۩خــُلدستان طریقت ( , وبـــــلاگ شخصی)۩۩ محمد مهدی طریقت ۩ "ماییم و نــوای بی نوایـــــی ؛ بســــــم الله اگر حریف مایی " بغض چندین ساله ی ما باز شد یا علی گفتیم و نظم آغاز شد .... آدرس ایتا : https://eitaa.com/joinchat/1632567634C9c73a7c494 ...... ـــــــــ"" > تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعــــلق محمد مهدی طریقت می باشد ...( >) خُلـِدستان اشعارـ محــمّــد مهدی طریقت ـ

۩۩۩  ☫  خُلِدستان طریقت   ☫  ۩۩۩


۩۩۩  ☫  خُلِدستان طریقت   ☫  ۩۩۩
۩۩۩  ☫  ادبی، اجتماعی .فرهنگی  ☫   ۩۩۩ 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
پربازدیدترین مطالب

کد پربازدیدترین

لینک های مفید سایت اشعار و حکایات طریقت به زودی ارائه می شود
http://khabaronline.ir/ http://khabaronline.ir/ _____________ آدرس ایتا :

http://sorodehay-tarighat.blogfa.com/ http://harfeto.ir/ ________________________

خواجه عبداله خوانساری و پیرطریقت

http://sorodehay-tarighat.blogfa.com/

۩ مشاجره ومشاعره.»۩

.چنانچه موضوعات قبلی را به عنوان مقدمه و پیشگفتار این بحث تلقی کنیم.
در این قسمت بطور مفصل می بایست به راههای شناخت عرفان در اشعار
پرداخت، نه خیلی زیادبه ادراکات واحساسات عارفانه تمرکز کرد زیرا در
بین ملائک چنین الگوهائی زیاد نیست ،غالباً این مقوله مقلدندنه عارف
ولی البته میتوان یافت دیوان عارفانی مانندعطار که البته دیوانی
عرفانی دارد واشعار عراقی،دیوان مغربی و از همه معروفتر
وشاخصــــتر دیــوان مثنوی ودیـــــوان حافظ.
در اینجا اگر بخواهیم در باره عرفان
بحث کنیـــم. اول باید به
این نکته توجه کنیم
که عرفان دونوع است
عرفان نظری وعرفان عملی
که عرفان عملی عبارت است ازسیر
وسلوک انسان،یابیان سیروسلوک انسان
الی الله،و به عبارت دیگر بیان حالات ومقامات
انسان در سیر به سوی حق،از اولین منزلی که
عرفا آن را منزل «یقظه» می نامند که همان بیداری
است.تاآخرین منزل که وصول به حق است یاهمان توحید
که از نظر عارف توحید حقیقی جز با وصول حق حاصل نشود
شما اگر منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری را ملاحظه کنید
می بینید که منازل سلوک را به صد منزل ده تا ده تا تقسیم کرده
از نظر عرفا این مسئله یک امر تجربی وآزمایشی است و این از
نظز روانشناسی که گرد آورنده در این زمینه از نظر عملی ونظری دستی
برآتش دارد یک وادی ناشناخته است وهر روانشناسی نمی تواند روانشناسی
عرفانی رادرک کند،زیرا تا کسی عملاً به دنیـــای روح وارد نباشد چه را
می خواهد آزمایــــش کند تنها یک عالم روانشناس عارف سالک
می تواند ادعا کند که من روانشناسی عرفانی را می توانم
بیان کنم وتوضیح بدهم. به هر حال این پدیده عظیم
عرفان عملی از انسان خاکی آغاز وبه «لقائالله»
می انجامد. (یا اَیّهَا الاِنسانُ اِنّکَ کادِحٌ اِلی
رَبّکَ کَدحآً فَـمُـلاقیهِ)(2)اززمین تاآسمان
اگر کسی بخواهد در باره عرفان
بحث کند «وادی ناشناخته»
وادی سیر وسلوک
چه گامی برداشته؟
چه حالات ومقاماتی از
عرفان را در خود منعکس کــرده
یعنی دراشعار(خواجه عبداله خوانساری
و پیرطریقت ) چه چیزهائی پیدا می شود
که این ها را باید انسان دقیقاً ابتدا با آنچه که عرفا
نقل کرده اند تطبیق کرد .اصطلاحات و تعبیرات والــفاظ
بخشی از ارزش شاعر محسوب می شود از این پس به عرفان
نظری می پردازیم که خلاصه ی این عرفان«محیی الدین عربی»(پدر
عرفان نظری اسلامی)مثال اعجوبه عجیـــب روزگار است.که در باره (جهان
هستی) با نظر هر فیلسوف مختلف و آشکار است یعنی طبقه عرفا
یک جهان بینی خاصی دارند که با سایر جهان بینی ها فرق دارد.
این مرد مسافرتهای زیادی به دنیای اسلام داشته است.
سالهای زیادی مجاور مکه بوده که این مجاورت را
عرفا برای خود لازم می دانسـته اند زیرا
برای مجاورت آثار خاصی قائل بودند
نه تنها عرفا بلکه دیگران هم به
تاثیرمحیط راگردن نهاده اند.
زمخشری اهل
ماورائالنهر
یا شمال ایران
که از سرزمین سرد
سیر حرکت می کند تا
مجاور سرزمین داغ مکه قرار گیرد
تا جائی که وی را به «جار الله» ملقب
و در تفسیر کشاف در یکی از آیات سوره
عنکبوت می گوید شما اثر مکانها را غافل نباشید
وهرکس مجاور خانه کعبه باشد می فهمد که یک آثار
معنوی در این مجاورت هست که در غیر آن جا نیست.
...ابن فارض مصری در میان شعرای عرب نظیر حافظ است
غرض این است که محیی الدین تاثیر عجیبی روی عرفای بعد از
خود گذاشته ودیگران به این مطلب اعتراف دارند. حالا اگر ما در باره
عرفان نظری(خواجه عبداله خوانساری و پیرطریقت ) بخواهیم بحث کنیم
چاره ای نداریم جز اینکه همان مکتبی که محیی الدین تاسیس کرده
را مطالعه کنیم وببینیم که اینها چگونه بیان کرده اند وآیا(خواجه
عبداله خوانساری و پیرطریقت ) در این زمینه چیزی دارند
یا ندارند. هر گاه دانشمندان وسخنوران وارد این
وادی شده انددامنه گسترده ی آن موجب
عدم تمرکز گردیده و بحث از همدیگر
گسیخته شده و جز اطاله کلام
نتیجه ای در برنداشته..
به هر حال آیا
خواجه
و
پیر
در آثار خود
تاکنون عارف بوده اند؟
بحث در باره این دو(خواجه
عبداله خوانساری و پیـرطریقت )
که عنوان مطالب قرار گرفته مفهومش
این است که ما این دو را عارف فرض کرده ایم
آنگاه در باره چگونگی عرفان آنان بحث خواهیم کرد
برای شناخت بهتر ما دومنع خواهیم داشت .از آنچه در
مقدمه وپیشگفتار برای تاریخ معاصر ذکر شدو دیگری آثاری
که تاکنون در دسترس قرارگرفته است که مراد شناخت از طریق.
مطالعه است که امیر المومنین میفرماید:اَلمَرءُ مَخـبُوُُّ تـَحتَ.لِسانـِــه. (2)
انسان در زیر زبانش پنهان است آدمی هر کاری بخواهدبکند که خودش را
مخفی کند وپرده روی زبان خودش بکشد فکر نمی کنم مــوفق شـود.
به هر حال مراتب عرفان تا نائل شدن به اوج عرفان از طریق «شرح
حال نویس » ومطالعه آثار بسیار مظلوم واقع شده که قهراً
تاریخ در همین نزدیکی به فراموشی وسکوت تن داده
(طی این مرحلـــه بی همـــــرهی خضر مـــــکـن
ظلمات است بترس از خطر گــــمــراهـــی)
با این همه تکیه.برشناخت مراتب عرفان.
هنوز یک نفرنتوانسته نشانی از
مرشد اینان پیدا کند.
هر چند انجمن
ادبی وهاج
خوانساری
اینان را به عنوان
اعضای این انجمن که
بالغ برصد عضو دارد معرفی
نموده و گاهی در همایش ها و
مناسبت های مختلف از ایشان به
عنوان ارائه کننده اثر خودشان و گاهی
در گاه نامه زلال چشمه سار آثار ایشان و
سایر اعضا را با وجود انبوه مشکلاتی که وجود دارد
در حد ارائه اثر ارائه می گردد. لذا کمتر اهل این حرفها
که شــیخ واستادی مـــعرفی و مطــرح نمایندو چه بسا
(خواجه عبداله خوانساری و پیرطریقت )وسایرین در هرمرتبه
از مراتب عرفان که باشند،حتی همسایه منزلشان و اهل وعیال
وفرزندان وشاگردانشان نمی دانند که در نزد مراتب عرفان جای دارند
ولذا در جامعه کنونی نه یک عنوانعرفانی ونه هیچ عنوان شعری مطرح.
می شود .بعد هم می گویند "طیب الله اَحسنت ،ایوالله" گوئی یک
فقیه دارد توصیف می کند.لذا مرحوم محمد حسن فاضل
موسس کتابخانه فاضل در کتابش با عنوان
مبهط نور (ثلاث)در اواخر عمر نوشته
من کتاب خُلدستان را مطالعه
کردم...اما چیزی از
چهره
وی
انعکاس.
نمی دهد.لذا
برای منعکس شدن
عرفان که مطلع بحث بود
اشاره کوتاه به مواردی ضرورت
دارد که از حضرت حافظ در می گذریم
وبه مولوی در مثنوی می پردازیم هرچند
وی تغزل ندارد وبا زبان دیگری حرف می زند
ولی به این مطلب توجه دارد و می گوید مبادا
توحرفی را که از عارف می شنوی به ظاهرش حمل کنی
تشبیه خوبی دارد :آنها مرغ حق اند.مثل اینکه در کلمه«مرغ
حق» اشاره داردبه منطق الطیر عطار وداستان اینکه مرغان همه جمع
شدند به رهبری هدهد(هدهدرمز پیروزی مرشد است ومرغهای
دیگر سالک) رفتند برای اینکه سیمرغ را به پادشاهی
انتخاب کنند چون صفیری بشنوی از مرغ حق
ظاهرش را یادگیری چون سبق.....وانگهی
ازخودقیاساتی کنی....مر خیال محض
را ذاتی کنــــــی اصطلاحاتی
است مر ابدال را که نباشد
زان خبر غفّـال را
شیخ محمود
شبستری
در
منظومه
از عالیترین
قطعات عرفانی
را به سولات و جواب
پاسخ می دهد که:رسولی
باهزاران لطف واحسان رسید
ازخدمت اهل خراسان چه خواهد
مرد مرد معنی زان عبارت.....که داردسوی
چشم ولب اشارت؟ چه جوید از رخ وزلف و
خط وخال کسی کاندر مقامات است واحـــوال
و در جای دیگر هر آن چیزی که در عالم عیان است
چوعکسی زآفتاب آن جهان است جهان چون زلف و
خط وخال واَبروست * که هر چیزی بجای خویش نیکوست
تجلی،گه جمال وگه جلالست * رخ وزلف آن معانی را مثالست
صفات حق تعالی لطف وقهر ست * رخ وزلف بتان رازان دو بهرست
چومحسوس آمداین الفاظ مسموع *نخست از بهرمحسوسندموضــوع
ندارد عالم معنی نهــــایت * کجابیند مر او را چشــم غایت
هر آن معنا که شد از ذوق پیدا** کجاتعبیر لفظی یابد اورا
چواهل دل کند تفسیرمعنی*به مانندی کندتعبیرمعنی
که محسوسات از آن عالم.چــــــوسایه اســـــــت
که این چون طفل و آن مانند دایه اســـت
تا سائل می گویـد:شراب وشـــمع و
شاهد را چه معناست * خراباتی
شدن آخــِــر چه دعــواست....؟
جواب:شراب وشمع
ذوق و نور عرفان
ببین شاهد
که از کس
نیست
پـــنــهـان
مغربی بسیار
زبردستانه ومفصل
میسراید:اگربینی در این
دیوان اشعار....*...خرابات و
خراباتی .وخمــــــّــار.......بت و زّنار
وتسبح وچلیپا..*..مغ وترساوگبرودیرومینا
شراب وشاهدو شمع وشبستان..*..خروش
بربط و آواز مستان...*..می و میخانه و رندوخرابات
حریف وساقی ونردو مناجات ..نوای اغنون ونالهء نـی
صبوح و مجلس وجام پیاپی..*..خُم وجام وسبوی می فروشی
حــریفی کردن اندر باده نوشی..*..زمسجد سوی میخانه دویدن
در آنجا مدتی چنـــد آرمــــیــدن..*.. گــــرو کردن پیاله خویشتن را
......نهادن برسر می جان وتن را ...*...گل وگلزاروسرو وباغ لالـــــه
حدیث شبنم وباران ژاله *خط وخال وقد وبالا وابرو عذاروعارض ورخساروگیسو
لب ودندان وچشم شوخ وسرمست.* .سروپاو میان وپـــنـجه و دســـت
مشو زنهــار از این گفـتار در تاب ..*..بـرو مقصود از آن گفتار دریاب
مپیچ اندر ســـر و پای عبارت....* .اگر هستی زارباب اشارت
نظر را نغز کن تا نغز بینی * گذر از پوست کن تامغزبینی
نظر گر برنداری از ظواهر * کجاگردی زارباب سرائر
چــــو هریک را از این الفاظ جـــانـــــی است
به زیر هریک از این ها جـــهــانی است
توجانـــش را طلب ازجسم بـگذر
مسمّاجوی باش ازاسم بگذر
فرومگذارچیزی از دقایق
توچون باشی ز
اصحاب
حـــــقا یــــــق
هاتف اصفهانــــی:
ای فدای تو هم دل وهم جان
وی نثــار رهت هم این وهم آن
و در دیگر ترجیع بنــــد خود تــــصریح می کند
هاتف ارباب معرفت که گهی*مست خوانندشان گهی هشیار
از دف وچـنـگ و مـــطـرب وساقی * وزمـِی وجام وساقی وزنـّـار
قصد ایشان نهفته اســـراری است* که به ایمــــاءکنند گه اظهار
شیخ بهایی: ..........دین ودل به یک دیدن باختیم و خـُــــرســندیم
................. ...در قمار عشق ای دل کی بــود پشیمانی
ســــجـــده بــــر بتی دارم ،راه مـــسجـــدم مـــنـــمــا
کــافر ره عشقم مـن کجا مـــســلمـــانــــی
ما زدوست غیر از دوست مقصدی نمی خواهیم
حور وجنت ای زاهد بر تو باد ارزانی
زاهدی به میخانه سرخ رو زمـِی دیدم
گفتمش مبارکباد ارمنی مسلمانی
خانهءدل ما رااز کرم عمارت کن
پیش از اینکه بنیادم رونهد
به ویـــــــرانــــــی
علامــــــــه
طباطبایی:
همی
گویم و
گفته ام بارها
بود کیش من مِـهر
مـــِهـــر دلــــدار هــــا
پرستش به مستی است
در کــــیــــــش مــِهـــــــــــــر
برونند زین جرگه هشیــــــار هـا
به شادی وآسـایش و خواب و خــور
نـــدارنـــدکاری دل افـــکـــار هـــــــــا
بجز اشک چشم بجز داغ دل
نباشــــد به دست گرفتـــــار هــا
کشیدند در کوی دلدادگان
میان دل و کام دیوار هــــا
چه فرهاد ها مرده در کوهها
چه حلاج ها رفـــتـــه بر دار هـا
چه داردجهان جزدل ومهر یار*مگرتوده هایی زپندارها
ولی رادمـردان و وارستگاه * نیازندهرگز به مردار هـا
مهین مهر ورزان وارستگان * بریدند از دام جان تـارهـا
به خون خودآغشته ورفته اند*چه گلهای رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزدسپهر*به دامان گلشن زرگبارها
.........کشد رخت ســـبزه به هـــامــــون و دشـــت
زند بارگه گـــُـــل به گــــلــــزار هــــــــــــــا
نگارش دهد گلبن جویبار*در آئینه آب رخسار ها
....رود شـــاخ گـــل در بـــر نیــــلـُفـــــَر
برقصد بـــه صد نـــاز گـــُــلـــنارهـــــا
دَرَد پـرده ء غنچه را باد بــــــام
هزار آورد نـــغـــز گـفتار هـا
به آوای نای و به آهنگ
.....چـــــنــــــــگ
خروشدزسرو
وسمن
تارها
به
یاد
خَـــم
اَبروی گـُلرخان
بکش جام دربزم
مِــــیــخــوارهـــــــا
گره رازراز جهان باز کن
که آسان کندباده دشوارها
جز افسون وافسانه نبود جهان
که بسته است چشم خشایارهـا
....به انـــدوه آینـــده خـــود را مــباز
که آیــــنـــده خــوابـــی است چون پارها
فریب جهان رامخورزینهار* که درپای این گل بودخارها
پیاپی بکش جام وسرگرم باش * بهل گر بگیرند بیـکارها
*علت در پرده سخن گفتن برای مضامین عرفانی چیســــت..؟
سمبلیک در محاوره ایجاد جذابیت و رمز پردازی از جمله هنرشعرو
سخن در پرده گفتن اصول بکاربردن مناسب رموز وعلامات برای بیان
عقیده یا شرح واقعه در سبک ادبی که در آن تشبیهات بسیار
به کار برده شود وبرای هر فکروتصور یاصفت وتشبیه مظهر
یا سمبولی قراردادن مانند سرو نماد قد وقامت ـ،گل
نشان زیبایی چهره تروتازه ـ،ماه نمونه روی زیبا
وتابان اینها نشان وعلامت جهت اشاره به
آدرسی هستند که مخاطب راهدایت
به مقصد ومقصودتفسیرمی شود
گاهی صریح وبی پرده بیان
مطلب موجب دردسر
و رُک گویی
باعث
ملال
خواهدشد
پس این قضیه
دلایل مختلفی دارد.
شعرو ادب با فصاحت و
بلاغت وزیبایی بیان برای
جلب توجه جهت انتقال پیام
بسیار موثر ودگرگون کننده است
تبلیغ وسیله ای برای ارائه ی مطلب
زیباوارائه دست آورد جدید به افزایش
مریدان ،پیروان وطرفداران انجمن خواهد
افزود. ودیگراینکه درک الفاظ وتعبیرات بابیان
محسوس نیست گاهی عشق ،بو ،زیبایی ،درد
وبعضی کلمات دیگر از این قبیل زبان از تفسیر آن باز
می ماند. در اینجا رمز واشاره مخاطب را ا ز گمــــراهی
نجات می دهد وگاهـی علامت ،سیگنال و سمبول در هـدایت
موجب برداشت نادرست خواهد شد واین بخاطر چند بُعدی یا دو پهلو
بودن شاخص بکار برده شده خواهد بود. راز این مطلب در مقصود
شاعر ویا خطیب توانا از تسلط برموضوع کم نخواهد کرد.بلــکه
این توانایی نشان مهارت وایجاد تخیل.صنعتگری و هنرمندی
بشمار می رود.تا اینجا علت در پرده سخن گفتن برای
مضامین عرفانی بطور خلاصه واجمال گفته شد .
امّـا آیا(خواجه عبداله خوانساری وپیرطریقت)
ازنظرشعروهنرتوان بروزسخن گفتن برای
مضامین عرفانی را پیدا کرده اندیانه؟
این بدان معناست که اصلاً ارزش
داردعمرانسان درجامعه ی
فعلی دراین اموربگذرد
یا گواینکه شعر و
فصاحت و
بلاغت
مرده
تنها
باید
به مجلس
ختم و مراسم
تشیع جنازه وخوردن
وخوابیدن فکرکردو یا اینکه
به سرگرمی این روزها که گردــ
ـ آورنده هیچ تمایلی به پرداختن و
حتی عنوان کردن آن در این مقوله را
ندارد پرداخت. هرچند بعضی از اهل قلم
تمام جهان را در خود می بیننـد و هیچگاه
تن به این در نداده انـد که حـتی یک وجب
جلوتر از بینی خود را نبینند.حـضرت حافظ در
این رابطه میفرماید: "مرا در این ظلمات آن که
رهنمایی کرد*نیازنیم شبی بودوگریه سحری"
طـریق عشق طریقی عـجـب خـطرناک است
نـعـوذبـالله اگــرره بــه مــقـصــــدی نبــــری
مکرر حافـظ به بـحـث خــطـر ناکی عشق
پــرداختـه و در تخـلصـش دارد کـــه: به
یمن همت حافظ امیدهــست که باز
اَری اُســامِرُ لَیلای لَیلَةَ القَــمَری
این از همان گوشه وکنایه ها
بــود که بدان اشاره شد


َ۞ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۞
۩ گـــــفـــتـــــگـــــوی و مشاعـــره
خواجه عبداله خوانساری و پیرطریقت
تیر مــــــــاه1394 ۩
۞ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۞
۩۩۩۩۞☼۞۩۩۩۩

بعد از گوشه وکنایه هائی که به آن اشاره شد
بطور اجمال می پردازیم به قسمت چهارم از ادامه
مشاعره برای دنبال کنندگان این مجموعه


۩« مشاجره ومشاعره(4).»۩

گفتگوی
خواجه عبداله خوانساری و پیرطریقت

گفتم صفازرویت،هرکس خـبـر ندارد؟ گفتاکه تاب صافی هربی بصر ندارد

گفتم بکوی صافی پایم به گـِل فـُـروشد گفتا زکـوی کاگـِل، راهی بـِدَر ندارد

گفتم سرای صافی درجویــمت کجائی گفتا سـرای صافی، آنجاکه در ندارد

گفتم که گوی خوبی ازکوی ما ربودی گفتاکه پیرسالک چون من پسر ندارد

گفتم به ملک هستی،خورشیدوماه تابان گفتا صـفای مارا شمس وقمرندارد

گفتم ره صفا را بنما به اهــــل سالک گفتا مجوی راهــی ، راه دگر ندارد

گفتم بیـــا سپاهان اکنون بی نظیرست گفتا سپاه صـافی عـزم سفرندارد!

گفتم صفا که لج نیست با بزم ساده ما گفتا کرج صفائی دارد که جّـَرندارد

گفتم زدوری تـــو تاچنـــد زار و نالم گفتا به کج نشینان زاری اثــر ندارد

گفتم صفا بکویت بنمای اهــــل دل را گفتاصفای صافی هین کرّوفـَّر ندارد

گفتم به پایـتخـــتم رفتی فراتر از آن گفتاصفابه خشکی چون شعرتـَرندارد

گفتم برای البرزنظم و سروده داری گفتابه جُز به خوساراصلا نظر ندارد

گفتم «طریقت» از آن سِلِکِ صفا خبر نیست

گفتاکه پـــیر سالک جُزاین خبر ندارد


عمری مرا به حسرت دیدن نبود بود
بین رسیدن ونرسیدن نبود بود
یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا
در تنگنای «از تو پریدن» نبود بود
وقتی که آب ودانه برایم نریختی
آنگه کلید در قفس من نبود بود
امروز از همیشه پشیمان تر آمدی
دنبال من بنای دویدن نبود بود
من نیستم نگاه کن بدین باغ سوخته
تاوان آتشی است که گلشن نبود بود
گیرم هنوز تشنه حرف توام بــگو
گوشی مگر برای شنیدن نبود بود
چون پرده های گوش تو گلهای بسته اند
هنگامه ای برای پرپر چیدن نبود بود
دیگر برو «طریقت »از این پیچ پیچ راه
پیچیدگی به سادگی من نبود بود


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، نثر ( ارائه ی مطلب)، مناسبت ملی، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات، مشاجره ومشاعره، آثارچاپ شده، مطالب دردست چاپ __________ ======
برچسب‌ها: خواجه عبدالله, خوانساری, پیرطریقت, مشاعره و مشاجره
[ یکشنبه بیست و یکم آذر ۱۴۰۰ ] [ 11:30 ] [ محمد مهدی طریقت ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

۩۩۩  ☫  خــُلــِدستان طریقت    ☫  ۩۩۩

۩۩۩ ☫  ادبی، اجتماعی .فرهنگی ☫ ۩۩۩
محــّمد مهــدی (حمید)طریقت
متولد 1344اردیبهشت خوانســار
تحـصیلات کارشنــاسی ارشــد
دررشتـه روانشـناسی
۩۩۩  خـُلــِدستان  ۩۩۩
درباره خوانسـار1373
اصفهان به چاپ رسیدبعد از
آن تعـداد بی شمــاری از مقــالات
به مناسبت های مختلـــف به
چاپ رســــید.
در عین حال با انجـمن هــای مختلف
خوانسار و اصفهان طبع آزمائی
گـردید وباعنایت  پیشکسوتان
فرهنگی وادبی دست نوشتـه های
خود راکه بصورت منـظوم درآمده
تحت عــنوان کتـــابی که
۩۩۩ ☫خُـلـدستان طریقت  ☫۩۩۩
نام گذاری شـــــد سال 1391در مشهد
مقدس چاپ گردید
از آن پس با ایجــاد وبلاگ تراوشات
قلم خودرا به مـــرور در وبلاگ اَشعار و حکایات
درج گردید.
جز حدیثِ عشق حرفی نیست در دیوانِ ما
        سورۀ یوسف بُوَد آئین خُلدِستانِ ما ()
۩۩۩ ۩۩۩ ۩۩۩ ۩۩۩ ۩۩۩

09337869544    
kholdestan89@yahoo.com

پیج اینستا گرام :
mohammdmahdy_1344
ادرس ایتا :
۩۩ ۩۩۩
https://eitaa.com/joinchat/
1632567634C9c73a7c494
موسیقی شعر نوایی شنیدنی است
بگذار بیصدا  به زبان هنر شود
لینک های مفید
امـــــــــــکانات وب
بغض چندین ساله ی ما باز شد یا علی گفتیم و نظم آغاز شد ..... .....