۩۩۩  ☫  ادبی، اجتماعی .فرهنگی  ☫   ۩۩۩ 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
پربازدیدترین مطالب

کد پربازدیدترین

لینک های مفید سایت اشعار و حکایات طریقت به زودی ارائه می شود
http://khabaronline.ir/ http://khabaronline.ir/ _____________ آدرس ایتا :

http://sorodehay-tarighat.blogfa.com/ http://harfeto.ir/ ________________________

تو نشسته در مقابل من ، به دو صد تخیُل باطلی

۩۩۩ ☫خــُاــدستان طریقت ☫۩۩۩

غم فراق تـــو در ریشه ی عصب شده است
بسردی شب مهتاب وُ نیمه شب شده است

مرا علاجِ دارو و ُ درمان تو کدام طبیب
برای کشتن من بسکه درد و تب شده است

رفیق و خاطره انگیز و زندگی ساز است
خیال لطف تو وقتی که بی سبب شده است

بگو چه کار کنم ؟ در کجا گریزم من
اگر چه جانم از آغوش تو به لب شده است

_________________________________
۩خــُلدستان طریقت۩ sorodehay-tarighat.blogfa.com ۩️✍محمّدمهدی طریقت

ای امید دل شاعر تو زِکاشانه مرو

والهء پر زدنم از سر پیمانه مرو

منشین بر سرجوی وتومزن ساغر مست

مست میخانهء من ازبَر میخانه مرو

من که رندان شدم مست و خراب رُخ تو

رحمت و نعمت این خانه به ویرانه مرو

مست مست آمده ای برلب ایوان ای جان

جان نثار تو کنم در بَر بیگانه مرو

عشوه و ناز تو را دیده ام ای ساغر جان

مرغ بی بال وُ پَرم پیله ی پروانه مرو

شهد گلهای بهاری به تو نوشم گل ناز

نوش داروی منی از بَر دیوانه مرو

زخم تیر تو به خوردم زِ خَم مژگانت

ای کمین کردهء مرصاد تو مردانه مرو

همچو فرهاد زنم تیشهء بیهوده به سنگ

شورشیرین تو بیا بی من پیمانه مرو

اهل امید شدم اهل (طریقت) جویم

خار چشمان حریفان چو فرزانه مرو

نه فقط به تخیُلم آمدی ، تو همان تَفرعُنِ عاطلی

چو ببینمت و بدانمت که چه در خیال پروری

نه همان تخیُل باطلی ، توهمان نشسته ی قاتلی

۩خــُلدستان طریقت(صفحه جدید)۩۩محمد مهدی طریقت۩

۩۩☫ کوچه ی اهل (طریقت) را مطلا کرده ام /اشعار ۩۩

عشق چون ‌آمد در وُ دیوار، شاعر می‌شود

هم در وُ دیوار هم پــنــدار شاعر می‌شود

می روی در انجمن سیل جوانان عاشقند

از نسیم انجمن بسیار ، شاعر می‌شود

تا کجا آیا ‌توانی شاعری راحس کنی؟

حس بَد اقبالیمِ گفتار شاعر می‌شود

در بغل میگیرم این تن را شقایق نیستم

قافیه چون جور شد انگار شاعر می‌شود

آه می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه ناظم گشته ام؟

نازنین نازآفرین را جای من بگذار شاعر می شود

کوچه ی اهل (طریقت)را مُطـــلا کرده ام‌

ساکنِ این کوی صد خروار شاعر می‌شود

__________ ======
برچسب‌ها: اشعار, اهل, طریقت, روایت
ادامه مطلب
[ پنجشنبه ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ ] [ 1:3 ] [ محمد مهدی طریقت ]

۩۩۩ ☫ اردی بهشت /اشعار/طریقت(سیب) ۩۩ ☫

تو را هرگز ندیدم‌من، ولی تنها تویی یارم
اگر دنیا بپا خیزد ، نترسم چون تو را دارم

مرا تنها به یک لحظه رها هرگز نکردی تو
بنازم مهربانی و مرام و پایمردی تو

ز اعمالم تو رنجیدی ولی رویم نیاوردی
برایم مرحمی بودی در این دوران نامردی

چنان با من یکی بودی،که یادم‌رفت کی هستی
ولی پیمان مهرت را به دل همواره می بستی

ز عدلت هیچ شکی نیست ، اما مرحمت باید
به پیش لطف و احسانت،گنه کمتر به چشم اید

تو رحمان و رحیمی، بعد قهاری و جباری
ز لطف و مرحمت یارب،بکن احسان خود جاری

خدایا اندرین دنیا ، نبودم جز تو را بنده
(طریقت)را زافکاری که اکنون هست شرمنده

در یکی از روستاهای کوهستانی "دیاربکر" ترکیه ، آموزگار دبستانی بنام احمد در درس ریاضی به شاگردانش میگوید که اگر در یک کاسه 10 عدد توت فرنگی باشد، در 5 کاسه چند عدد توت فرنگی داریم؟
دانش آموزان: آقا اجازه، توت فرنگی چیه؟
معلم: شما نمیدانید توت فرنگی چیه؟
دانش آموزان: ما تابحال توت فرنگی ندیده‌ایم.
معلم فکری به نظرش میرسد، مقداری از خاک آن روستا را به یک مؤسسه کشت و صنعت در شهر "بورسا" فرستاده و از آنها سوال میکند که آیا این خاک برای کشت توت فرنگی مناسب است یا نه؟ آن مؤسسه پاسخ میدهد که این خاک و آب و هوای دیاربکر برای کشت توت فرنگی مناسب بوده و همچنین مقداری بوته توت فرنگی و دستورالعمل کاشت و داشت محصول را برای وی میفرستد. معلم بچه ها را به حیاط مدرسه برده و طرز کاشتن بوته‌های توت فرنگی را به دانش آموزان یاد میدهد و به آنها میگوید که امسال از شما امتحان ریاضی نخواهم گرفت،
بجای آن به هر کدام از شما چهار بوته توت فرنگی میدهم که آنها را به خانه برده و کاشت آنها را همانطوریکه یاد گرفته‌اید، به پدر و مادرتان یاد بدهید. وقتی که توت فرنگیها رسیدند آنها را توی بشقاب گذاشته و به مدرسه می‌آورید. برای هر 10 عدد توت فرنگی یک نمره خواهید گرفت.
وقتی میوه‌ها رسیدند، بچه‌ها آنها را در بشقابی گذاشته و به مدرسه ‌آوردند. معلم میپرسد که مزه‌شان چطور بود؟ بچه ها میگویند که چون پای نمره در میان بود، اصلا از آنها نخورده ایم.
معلم میخندد و میگوید همه شما نمره کامل را میگیرید. میتوانید بخورید. بچه‌ها با ولعی شیرین توت فرنگیها را میخورند. بعد از دوسال از آن ماجرا، مردم آن روستایی که تا به آن زمان توت فرنگی ندیده بودند، در بازارهای محلیشان، توت فرنگی میفروشند.
معلم بودن یعنی این. فقط روی تخته سیاه آموزش ضرب وتقسیم نیست. معلم بودن شاید از خود اثری برجا گذاشتن باشد. پس بیاییم در زندگی اثری از خود بجا بگذاریم. بیایم زندگی مردم را به سمت شادی تغییر دهیم. کاری کنیم بعد از مرگمان مارا دعا کنند نه لعنت.

با شور و شعف بهار من همزادم

ازشعر وطرب بسی دمآدم شادم

یک جرعه مِی به عالمی نفرو شم

وز شور وشعف در دو جهان آزادم

در پگاه یک رویش روز دهم اُردیبهشت سبز بهار پای به عرصه زندگی نهادم .

در حریر شعف بالیدم و از زنجیر دنیوی ننالیدم .

شعف را شهد زلال یافتم و مهد کمال .

این گنجینه رنج و گزینه گنج(خُلِدستان) به من آموخت که رنج نه وسیله وصل گنج، که خود اصل گنج است .

رنج ها - سخت

من امشب "مبتلایت" هستم ای دوست
رفــیق بــا صـــفایت هستم ای دوست

اگرچه "دورم" از "شهر" صفاهــون "
همیشه "آشنایت" هستم ای "دوست"

بر روی بوم زندگی، تاثـــیــر را باور مکن
زیبا و زشتش پای تو، تقدیر را باور مکن

تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رســم کن، تفسیر را باور مکن

خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کـــن تا آرزو، درگــیر را باور مکن
در اوج، اوجِ بندگی، دیوانهء دلبستگی
زیبا و زشت زندگی،تحقیر را باور مکــن

تصویر اگرزیبا بُوَد، دنیا به کامت می شود
درانعکاس زندگی ، تقصیر را باور مکن

شاعر:(طریقت) آفرید، آزادِ آزاد آفــرین
با این ردیف وُ قافیه ، زنجیر را باور مکن

9ze4_photo_2018-03-10_00-25-54.jpg

ح. (طریقت)

خــُلدستان طریقت(معلم +نکته ء آن )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت مذهبی، مناسبت ملی، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، مشاجره ومشاعره، خبر ـ اطلاعیه __________ ======
برچسب‌ها: شاعر, طریقت, آفرید, آزادِ آزاد آفــرین
ادامه مطلب
[ چهارشنبه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ ] [ 14:20 ] [ محمد مهدی طریقت ]

༺࿇🤍࿇༻

عطرِ شب‌بو، عطرِ سبزه، عطرِ عیدِ "بی‌بهار"
انتظار "معجــزه" از نسـخه‌های "بی‌شُـــمار"

سفره‌هایِ هفت‌سینْ بی‌سبزه‌ٔ گنـدم وَ سیب
خانه ی "بابا " نشسته، در سکوت وُ "انتظار"

"آیِنه‌ صادق " بـدونِ "جـلوه‌ٔ" نــور وُ "حضـور"
فــالِ "حـافظ" بی‌‌تمنّـایِ وصــالِ رویِ یـــار

"کودکانِ" منتظر بر شـامِ عید وُ "رختِ" نو،
جیبِ خـالیِ "پـدر" از رویِ مـادر "شرمسار"

لیلیِ مجنون‌ندیدم، خواب وُ رؤیایش کنون
خسـروِ شیرین‌سخن، شــد غمگسـار

ای پدر: "نـوروز"آمد.. آمده در "خـانه‌اش"
مادرم: باصد "عـزا" ساکن‌ شده در آن دیار

شامِ امشب با غروب مادرمٔ "خورشیدِ" غـم
روزِ "خلدستان"( طریقت) غرقِ ماتم در غبار

__________ ======
برچسب‌ها: روزِ, خلدستان, طریقت, غرقِ ماتم در غبار
ادامه مطلب
[ چهارشنبه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ ] [ 0:22 ] [ محمد مهدی طریقت ]

۩۩☫ بگشای چشم دل را ، به(طریقت)الهی ۩۩۩

محبوب

همه شعر می سُرایند وُ من از سرِ گدایی
درِ کــاخ می زنــم تـا به رُخــم دری گشایی

بخدا نـمـی تــوانم روم از درت به جایی
که مرا کـمَنــدِ گیسو نبُــود سر رهایی

سروُ تن تـمـام چشمم که مگر ز در درآیی
نه فتاده دوش وُ کشکولم، اگر لبی گشایی

بنشین پیاله‌ پُــرکن شده موسم خــدائی
سَـرِ ساز را نگهدار وُ مزن دَم از جـدایی

به کدام کیش و آیین به کدام مذهب و دین
فِـکـنی قرار دل را به سراغ دل نیایی

مَـده ای فقیه پندم که زِ پند من بخندم
من وُ ترک این گدائی ، تو وُ راه پارسایی

تو اگر خدا شناسی بِنگارخانه ‌ی دل
بزدای زَنگ فَــتوا وُ بشوی کَـدخدایی

ز بلای خـودستایی! مَـگرت خدا رهاند
به رهاندَت خدائی ، ز بلای خودستایی

تو عبث برِ طبیبان چه بنالی از حبیبان
تب عاشقان بی دل ، ندهَد مـرا شفایی

نه طواف کعبه رفتن نه مِـنـا ، حـجاز دارد
به عراق وُ کوفه رفتن شده اَمـر کبریایی

اگرت وصال باید ، گذر از خیالِ ما کن
همه وجد وُ حال باید ز گزاف کـربلائی

بگشای چشم دل را ، به (طریقت) الهی
بجهی به بام بالّا که تــو هم اَذآنِ مـائی

بزرگترین :دستآورد: آخوند+خمس=>خزانه مملکت )سهم امام نا ) ۩۩۩

برای بررسی کاهش یا افزایش ارزش خرید حقوق طی دوره سی‌ساله از سال ۱۳۷۲ تا ۱۴۰۲، از معیار تبدیل به طلا استفاده می‌کنیم.
محاسبه اول:در سال ۱۳۷۲ حقوق من به عنوان یک معلم حدود ۳۶,۰۰۰ تومان و قیمت سکه نیز ۱۲,۴۰۵ تومان بوده‌است.بنابراین ارزش حقوق در سال ۱۳۷۲ معادل ۲.۹ سکه طلا بوده است.آخرین حقوق در سال ۱۴۰۲ حدود ۱۲.۰۶ میلیون تومان و قیمت سکه ۳۳ میلیون تومان است یعنی ارزش خرید یک ماه حقوق معادل ۰.۳۷ سکه است.

بنابراین، از سال ۱۳۷۲ تا ۱۴۰۲ ارزش حقوق از ۲.۹ سکه به ۰.۳۷ سکه کاهش یافته که کاهش ۸۸ درصدی را نشان می‌دهد.
محاسبه دوم:حقوق از ۳۶ هزار تومان در سال ۱۳۷۲ ب ۱۲.۰۶ میلیون تومان در سال ۱۴۰۲ رسیده که افزایش ۳۳۵ برابری حقوق طی سی سال را نشان می دهد.ارزش سکه نیز از ۱۲,۴۰۵ تومان در سال ۱۳۷۲ به ۳۳ میلیون تومان در سال ۱۴۰۲ افزایش داشته که نشانه افزایش ۲,۶۶۰ برابری است.پس نسبت افزایش حقوق به افزایش ارزش سکه طی سی سال، برابر ۰.۱۲۵ است که آشکارا کاهش ۸۷.۵ درصدی قدرت خرید حقوق طی سی سال نشان می‌دهد.

نتیجه:برای حفظ ارزش حقوق معلمان، حقوق معلم تازه استخدام در سال ۱۴۰۲ باید ۹۶,۵ میلیون تومان باشد تا قدرت خرید حقوق او معادل قدرت خرید حقوق یک معلم تازه استخدام در سال ۱۳۷۲ باشد.

حکمِ بالنده به دل ارج گرانی دارد

چه نیازی به ریا چرب زبانی دارد

هر که رسوای غم عشق شد و دربدری

به خدا در دل خود باغ جنانی دارد

عاشق صادق و حرمت شکنی ممکن نیست

گر چه در سینه دو صد درد نهانی دارد

لذت عشق همان سوختن و ساختن است

سوختن در دل عاشق هیجانی دارد

گرچه موسی به تنش رخت شبانی پوشید

گرگِ موسی به دلش شوق شبانی دارد

کودکی ها و جوانی به غم و درد گذشت

در غم عشق دلم شور جوانی دارد

از زمانی که (طریقت) غم پیری دارد

هم چنان در دل خود خانه تکانی دارد
+++++++++

ای قلم هستی بسی زیبا گهر
برگرفته علم از تو بال و پر

هیچ می دانی که والایی قلم
چونکه یزدان برده با نامت قسم

دست در دست بزرگان جای تو
آفرین بر رتبه ی والای تو

با تو قرآن خدا تحریر شد
با قلم هر آیه آیه ای تفسیر شد

شرح حال قرن و اعصار کهن
ثبت دفتر کرده این زیباسُخن

بر فراز علم جا دارد قلم
بیرق اندر ماسوادارد علم

ای (طریقت)نغمه هادارد قلم

در شکست ظلم ها دارد علم

خــُلدستان طریقت(مذهب:اصول تارخ مصرف +دین )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، نثر ( ارائه ی مطلب)، مناسبت مذهبی، مناسبت ملی، متن ادبی، ترانه، سیاسی، غزلیات __________ ======
برچسب‌ها: بگشای چشم دل را, به, طریقت, الهی 1403
ادامه مطلب
[ سه شنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۳ ] [ 13:30 ] [ محمد مهدی طریقت ]

۩۩☫ (طریقت) مادر م مبارک باد (عشق ) ☫۩۩

به نام خداوند مادر سلام

به اشعار نیکو دهم این پیام

پرستش خداوند عالم سزاست

ستایش نمودن زمادر رواست

اگر نیست مادر دگر غم مخور

سخن را پُر اندیشه کن همچو دُرّ

دو تا شاخه گل از برایش فرست

که آسوده خاطر بوَد در بهشت

چو آئینِ ، آدینه گــردید روز

شکوهنده ایام اختر فروز

همه مادرانند همی پاک خوی

همه پر انرژی و در جستجوی

که پرورده کردن بود کارشان

خدایا تو باشی نگهدارشان

و ما را در این راه یاری نما

ز نامردمی‌ها فراری نما

مادر: اندیشهء ناب است خدا میداند
اولین حرف کتاب است خدا میداند

مادری معجزه می کرد به فرزندانش
مهر وی واژه ی آب است خدا میداند

هرکجا وصف بهشت است همانجا مادر
سینه اش عین کباب است خدا میداند

هرکجا پینه به دست است یقین دان پدر
کینه ها نقش برآب است خدا میداند

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

لبخند مهربان تو جان بر تنم دمید

تنهای خاکیم شده یا اَیُهاالحمید

مهتاب حاجتم چو برآمد مرا اُمید

مادر مبارک است تورا مهربان نوید

به هستی دو موجود والاترست

دوم میهن وُ اَولــــش مادرست

ستایش کند هر که او مادرست

که والاتر ازهرچه سیم وُ زَر ست

تو ای مادر من فــــدای تُو مَن

توئی ســــرور مُلک هر انجمن

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان

بسم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ ﴿١﴾
أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ ﴿٢﴾
وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ ﴿٣﴾
تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ ﴿٤﴾
فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ ﴿٥﴾

دوباره لاله ی زیبا! شعار آمده است
به اشتیاق شکفتن قرار آمده است

زلال چشمهء آب حیات راهشدار
شعارِ زمزمه ی آبشار آمده است

کشیده سر به فلک نغمه پرستو ها
سرود نغمه ی زیبا کنار آمده است

برای زخم سرانگشت بیقراری ما
ترانه های بیات وُ دوتار آمده است

بجای مجلس وعظِ سخن پراکنها
ردیف وُ قافیه را چون قطار آمده است

زِ بامداد سروش وُ به مطلع خورشید
پگاه وُ زمزمه ی انتظار آمده است

به طره های بلند:از ادب کنم تعظیم
شکوفه های قشنگِ انار آمده است

غزالِ شعر(طریقت) به دشت وصحرا شد
دوباره فصل شکفتن بهار آمده است

♤♤♤ حمید(طریقت)

عدل بشیری است خرد شاد کن

کارگری مملکت آباد کن

مملکت از عدل شود پایدار

کار تو از عدل بگیرد قرار

***

دادگری شرط جهان داری است

شرط جهان بین که ستمکاری است

هر که در این خانه شبی داد کرد

خانه فردای خود آباد کرد

***

عدل است که بنیاد ظفر ها باشد

ظلم است که موجب ضررها باشد

جودست که پرده دار هر عیب بوَد

بخل است که سرپوش هنرها باشد

__________ ======
برچسب‌ها: برآستان جانان, عطار, مادر, اردیبهشت
ادامه مطلب
[ دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۳ ] [ 0:42 ] [ محمد مهدی طریقت ]

۩۩۩☫ برآستان جانان (طریقت) :تاریخ +تاریک ۩۩۩۩

مرحبّا شعر وُ غزل ،صبحدم و نسل بهار
باده در دست من وُ گوشه کنار وُ لب یار

حبّذا: یار هوای گل وُ گلزار آمــد
باده در دستِ نسیم چمن و بوی کنار

موسم فصل طرب چین و نگارست ولی
اهل معنی نپرستند مگر نقش نگار

در دل تنگ غزل شعر طرب راه نیافت
باده اندر حرم عشق تو می یابد یار

سکّهء رایج این مُلک نباشد به رواج
بی تبارند فلان ابن فلان از دینار

خرّم آنروز که من بوسه زدم بر قدمت
گرچه بیرون ز قیامت نبود این اَشعار

خواهم از لعل لبت کام بر آرم روزی
گفته بودی چو مراد است حلال ست برآر

از میانت چو کمر میل کنارست هنوز
گرچه بی زر ز میانت نتوان جست تبـار

گر (طریقت) بسراید غزل وُ آوازی
آفرین در سر بازار شود یا سردار

میوهء ممنوعه چیدن را که حوّا باب کرد
آدم وُ حوا ، به اخراج از کجا را باب کرد

وانگهی قابیل با بیل ازعقب هابیل زد
حمله ء با یک بیل را در کل دنیا باب کرد

نوح نهصد سال کشتی ساخت آن هم درکویر
کار دور از عقل را نامرد دانا باب کرد

بارداری بی دخول جنس نر را در جهان
حضرت مریم به لطف حق تعالی باب کرد

با شروع این پدید:مرد از پی زن می دوید
از پی مردان دویدن را زلیخا باب کرد

یازده تا بچه جز یوسف فقط یعقوب زاد
صنعت انبوه سازی را فُرادا باب کرد

رد شدن از نیل بی لنج وُ بلم معنی نداشت
معجزه : از نیل را با چوب، موسا باب کرد

حرفه ی آتش نشانی را هزاران سال پیش
از لج نمرود ابراهیم گرما را به سرما باب کرد

گوسفندی را به قربانگاه اسماعیل بُرد
مبحث ایثار را در حد اعلا باب کرد

بس که کل کل کرد با موری، سلیمان نبی
بحث ایثار وشهادت را میان جانورها باب کرد

بردن سگ در مکان خواب را از آن قدیم
عضوی از اصحاب کهف از بهر تقوا باب کرد

کفش زنها قرنها از گالش وُ از گیوه بود
کفش های شیشه ای را سیندرلا باب کرد

پیش از این شعر(طریقت)با ردیفِ باب را
این شعار خاص را شعر تر ما باب کرد

جمال حضرت ربِّ رحیم، یعنی تو

جمیله در دو جهان مستقیم، یعنی تو

نگاه و پنجه‌ی تیز عقاب، یعنی من

لطایف چون بدن یاکریم، یعنی تو

میان این همه، در تو عشق را دیدم

امید روزِ قیامت، زِ بیم، یعنی تو

نسیم عطر تو را هر سحر صبا ‌آورد

صبا، ستاره،شدی در نسیم، یعنی تو

در آسمان و زمینم (طریقت)م همه عمر

ستاره ای که در آنم مقیم، یعنی تو

https://s6.uupload.ir/files/این_عوعو_سگان_شما_نیز_بگذرذ_wsmy.jpg

(بیداد ظالمان)

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باغ خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغ‌تان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرّش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سُم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکُشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای، بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل ز گلسِتان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

***

تیر بلا به جان شما باد خوشگوار
‏نوبت به امتحان شما باد خوشگوار

‏یک آشیان از آتش‌تان در امان نماند
‏آتش به آشیان شما باد خوشگوار

‏آن داغ‌ها که روی دل ما گذاشتید
‏دودش به دودمان شما باد خوشگوار

‏ای اختلاسگر که به کاهدون ما زدید
دژمن به کاروان شما باد خوشگوار

ما را به هفت‌خوانِ فلاکت کشانده‌اید
‏نوبت به هفت‌خوان شما باد خوشگوار

قوم چهار پا ! زِ ابابیلِ بی‌شمار
آیـد به آسمان شما باد خوشگوار

سجیل وار همه جا را شکافته
ماتحتِ استخوان شما باد خوشگوار

‏چیزی شبیهِ آنچه در آن جامِ زهر بود
‏کم‌کم به استکان شما باد خوشگوار

ما سبز می‌شویم در این خاکدانِ دون
‏آفت به بوستان شما باد خوشگوار

‏ای وارثانِ قلعه‌ی ضحاکِ ماردوش
‏پایان داستان شما باد خوشگوار

غار به غار شهر شد در طلبت شتافتم
لانه به لانه در به در جُستمت و نیافتم

آه که غار و قار آن رفت به باد عاشقی
جامه (لباسِ حق شد وُ) در همه عمر بافتم

بر دل غار تنگ شد(موسمی) از جدائیت
بی همگان به سر شد وُ سینهٔ خود شکافتم

از تف آتش غمت صد ره اگر چه تافتی
آینه‌سان به هیچ سو (غارنشین) نتافتم

غارنشین اگر مرا غار نشین شود روا
غارنشین اگرچه عمر در ره او شتافتم

طنز: غارنشیان =(طریقت) پسا مدرن (حکایت: سیاسی خانواده) سهمیه معیشتی (روزگار)

**

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه اول )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه (تاریخِ تاریک )دوم

ح.(


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت ملی، سیاسی، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات، قصاید، آثارچاپ شده، مطالب دردست چاپ __________ ======
برچسب‌ها: خلدستان, طریقت, بسراید غزل وُ آوازی
ادامه مطلب
[ دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۳ ] [ 0:30 ] [ محمد مهدی طریقت ]

۩۩۩☫ برآستان جانان (طریقت) :مولانا +سعدی ۩۩۩۩

مقدّرات در شب نوزدهم تعیین، در شب بیست و یکم تأیید و

در شب بیست و سوم ماه (رمضان) امضاء می شود.

التماس دعا

خوب خوبی را کند جذب این بدان

طیبات و طیبین بر وی بخوان

در جهان هر چیز چیزی جذب کرد

گرم گرمی را کشید و سرد سرد

قسم باطل باطلان را می‌کشند

باقیان از باقیان هم سرخوشند

ناریان مر ناریان را جاذب‌اند

نوریان مر نوریان را طالب‌اند

****

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را

شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را

که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را

به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را

کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را

گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری
نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را

هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را

****

قاصـــدک آمد ،بگفتم: یار مه پیکر کجاست ؟
گفت جان خواهم ، بگفتم می‌دهم دیگر کجاست؟

گفت : راه وصال وُ ترک هستی کن به شوق
گفتمش هستی شد از کف، آن دل مضطر کجاست؟

گفت دلخون سازمش آخر ز درد هجر خویش
گفتمش خون شد دل زارم ، دو چشم تر کجاست؟

گفت باید خون دل ، جاری کنی از دیدگان
گفتمش بین! چشم خونبار مرا از سر کجاست؟

گفت سر را خاکسار مقدمم کن بی دریغ
گفتمش فخرم بُوَد ، آن پیکر لاغر کجاست؟

گفت سوزم پیکرت را در شرار کبر و ناز
گفتمش عمری‌ست می‌سوزم ، که خاکستر کجاست؟

گفت بر باد فنا خاکسترت را می‌دهم
گفتمش گشتم فنای او ، ازین بهتر کجاست؟

گفت در شام فراقم صبر می‌باید تو را
گفتمش از وصل آری یار سیمین بر کجاست؟

گفت وصل ما درین عالم بود افسانه‌ای
گفتمش آن عالم جانپرور محشر کجاست؟

گفت در محشر شوی با ما قرین و هم‌نشین
گفتمش در بابِ جام و باده و ساغر کجاست؟

گفت گیری از کفم جامی (طریقت) کوثر است
گفتمش به به نمی‌پرسم دگر کوثر کجاست.


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، نثر ( ارائه ی مطلب)، مناسبت مذهبی، مناسبت ملی، متن ادبی، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات __________ ======
برچسب‌ها: طریقت, کوثر است, مولانا, سعدی
ادامه مطلب
[ یکشنبه دوم اردیبهشت ۱۴۰۳ ] [ 2:8 ] [ محمد مهدی طریقت ]
........ مطالب گذشته ها گذشته ها >> ______
پربازدیدترین مطالب

کد پربازدیدترین

ــــــــــــ ـــ="" > تمام حقوق اين وبلاگ ، مطالب :اَشعار وحکایات آن متعلق به محمد مهدی طریقت ( خُلـِدستان اشعارـ

ـــــــــــــــــــ ـــــــــــــ="" >بغض چندین ساله ی ما باز شد یا علی گفتیم و نظم آغاز شد/// تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعــــلق به محمد مهدی طریقت ( خُلـــِدستان اشعارـ محــمّــد مهدی طریقت ـ


.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

۩۩۩  ☫  خــُلــِدستان طریقت    ☫  ۩۩۩

۩۩۩ ☫  ادبی، اجتماعی .فرهنگی ☫ ۩۩۩
محــّمد مهــدی (حمید)طریقت
متولد 1344اردیبهشت خوانســار
تحـصیلات کارشنــاسی ارشــد
دررشتـه روانشـناسی
۩۩۩  خـُلــِدستان  ۩۩۩
درباره خوانسـار1373
اصفهان به چاپ رسیدبعد از
آن تعـداد بی شمــاری از مقــالات
به مناسبت های مختلـــف به
چاپ رســــید.
در عین حال با انجـمن هــای مختلف
خوانسار و اصفهان طبع آزمائی
گـردید وباعنایت  پیشکسوتان
فرهنگی وادبی دست نوشتـه های
خود راکه بصورت منـظوم درآمده
تحت عــنوان کتـــابی که
۩۩۩ ☫خُـلـدستان طریقت  ☫۩۩۩
نام گذاری شـــــد سال 1391در مشهد
مقدس چاپ گردید
از آن پس با ایجــاد وبلاگ تراوشات
قلم خودرا به مـــرور در وبلاگ اَشعار و حکایات
درج گردید.
جز حدیثِ عشق حرفی نیست در دیوانِ ما
        سورۀ یوسف بُوَد آئین خُلدِستانِ ما ()
۩۩۩ ۩۩۩ ۩۩۩ ۩۩۩ ۩۩۩

09337869544    
kholdestan89@yahoo.com

پیج اینستا گرام :
mohammdmahdy_1344
ادرس ایتا :
۩۩ ۩۩۩
https://eitaa.com/joinchat/
1632567634C9c73a7c494
موسیقی شعر نوایی شنیدنی است
بگذار بیصدا  به زبان هنر شود
برچسب‌ ها
طریقت (3952)
اشعار (3189)
غزل (313)
حکایت (298)
حافظ (287)
مثنوی (193)
قصاید (183)
نثر (177)
سعدی (160)
روایت (158)
طنز (154)
عکس (150)
تذکره (148)
شعر (113)
اهل (85)
هدیه (76)
شاعر (76)
خبر (58)
عشق (27)
ای (27)
یلدا (26)
خاص (25)
خیام (24)
شعرِ (23)
با (22)
این (22)
قلم (19)
اهلِ (19)
عطار (18)
مادر (18)
در (16)
معلم (16)
طُ (15)
صائب (15)
پدر (15)
شعار (15)
قطعه (14)
بهمن (13)
شد (13)
به (13)
چون (13)
مطلب (12)
دی (12)
طوسی (12)
شعرا (11)
رهی (10)
جدید (10)
blogfa (10)
دعا (10)
سرود (10)
رمز (9)
عید (9)
http (9)
چشم (9)
سیب (9)
شرح (8)
است (8)
گفت (8)
لینک های مفید
امـــــــــــکانات وب
بغض چندین ساله ی ما باز شد یا علی گفتیم و نظم آغاز شد ..... .....