۩خــُلدستان طریقت ( , وبـــــلاگ شخصی)۩۩ محمد مهدی طریقت ۩ "ماییم و نــوای بی نوایـــــی ؛ بســــــم الله اگر حریف مایی " بغض چندین ساله ی ما باز شد یا علی گفتیم و نظم آغاز شد
.... آدرس ایتا : https://eitaa.com/joinchat/1632567634C9c73a7c494 ...... ـــــــــ"" > تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعــــلق محمد مهدی طریقت می باشد ...( >) خُلـِدستان اشعارـ محــمّــد مهدی طریقت ـ
۩۩۩ ☫ خُلِدستان طریقت ☫ ۩۩۩ ۩۩۩ ☫ ادبی، اجتماعی .فرهنگی ☫ ۩۩۩
| ||
پربازدیدترین مطالب
کد پربازدیدترین |
۩۩۩ ☫ شعر دل را بخوان: شاعر (طریقت) کو؟= درمسیر دریا شد ...لب به لب شد بهار آمد باز ☫ ۩۩۩
از نگاه خاموشت رازِ دِل هویدا شد باغِ زندگانی را تو بهارِ جاویدی همچو شمع در پايت اشکِ داغ می ریزم با سکوت وُ تاریکی الفتی ست اشکم را تا بوَد سر وُ دوشم وعدگاه آغوشت غصّه هست وُ بیداری، شاعرِ ، پریشانی در مقامِ دِل بازان آبرو بِه رسوایی ست در سکوتِ پروانه صد دهان سخن باشد تا جهان پُرآشوب است شاعری بِه دست آور *** گوش کن گوش کن بهارآمد باز همرهش صد طَبق گُل وُ سبزه مـوعــدش را چـه خـــوب مــی دانـد «بـاز بـاران»وُ باز هم باران
خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩# محمد مهدی طریقت کوچههای رنگی یعنی کوچههایی که توسط اهالی خوش و ذوق و شهرداری، رنگ آمیزی میشوند تا مقصدهای جذاب گردشگری برای شهر باشند، نمونه بسیاری از برزیل تا فرانسه و اسپانیا و مراکش دارد. در ایران، میتوان با رنگی کردن کوچهها و قرار دادن المانهای جذاب و تغییر مبلمان شهری، شهری جذابتر برای هموطنان و ایرانگردان و جهانگردان خلق کرد.شهر جذاب، شهروندان انرژی مثبت و خلاق و شاد را به ارمغان میآورد که اقدامی کوچک، اما مهم برای شاد زیستن است. پس باید به معماری منظر و مبلمان شهر، توجه ویژه داشت. کوچه رنگی معروف تهرانی ها، کوچه شهید خسرو قدیابی در محله دستغیب است. کوچه شهید خسرو قدیابی در محله دستغیب تهران، امروزه یکی از کوچههای معروف تهرانیها است. مثل کوچه برلن. جایی که با تلاش اهالی و شهرداری محل، فضای شاد و رنگارنگی را خلق کرده است و تنالیتههای رنگهای گرم، فضایی زیبا و محبوب سلفی بازهای اینستاگرام ایجاد کرده است. پروژه کوچه رنگی در منطقه ۹ شهرداری اجرا شده وامیدواریم همه ۲۲ منطقه شهرداری تهران، تا نوروز ۱۴۰۰، کوچههای رنگی و شاد برای اهالی داشته باشند و همین پروژه در ۳۱ استان کشور هم در آستانه نوروز ۱۴۰۰، اجرا شود. طبق برنامه ریزی سازمان زیباسازی شهرداری تهران، قرار است کوچههای دیگری نیز در مناطق ۲۲ گانه شهرداری تهران، به پروژه کوچه رنگی تهران اضافه شوند.
موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، ترانه، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات، آثارچاپ شده، بدون شرح __________ ====== برچسبها: رازِ دِل هویدا نیست, ساکت, شاعرِ, طریقت ادامه مطلب [ جمعه دهم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 14:32 ] [ محمد مهدی طریقت ]
شاعر خدا نکرده غزل شعلهور شود
موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، نثر ( ارائه ی مطلب)، مناسبت مذهبی، مناسبت ملی، سیاسی، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات __________ ====== برچسبها: کی ناخدا, طریقت, ما درد سر شود, خلدستان ادامه مطلب [ جمعه دهم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 2:10 ] [ محمد مهدی طریقت ]
۩۩۩ ☫ برآستان جانان(طریقت) شعر با عطر سرزلف پرآشوب ☫ ۩۩۩
نقــاب از باده بــردارید،کز شعرِ تر ما
۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت
عبرت های تاریخ حاکمان و حکومت های تاریک ایران :هرمز پادشاه ایران، صاحب پسری میشود و نام او را پرویز مینهد. پرویز در جوانی علی رغم دادگستری پدرمرتكب تجاوز به حقوق مردم میشود. او كه با یاران خود برای تفرج به خارج از شهر رفته، شب هنگام در خانه ی یك روستایی بساط عیش و نوش برپا میكند و بانگ ساز و آوازشان در فضای ده طنین انداز میگردد. حتی غلام و اسب او نیز از این تعدی بی نصیب نمیمانند. مدتی از این جریان میگذرد تا اینكه ندیم خاص او - شاپور- به دنبال وصف شكوه و جمال ملكهای كه بر سرزمین ارّان حكومت میكند، سخن را به برادرزادهی او، شیرین، میكشاند. سپس شروع به توصیف زیباییهای بی حد او مینماید، آنچنان كه دل هر شنوندهای را اسیر این تصویر خیالی میكرد. حتی اسب این زیبارو نیز یگانه و بی همتاست. سخنان شاپور، پرندهی عشق را در درون خسرو به تكاپو وامیدارد و خواهان این پری سیما میشود و شاپور را در طلب شیرین به ارّان میفرستد. موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، نثر ( ارائه ی مطلب)، مناسبت مذهبی، مناسبت ملی، متن ادبی، سیاسی، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات __________ ====== برچسبها: خلدستان طریقت, عبرت های تاریخ, حاکمانِ تاریک ادامه مطلب [ پنجشنبه نهم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 22:47 ] [ محمد مهدی طریقت ]
۩۩☫ شعر :ادبیات (فارسی) قالب + سبک وانواع شعر ☫۩۩۩
ادبیات عبارت است از نوعی آثار خلاقانه مکتوب که دارای ارزش بالا و ماندگاری هستند. شعر و انواع آن در ادبیات یکی از اشکال رایج ادبیات است که نکتهای را به مخاطب ارائه میکند. البته برای نوشتن این شکل از ادبیات داشتن مهارت کافی مورد نیاز است. شعر از زبان توصیفی، مانند ابزارهای ادبی استفاده می کند. با این حال، شعر دارای نوشتار، ویژگیها، اهداف و ساختار منحصر بهفردی است که استفاده از آن زیبایی یک متن را دو چندان میکند. در این مقاله قصد بر این است که به یک بررسی اجمالی از تعاریف،؛ اجزا و انواع شعر پرداخته شود. تعاريفي براي شعر شعر در معنای لغوی به دانش و فهم ادراک اطلاق میشود که چامه، سرود، سخن و چکامه نیز خوانده میشود و درواقع یکی از کهنترین گونههای ادبی و شاخهای از هنر است. شعر، کلامیست موزون که برای به اشتراک گذاشتن ایدهها، بیان احساسات و خلق تصویر؛ هنرمندانه نوشته میشود. شعر از طریق ساختار کلمات و قافیهای که خوانندگان را با آن پیوند می دهد، به برانگیختن قوه تخیل خوانندگان می انجامد. با همه این تفاسیر تعریف کامل و جامعی از شعر، کار بسیار دشواری است، بهطوری که میتوان اذعان داشت که شاعران و بزرگان زیادی آن را تعریفناپذیر عنوان کردهاند. بنابراین نمیتوان یک تعریف یکسان برای آن بیان کرد، اما برای آگاهی از نظرات شاعران و نویسندگان در باب تعریف شعر؛ لازم دانسته شد که تعدادی از این نظرات در اینجا عنوان شود:افلاطون: شعر علم نیست زیرا نه می توان آن را به تعلم کسب کرد و نه میتوان به دیگران آموخت، بکه امری است الهی و یکی از اسرار خدایان است.ابن سینا: شعر، کلامی خیالانگیز است که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد. شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت گوینده ی شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند.مهدی اخوان ثالث: شعر محصول بیتابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته. شاعر بی هیچ شک و شبهه اي طبعا و بالفطره باید به نوعی، دیوانه باشد و زندگی غیر معمول داشته باشد و این زندگی های احمقانه و عادی که غالبا ماها داریم، زندگی شعری نیست. باید همه عمر، هستی، هوش، همت، همه خان و مان و خلاصه تمامت بود و نبود وجود را داد تا شاعر بود.دكتر رضا براهنی در کتاب «طلا در مس» می نویسد: تعریف شعر کار بسیار مشکلی است، اصولاً یکی از مشکل ترین کارها در این زمینه است، شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیر ترین چیزی است که وجود دارد«. شعر در ادبیات دارای اجزای تشکیلدهنده زیر است: بیت - مصراع - قافیه - ردیف. در زير یک شعر از شيخ محمود شبستری از كتاب (گلشن راز) مي آوريم.به نام آن که جان را فکرت آموخت / چراغ دل به نور جان بر افروخت ز فضلش هر دو عالم گشت روشن ز فیضش خاک آدم،گشت گلشن جهان،جمله، فروغ نور حق دان حق اندر وی، زپیدایی است پنهان خرد را نیست تاب نور آن روی برو از بهر او ،چشم دگر جوی در او هر چه بگفتند از کم و بیش نشانی داده اند از دیده ی خویش به نزد آن که جانش در تجلی است همه عالم کتاب حق تعالی است 1 - مصراع (يعني يك لنگه در) کوچک ترين واحد یک شعر بيت است. به عنوان مثال، شعرفوق از شش سطر تشکيل شده است که به هر يک از اين سطرها، يک بيت اطلاق میگردد. 2 - بیت (يعني خانه و در اصطلاح به يك درب دو لنگه اطلاق مي شود.) پس يك بيت از دو مصراع تشكيل مي شود. به عنوان مثال، شعر بالا شامل 12 مصراع است و 6 بيت است. 3- قافیه: به كلمات آخر بیتها كه آخرین حرف اصلی آنها یکسان باشد قافیه می گویند. در واقع كلماتی که یک اهنگ داشته باشند. کلمات زیر در شعر مذکور قافیه هستند: آموخت - برافروخت . روشن - گلشن. دان - پنهان. روی - جوی. بیش - خویش. تجلی - تعالی. است و است كه در پايان آخرين مصراعهاي بيت ششم آمده است را رديف مي گويند و مثل هم تكرار شده اند. 4 - ردیف: است و است كه در پايان آخرين مصراعهاي بيت ششم آمده است را رديف مي گويند و مثل هم تكرار شده اند. در پایان هر مصراع یا هر بیت، اگر کلمه یا کلمههایی با یك معنی بعد از قافیه تكرار شود؛ به این کلمهها ردیف اطلاق میگردد. نکته 1: در بیتی که ردیف وجود دارد، قافیه قبل از ردیف واقع میشود. نکته 2: آوردن قافیه در شعر اجباری است، اما ردیف اختیاری است. تقسیم بندی شعر شعر در ادبیات فارسی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: 1- شعر کلاسیک یا کهن. 2- شعر نو يا نيمايي. در ادامه توضیحاتی برای تقسیمبندی ارائه میشود. شعر کلاسیک یا کهن شعر کلاسیک یا کهن، تاریخی بیش از هزار سال دارد. این نوع شعر تماما موزون است که وزن آن استوار بر ساختاری به نام عروض است. این وزنهای عروضی براساس طول هجاهاست و هر مصراع آن به قالبهایی تقسیم بندی می گردد که هجاها باید در آن قالبها جای گیرند. درواقع شعر هجایی با شعر عروضی بهدلیل دارا بودن همین قالبها با هم تفاوت دارند. بهاین صورت که شعر هجایی در قالبی قرار نگرفته و برپایه هجاهای مصراع تشکیل ایجاد می شود. در ادبیات کلاسیک فارسی، انواع شعر به یازده نوع براساس وزن تقسیم بندی می شود که عبارتند از: مثنوی مثنوی در لغت به معنی دوتایی است. مثنوی شعریست که در هر بیت آن دو قافیه به کار رفته است که با قافیه سایر بیتها متفاوت است. از معروف ترین مثنویها می توان به مثنوي معنوي مولانا و شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی، منطق الطیر عطار و بوستان سعدی و ... اشاره كرد. مثال: بشنو از نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند از نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نا لیدهاند رباعی دارای چهار مصراع است که در آن مصراع های اول، دوم و چهارم آن یک قافیه یکسان داشته و شاعر در انتخاب قافیه سوم آزاد است. رباعي ها معمولا بر وزن (لا حول و لا قوة الا بالله) مي آيند. از معروفترین شاعران رباعی سرا میتوان به: رودکی، خیام، عطّارنيشابوري، مولوی و ابوسعید ابوالخیر اشاره کرد. رباعی زیر از خیاّم است: در کارگه کوزه گری رفتم دوش ... منظور از قالب یک شعر، شکل آرایش مصرع ها و نظام قافیه آرایی آن است. شعر به مفهوم عام خود نه در تعریف می گنجد و نه در قالب، ولی شاعران و مخاطبان آنها، به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و شکلهایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند. به این ترتیب در طول تاریخ، چند قالب پدید آمده و ؛ شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالبها خارج شده اند. فقط در قرن اخیر، یک تحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالبهای شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییر کرده است. قالب شعر به شکل شعر گفته میشود که بر دو نوع است:شکل ظاهری و شکل درونی (یا شکل ذهنی). شکل ظاهری که شامل وزن یا بیوزنی، تساوی مصرعها و یا کوتاهی و بلندی آنها، قافیهها : - در صورتی که قافیهای وجود داشته باشد - و صداها و حرکات ظاهری کلمه میشود. شعر و انواع آن در ادبیات فارسی ادبیات عبارت است از نوعی آثار خلاقانه مکتوب که دارای ارزش بالا و ماندگاری هستند. شعر و انواع آن در ادبیات یکی از اشکال رایج ادبیات است که نکتهای را به مخاطب ارائه میکند. البته برای نوشتن این شکل از ادبیات داشتن مهارت کافی مورد نیاز است. شعر از زبان توصیفی، مانند ابزارهای ادبی استفاده می کند. با این حال، شعر دارای نوشتار، ویژگیها، اهداف و ساختار منحصر بهفردی است که استفاده از آن زیبایی یک متن را دو چندان میکند. در این مقاله قصد بر این است که به یک بررسی اجمالی از تعاریف، اجزا و انواع شعر پرداخته شود. تعاريفي براي شعر شعر در معنای لغوی به دانش و فهم ادراک اطلاق میشود که چامه، سرود، سخن و چکامه نیز خوانده میشود و درواقع یکی از کهنترین گونههای ادبی و شاخهای از هنر است. شعر، کلامیست موزون که برای به اشتراک گذاشتن ایدهها، بیان احساسات و خلق تصویر؛ هنرمندانه نوشته میشود. شعر از طریق ساختار کلمات و قافیهای که خوانندگان را با آن پیوند می دهد، به برانگیختن قوه تخیل خوانندگان می انجامد. با همه این تفاسیر تعریف کامل و جامعی از شعر، کار بسیار دشواری است، بهطوری که میتوان اذعان داشت که شاعران و بزرگان زیادی آن را تعریفناپذیر عنوان کردهاند. بنابراین نمیتوان یک تعریف یکسان برای آن بیان کرد، اما برای آگاهی از نظرات شاعران و نویسندگان در باب تعریف شعر؛ لازم دانسته شد که تعدادی از این نظرات در اینجا عنوان شود: افلاطون: شعر علم نیست زیرا نه می توان آن را به تعلم کسب کرد و نه میتوان به دیگران آموخت، بکه امری است الهی و یکی از اسرار خدایان است. ابن سینا: شعر، کلامی خیالانگیز است که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد. شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت گوینده ی شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند. مهدی اخوان ثالث: شعر محصول بیتابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته. شاعر بی هیچ شک و شبهه اي طبعا و بالفطره باید به نوعی، دیوانه باشد و زندگی غیر معمول داشته باشد و این زندگی های احمقانه و عادی که غالبا ماها داریم، زندگی شعری نیست. باید همه عمر، هستی، هوش، همت، همه خان و مان و خلاصه تمامت بود و نبود وجود را داد تا شاعر بود. دكتر رضا براهنی در کتاب «طلا در مس» می نویسد: تعریف شعر کار بسیار مشکلی است، اصولاً یکی از مشکل ترین کارها در این زمینه است، شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیر ترین چیزی است که وجود دارد«. شعر در ادبیات دارای اجزای تشکیلدهنده زیر است: بیت - مصراع - قافیه - ردیف. در زير یک شعر از شيخ محمود شبستری از كتاب (گلشن راز) مي آوريم. به نام آن که جان را فکرت آموخت چراغ دل به نور جان بر افروخت ز فضلش هر دو عالم گشت روشن ز فیضش خاک آدم،گشت گلشن جهان،جمله، فروغ نور حق دان حق اندر وی، زپیدایی است پنهان خرد را نیست تاب نور آن روی برو از بهر او ،چشم دگر جوی در او هر چه بگفتند از کم و بیش نشانی داده اند از دیده ی خویش به نزد آن که جانش در تجلی است همه عالم کتاب حق تعالی است 1 - مصراع (يعني يك لنگه در) کوچک ترين واحد یک شعر بيت است. به عنوان مثال، شعرفوق از شش سطر تشکيل شده است که به هر يک از اين سطرها، يک بيت اطلاق میگردد. 2 - بیت (يعني خانه و در اصطلاح به يك درب دو لنگه اطلاق مي شود.) پس يك بيت از دو مصراع تشكيل مي شود. به عنوان مثال، شعر بالا شامل 12 مصراع است و 6 بيت است. 3- قافیه: به كلمات آخر بیتها كه آخرین حرف اصلی آنها یکسان باشد قافیه می گویند. در واقع كلماتی که یک اهنگ داشته باشند. کلمات زیر در شعر مذکور قافیه هستند: آموخت - برافروخت . روشن - گلشن. دان - پنهان. روی - جوی. بیش - خویش. تجلی - تعالی. است و است كه در پايان آخرين مصراعهاي بيت ششم آمده است را رديف مي گويند و مثل هم تكرار شده اند. 4 - ردیف: است و است كه در پايان آخرين مصراعهاي بيت ششم آمده است را رديف مي گويند و مثل هم تكرار شده اند. در پایان هر مصراع یا هر بیت، اگر کلمه یا کلمههایی با یك معنی بعد از قافیه تكرار شود؛ به این کلمهها ردیف اطلاق میگردد. نکته 1: در بیتی که ردیف وجود دارد، قافیه قبل از ردیف واقع می شود. نکته 2: آوردن قافیه در پايان مصراعهاي شعر اجباری است، امّا ردیف اختیاری است. تقسیم بندی شعر شعر در ادبیات فارسی را می توان به دو دسته تقسیم کرد: 1- شعر کلاسیک یا کهن. 2- شعر نو يا نيمايي. در ادامه توضیحاتی برای تقسیمبندی ارائه میشود. شعر کلاسیک یا کهن شعر کلاسیک یا کهن، تاریخی بیش از هزار سال دارد. این نوع شعر تماما موزون است که وزن آن استوار بر ساختاری به نام عروض است. این وزنهای عروضی براساس طول هجاهاست و هر مصراع آن به قالبهایی تقسیم بندی می گردد که هجاها باید در آن قالبها جای گیرند. درواقع شعر هجایی با شعر عروضی بهدلیل دارا بودن همین قالبها با هم تفاوت دارند. بهاین صورت که شعر هجایی در قالبی قرار نگرفته و برپایه هجاهای مصراع تشکیل ایجاد می شود. در ادبیات کلاسیک فارسی، انواع شعر به یازده نوع براساس وزن تقسیم بندی می شود که عبارتند از: مثنوی مثنوی در لغت به معنی دوتایی است. مثنوی شعریست که در هر بیت آن دو قافیه به کار رفته است که با قافیه سایر بیتها متفاوت است. از معروف ترین مثنویها می توان به مثنوي معنوي مولانا و شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی، منطق الطیر عطار و بوستان سعدی و ... اشاره كرد. مثال: بشنو از نی چون حکایت میکند / از جداییها شکایت می کند / كز نیستان تا مرا ببریدهاند / از نفیرم مرد و زن نا لیدهاند ... مثنوي خود داراي انواعي است، از جمله: 1 - مثنوي عرفاني: مانند مثنوي مولانا جلال الدين بلخي رومي كه تمامي مصراعهاي آن بر وزن « فاعلاتن فاعلاتن فاعلات» سروده است. 2 - مثنوي رزمي: مانند شاهنامه فردوسي كه جميع مصراعهاي آن بر وزن « فعولن فعولن فعولن فعل» است. 3 - مثنوي بزمي: مانند پنج گنج نظامي گنجوي كه در قالبهاي ديگري سروده شده اند. مثلا به چند بيت از مخزن الاسرار نظامي كه در زير مي آيد و هر مصرع بر وزن «مفتعلن مفتعلن فاعلن» است دقت بفرماييد. هر که تو بینی ز سپید و سیاه بر سرکاری است درین کارگاه رباعی دارای چهار مصراع است که در آن مصراع های اول، دوم و چهارم آن یک قافیه یکسان داشته و شاعر در انتخاب قافیه سوم آزاد است. رباعي ها معمولاً بر وزن (لا حول و لا قوة الا بالله) مي آيند. از معروفترین شاعران رباعی سرا میتوان به: رودکی، خیام، عطّارنيشابوري؛ مولوی و ابوسعید ابوالخیر اشاره کرد. رباعی زیر از خیاّم است: در کارگه کوزه گری رفتم دوش / ديدم دو هزار كوزه گويا و خموش / ناگاه يكي كوزه بر آورد خروش / كو كوزه گر و كوزه خر و كوزه فروش. غزل در غزل مصراع اول و مصراعهای زوج دارای قافیه یکسانی هستند و تعداد ابیات آن به طور معمول بین ۵ تا ۱۲ بیت است. غزل زیبای زیر از مولوی است: روزها فکر من این است و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویشتنم قصیده این نوع شعر در ادبیات همانند غزل است با اين تفاوت كه غزل معمولا براي مقاصد عاشقانه سروده مي شود اما شاعر قصيده را همانگونه كه از نامش پيداست براي قصد و منظوري مي سرايد. قافيه و رديف در تمام ابیات آن يكسان است. شاعر مي تواند قصيده ها را با هر وزني كه خواهد بسرايد. تعداد ابیات در قصیده حداقل ۱۶ بيت است و حداکثر آن به انتخاب شاعر آزاد است. قصیده زیبای زیر از استاد سخن سعدی شيرازي است: بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار / خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار مُسَمَّط مسمط یکی دیگر از انواع شعر است که از رشتههای مختلف به وجود میآید. قافیه رشتهها با یکدیگر فرق دارند و در هر رشته همه مصراعها به غیر از مصراع پایانی باهم قافیه یکسانی دارند. به هربخش رشته اطلاق میشود و مصراع پایانی هر رشته را بند مینامند، ضمن اینکه تمامی بندها هم قافیه هستند. مسمط از لحاظ ساختمان به قصیده شباهت دارد. به مسمط زیر که از منوچهری ست توجه کنید: استعاره در ادبیات خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است آن برگ رزان بین که برآن شاخ رزان است / گویی به مثل پیرهن رنگرازن است دهقان به تعجّب سر اتگشت گزان است / کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار ... مستزاد این قالب شعر به گونهای است که به آخر هر مصراع آن کلمه یا عباراتی اضافه میشود. درواقع این کلمات یا عبارات اضافه شده معنی مصراع های قبلی و بعدی خود را تکمیل می کنند. به شعر زیر در این قالب از محمد تقی بهار كه خطاب به رضا خان (رضا شاه گفته است) توجه کنید: باشَهِ ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست / کار ایران با خداست مذهب شاهنشه ایران زمذهبها جداست / کار ایران با خداست ترجیع بند این قالب شعر درادبیات، ساختاری شبیه به غزل دارد، با این تفاوت که بعد از هر چند بیت، یک بیت تکرار می گردد که به این بیت تکراری بند یا برگردان میگویند که میتواند با بیت های دیگر هم قافیه باشد. به طورکلی این نوع شعر از چند قطعه شعر تشکیل شده که این قطعات هم وزن و هم قافیه هستند و در پایان هر رشته شعر یک بیت با قافیه جداگانه تکرار میگردد. شعر زیر از سعدی نمونه ای از ترجیع بند است: یک روز بخوان حدیث سعدی باشد که بگیرد از تو پندی یک چند بخیره عمر بگذشت من بعد برآن سرم که چندی بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهی کار خویش گیرم عشق آمد و رسم عقل برداشت شوق آمد و بیخ صبر، بر کند در هیچ زمانه ای نزاده است مادر به جمال، چون تو فرزند باد است نصیحت رفیقان و اندوه فراق، کوه الوند من نیستم ،ارکسی دگرهست از دوست به یاد دوست خرسند این جور که می بریم تا کی وین صبر که می کنیم تاچند چون مرغ به طمع دانه دردام چون گرگ به بوی دنبه دربند افتادم و مصلحت چنین بود بی بند نگیرد آدمی پند مستوجب این وبیش از اینم باشد که چو مردم خردمند بنیشنم و صبر پیش گیرم دنبالهی کار خویش گیرم ترکیب بند همانند ترجیع بند است اما در اینجا بندها تکراری نیستند ولی باز هم، هم قافیهاند. به عنوال مثال به ترکیببند زیر از محتشم كاشاني در رثاي عاشوراي حسيني توجه بفرماييد: باز این چه شورش است که در خلق عالم است / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین / بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو / کار جهان و خلق جهان جمله در هم است گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب / کآشوب در تمامی ذرات عالم است گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست / این رستخیز عام که نامش محرم است در بارگاه قدس که جای ملال نیست / سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند / گویا عزای اشرف اولاد آدم است خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین / پروردهٔ کنار رسول خدا حسین
کشتیشکستخوردهٔ طوفان کربلا / در خاک و خون تپیدهٔ میدان کربلا گر چشم روزگار بر او زار می گریست / خون میگذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک / زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان / خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید / خاتم، ز قحط آبْ سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عَیّوق میرسد / فریاد العطش ز بیابان کربلا آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم / کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد / کز خوفِ خصم، در حرم، افغان بلند شد
کاش آن زمان سرادقِ گردون، نگون شدی / وین خرگه بلندستون، بیستون شدی کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه / سیل سیه؛ که روی زمین، قیرگون شدی کاش آن زمان ز آه جهانسوز اهل بیت / یک شعله، برقِ خرمنِ گردونِ دون شدی کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان / سیمابوارْ گویِ زمین، بیسکون شدی کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک / جان جهانیان همه از تن برون شدی کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست / عالم، تمامْ غرقهٔ دریای خون شدی گر انتقام آن نفتادی به روز حشر / با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی آل نبی چو دستِ تظلّم برآورند/ ارکان عرش را به تلاطم درآورند
بر خوانِ غم چو عالمیان را صلا زدند / اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند نوبت به اولیا چو رسید، آسمان تپید / زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند آن در که جبرئیلِ امین بود خادمش / اهل ستم، به پهلوی خیرالنسا زدند پس آتشی ز اخگرِ الماسریزهها / افروختند و در حسن مجتبی زدند وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود / کندند از مدینه و در کربلا زدند وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت، کوفیان / بس نخلها ز گلشن آل عبا، زدند پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید / بر حلق تشنهٔ خَلَفِ مرتضی زدند اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو / فریاد بر درِ حرم کبریا زدند روحالامین نهاده به زانو سرِ حجاب / تاریک شد ز دیدن آن، چشمِ آفتاب ..... قطعه یکی دیگر از انواع شعر در ادبیات قطعه است که این قالب شعری دارای حداقل دو بیت است که فقط مصراع های زوج آن دارای قافیه یکسانی هستند. شعر زیر از رودکی نمونهای از قطعه است: زمانه پندی آزاد وار داد مرا / زمانه را چو نکو بنگری همه پند است. به روز نیک کسان گفت: غم مخور زنهار / بسا کسا که به روز تو آرزو مند است. دو بیتی شعری است که از دو بیت یا همان چهار مصراع تشکیل شده است. مصراعهای اول، دوم و چهارم در این نوع دارای قافیه یکسانی هستند و شاعر در انتخاب قافیه در مصراع سوم آزاد است. همانطور که میدانید دوبیتیهای بابا طاهر از شهرت خاصی برخوردار است. مانند: تو که نوشم نیی، نیشم چرایی / تو که یارم نیی پیشم چرایی تو مرهم نیی ریش دلم را / نمک پاش دل ریشم چرایی ؟ چهار پاره شعري است كه از چهار مصرع (دو بيت) تشكيل شده است و فقط در آخر ابيات داراي قافيه و اگر شاعر اراده كند رديف هم خواهد داشت. من آن سنگ مغرور ساحلنشینم چنان سهمناکم که از هیبت من چنان تند خشمم که هنگام بازی نپوشاندم جامهپرداز دریا صدفها و کفها و شنهای ساحل غبار مرا گرچه دریا بشوید مفردات مفرد شعری تک بیتی است که شاعر منظور و مقصود خود را در همان یک بیت شرح میدهد. در مفرد ممکن است دو مصراع هم قافیه باشند یا ممکن است نباشند. سعدي شيرازي در گلستان خود از اين نوع مفردات بسيار دارد. نمونهای از شعر مفرد از صائب تبریزی را در زیر مشاهده می کنید: ز نقصان گهر باشد گران خیزی بزرگان را / که خود داری میسر نیست گوهرهای غلطان را. مُلَمَّع به شعري گفته مي شود كه يكي از مصراعهاي آن و يا يك يا چند بيت آن به زبان عربي سروده شده باشد. در زير به مطلع يك غزل از حافظ كه در ابتداي غزلنامه اوست و مي گويند كه مصرع عربي آن، اولين بيت شعري از يزيد ملعون است دقت بفرماييد. سعدي و ديگران نيز از اين شيوه استفاده كرده اند. اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها / که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها ... مُوَشَّح به شعري گفته مي شود كه اگر حروف ابتدايي هر مصرع آن را سر هم كنيم، نام و يا عنوان و يا مسند و فردي از آن حاصل شده و به دست مي آيد مانند رباعي زير از رشيد الدين وطواط سروده است كه اگر حروف ابتدايي هر مصرع را باهم بياوريم نام محمد به دست مي آيد. مــعشوقه دلم به تیر اندوه بخست / حـیران شدم و کَسم نمیگیرد دست / مـسکین تن من ز پای محنت شد پست / دست غم دوست، پشت من خُرد شکست. هجو هَجْوْ در ادبیات، شعر یا نثری است که ضدِّ مدح باشد و برای مقاصد شخصی به کار رود. لحنی گزنده، صریح و گاه توهینآمیز دارد؛ اما اگر برای بیان دردهای اجتماعی-سیاسی به کار رود، با زبانی ملایم تر سروده می شود.هجو بر پایهٔ نقدِ گزنده و درد انگیز بنا میشود و گاهی به سرحدّ دشنام یا ریشخندِ مسخره آمیز و درد آور می انجامد. در زير به يك نوع هجو در جواب فردي خاصّ و خطاب به او، از اينجانب توجه بفرماييد: گر تو آغازيده اي يك كارزار / پس بدان تو مبتلايي بر دوار آغازيدن = شروع كردن. كارزار = جنگ. دوار = سرگيجه و نوعي بيماري. شيهه = صداي خاصِّ اسبها. همجو اسبي = مانند اسب هستي. عرعر = نوعي درخت زيبا و نيز به كنايه صداي الاغ. دمار برآوردن = از بين بردن و نابود كردن. مدح شبيه به ذمّ شعري است كه شاعر سعي مي كند در آن از ممدوح خود بد بگويد در حالي كه در مصرع و ابيات بعدي معلوم مي شود كه قصد بدي نداشته و تعريف و تمجيد كرده است. آوردن مثال براي اين نوع شعر در اينجا لازم و ضروري به نظر نمي رسد. هزل: هزل نيز مانند هجو است اما يك نوع بيهوده گويي است كه اگر گفته نشود بهتر است. شعر نو فارسی در آغاز قرن ۱۴ هجری شمسی، عده ای از شاعران به این فکر افتادند که رعایت تساوی وزن و نظم قافیه را در شعر کنار بگذارند و اشعاری را بسرایند که از این اصول پیروی نکنند. به این ترتیب، این اشعار سروده شده قالب و شکل کاملا متفاوتی با شعرهای پیش از خود داشتند. ابداع کننده این سبک و قالب شعر درادبیات را نیما یوشیج می دانند، به همین دلیل به این نوع سبک از اشعار شعر نو گفته میشود. قالب نیمایی مانده از شب های دورادور همچنان کاندر غبار اندوده ی اندیشه های من ملال انگیز روز شیرینم که با من آشتی بودش همچنانکه مانده از شب های دورادور علی اسفندیاری (نیما یوشیج) قالب نیمایی یکی از انواع شعر است با وزن عروضی، با این تفاوت که در این گونه اشعار قافیه در جای مشخص و ثابتی قرار نمی گیرد. از جمله شاعرانی که به این سبک از شعر پرداختهاند می توان به نیمایوشیج، اخوان ثالث و سهراب سپهری اشاره کرد. شعر زیر نمونهای از قالب نیمایی از سهراب سپهری است: تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود گر نشود حرفی نیست امّا نفسم می گیرد در هوایی که نفسهای تو نیست شعر آزاد یا سپید در این نوع از شعر، ابیات وزن و آهنگ دارند، امّا عروضی نیستند و قافیه در جای ثابت و مشخّصی قرار نمی گیرد و جاي مهم و تعیین کنندهای در ادبیات فارسی دارد. موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، نثر ( ارائه ی مطلب)، مناسبت مذهبی، مناسبت ملی، متن ادبی، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات __________ ====== برچسبها: خلدستان طریقت, طریقت, ازما بیشتر ادبیات, شعر ادامه مطلب [ پنجشنبه نهم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 21:0 ] [ محمد مهدی طریقت ]
۩۩☫ نظم خلدستان (طریقت) فرزند ایران سرزمین ☫۩۩۩<✍🏻
مورخ 4/1/1403 مصطفی داننده :مقاله ای در عصر ایران� منتشر کرد به نام �ما دهه شصتی ها بزرگ نمیشویم؛ یعنی دوست نداریم بزرگ شویم.� که درباره ی یک ویژگی خاص نسل ایکس ایران موسوم به �دهه شصتی ها� است. داننده مینویسد: �متولدین دهه ی شصت که نگارنده ی این مرقومه هم یکی از آنهاست، ویژگیهای عجیب و غریبی دارند که در نسلهای بعد و قبل از آنها نمیشود مثل آن را پیدا کرد. یکی از این ویژگیها این است که متولدین این دهه، دوست ندارند که بپذیرند بزرگ شدهاند. بزرگترین متولد دهه ی شصت یعنی کسی که در سال 60 به دنیا آمده است الان 43 سال دارد و کوچکترین متولد این دهه که در سال 69 به دنیا آمده 34 سال دارد. متولدین دهههای قبل از شصت وقتی در این سنها بودند یک خانواده را اداره میکردند و شبیه مردان جاافتادهای بودند که سالها تجربه دارند. به طور مثال قیافه ی مرحوم حسن جوهرچی در سریال �در پناه تو� را به یاد بیاورید: یک جوان دانشجو که قشنگ شبیه مردان جاافتاده بود. دهه شصتیها در برابر این بزرگ شدن مقاومت میکنند و اگر میان آنها باشید میبینید که هنوز در این سن و سال دوست دارند بازی کنند، شوخی کنند و به اصطلاح ادای جوانان 20 یا نهایتا 25 ساله را در بیاورند؛ شوخیهایی که 20 سال پیش شما از یک مرد یا زن 34 ساله و یا 43 ساله شاهد نبودید؛ مثلا در یک مهمانی آنها جدی مینشستند و حرفهای جدی میزدند و به فرزندان خود میگفتند این کار را بکن یا نکن. همان کارها را بعضی وقتها همین الان در برخی مهمانیها انجام میدهیم که فرزندانمان با خود فکر میکنند که چه پدر یا مادر سرخوشی دارند. ما دهه شصتیها وقتی از یکی از خودمان پستی را قبول میکند و یا در انتخاباتی برنده میشود، با تعجب به همدیگر نگاه میکنیم که مگر میشود ما هم در این کشور مسئول شویم، ما که هنوز بزرگ نشدهایم. شاید این ویژگی به خاطر این است که ما وقت کافی برای جوانی کردن نداشتهایم. ما همیشه از کودکی با محدودیت بزرگ شدهایم. رفتیم مهمانی: "دست به میوهها نزنید. وقتی مهمانها رفتند اگر شیرینی ماند، آن وقت شما هم شیرینی بخورید. تو جمع بلند نخندید. نرید تو حیاط با بچهها بازی کنید و لباسهای عیدتان را کثیف کنید." در جوانیها که مدام در صف بودیم: صف کنکور، صف کار، صف سربازی و ... شاید جوانترهای امروزی باور نکنند، اما ما برای کنکور دفترچه ی فیزیکی پر میکردیم و صف میایستادیم تا از طریق اداره ی پست، آن را پست کنیم. ما در این سن و سال با همه ی مشکلاتی که داریم، هنوز هم میتوانیم برای جام رمضان تیم بدهیم و فارغ از دنیا، فوتبال بازی کنیم. در جمعهای متولدین دهه ی شصت، مدام حرف از خاطرات است، مدام حرف از محدودیتهاست. همه ی اینها باعث شده است تا ما دهه شصتیها در برابر بزرگ شدن مقاومت کنیم. هیچ نسلی مثل ما، پیگیر دیدن کارتون یا همان انیمیشن نیست. هیچ نسلی مثل ما نمیتواند در 40 سالگی با یک کنسول بازی و یک فوتبال، شب را به صبح برساند. خیلی دوست دارم و ببینم که 50 و 60 سالگی ما چگونه است، یا در آن زمان هم همچنان به دنبال جوانی کردن هستیم یا نه؟ که فکر می کنم هستیم و آن زمان هم شبیه میان سالها و پیرمردان نخواهیم بود. ما متفاوت هستیم و این تفاوت هم به خاطر سختیهایی است که کشیدهایم. ما تا آخر عمر هم دوست نداریم قبول کنیم که بزرگ شدهایم.� به عنوان یک متولد سال 1365 باید بگویم ما دهه شصتی ها اگرچه در بعضی مسائل با نسل های قبل و بعد از خود کاملا متفاوت خواهیم بود، ولی مسلما بعضی خصوصیات خود را از جمله بعضی مفاد مذکور در فوق را همین حالا هم به نسل های ایگرک و زد انتقال داده ایم و ممکن است در آینده هم باقی بماند. نسل های بعدی نسبت به ما خوشه چینند همانطورکه ما نسبت به نسل های قبل از خود خوشه چین بوده ایم. این اصطلاح �خوشه چین� را مدیون درس سووشون در کتاب ادبیات دوره ی دبیرستانم که بخشی از رمان سووشون سیمین دانشور را در خود جای داده و بعضی صحنه های معمول از دوران قبل از انقلاب را ترسیم کرده بود. کشاورزان داشتند مزارع را درو میکردند و یکیشان فریاد زد: �شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشه چین ها بیاید.� در تعریف �خوشه چین� به ما گفته بودند آنها مردم فقیری بودند که زمین نداشتند و وقتی کشاورزان کار درو مزارع را تمام و محصولات را جابجا کرده بودند، پیدا میشدند تا از ته مانده ی خوشه های گندمی که روی زمین افتاده است بردارند و محصولی حاصل کنند. بعد از آن، هر موقع ترانه ی معروف �خوشه چین� از استاد بنان را –که امروزه بازخوانی سالار عقیلی از آن معروف تر است- میشنیدم، یاد آن معنی خوشه چین می افتادم درحالیکه راوی شعر، از خوشه چینی از داشته های ایران دم میزد: من که فرزند این سرزمینم در پی توشه ای خوشه چینم شادم از پیشه ی خوشه چینی رمز شادی بخوان از جبینم قلب ما بود مملو از شادی بی پایان سعی ما بود بهر آبادی این سامان خوشه چین، کجا اشک محنت به دامان ریزد؟ خوشه چین، کجا دست حسرت زند بر دامان؟... هرچه میگذرد بیشتر احساس میکنم گذشته ی ایران، یک مزرعه ی درو شده ی عظیم است و ما خوشه چین هایی هستیم که فقط ذره ای غله از آن به دست آورده، ولی آن غله را با صبر و مرارت، تبدیل به مزرعه ای جدید با ذخیره ی ژنتیکی به مراتب محدودتر کرده ایم و نسل های بعدی، باز نسبت به ما خوشه چینی کرده اند، اما آنقدر نسبت به پیشه ی خود ناآگاه بوده اند که خوشه ی گندم را از خوشه های علف های هرز خانواده ی گندمیان تشخیص نداده اند و غله ی نامرغوب برده اند. شاید این در مورد جوان تر ها خیلی واضح باشد. ولی توجه کنید هیچ بعید نیست که ما و پدران و مادرانمان هم دقیقا همینطور ناآگاهانه غله ی نامرغوب تهیه کرده باشیم، غله ای که احتمالا بخش بزرگی از آن، ریشه در مزرعه ی ایران ندارد و فربهی آن در ایران، اتفاقا تا اندازه ی زیادی نتیجه ی انقلاب اسلامی یعنی همان پدیده ای است که نسل ما دهه ی شصتی ها بلافاصله پس از آن سرو کله اش پیدا شد. از دید برخی اصحاب حوزه ی علمیه ی قم مثل مهدی حائری یزدی، شریعت اسلام در اساس، شریعتی سکولار است و ورود آن به سیاست بدعتی است به ضرر آن. این فکر، ناظر به این واقعیت تجربی است که تا قبل از انقلاب اسلامی ایران و کپی های سنی ایدئولوژیش مثل طالبان افغانستان و داعش، حاکمان قلمروهای اسلامی، همیشه یک اقلیت بی اعتقاد به شرایع و حتی اغلب با سبک زندگی ضد شرعی بودند و هیچ تجربه ای درباره ی اداره ی مملکت توسط روحانیون مسلمان نه وجود داشت و نه حدیث و آیه ی متناسب با آن، از آن پیامبری که ادعا میشود حکومت تشکیل داده است وجود دارد (البته غیر از چند پند خردمندانه از پیامبر و امام علی که مخاطبش هم مردم عادی میتوانند باشند و هم حاکمان، هرچند از آنها هم هیچ اسلوب و روش سیاسی و آنچه علم سیاست خوانده میشود قابل استنباط نیست). اما هرچه میگذرد این فکر بیشتر به ذهن متبادر میشود که غربزدگی تفکر حکومت اسلامی، بسیار ریشه ای تر از آنچه قبلا تصور میشد است. الان این فکر دارد دوباره ذهن ها را در ایران قلقلک میدهد، چون تازه همین سال پیش (1402) جایزه ی بین المللی �ملک فیصل� در بخش مطالعات اسلامی به �وائل حلاق� اختصاص داده شد و دوباره درباره ی تزهای منتقدانه ی او نسبت به شریعت اسلامی که میتوان از آن نتایج گوناگونی گرفت بحث درگرفت، ازجمله در ایران، جایی که مجله ی �باور� در شماره ی چهارم خود (آذر و دی 1402) به این مناسبت، یک پرونده برای او تشکیل داد و در مقدمه ی پرونده نوشت: حلاق در ایران و جهان عرب، بیشتر به واسطه ی دو کتاب "تاریخ تئوری های حقوقی اسلامی" و "دولت ناممکن/ممتنع" شناخته میشود ولی به نظر میرسد که همچنان بخش مهمی از اندیشه ی او به ویژه در ایران ناشناخته مانده است. اهمیت حلاق بدان جهت است که او را میتوان از معدود متفکرانی دانست که همچون شاه ولی الله دهلوی، گرایش های گوناگون و گاه متضاد میکوشند تا خود را به وی منتسب کرده و میراثشان را به نفع خویش مصادره کنند. نگاهی مختصر به واکنش هایی که پس از نگارش کتاب THE IMPOSSIBLE STATE یا همان دولت ناممکن/ممتنع او برانگیخته شد و آثاری که در نقد و بررسی آن نوشته شد این ادعا را اثبات مینماید. از آن هنگام تاکنون برخی از اسلام گرایان، او را میستایند و در نقطه ی مقابل، عده ای نوشته ها و سخنانش را در امتداد ادعاهای علی عبدالرازق و کتاب معروفش یعنی الاسلام والاصول الحکم قلمداد میکنند [که تشکیل حکومت مذهبی را بخشی از رسالت پیامبر اسلام نمیدانست]. البته در سال های گذشته برخی از گفت و گوهایش برخی از ابهام های کتابش را زدود و گرایش های او را بیشتر آشکار کرد. او در این گفت و گو ها نه خود را پیرو عبدالرازق دانست و نه از اقدامات گروه هایی مانند داعش حمایت کرد. البته باز هم تمجیدهایش از سید قطب و ترجیح دادن دوران اموی و عباسی بر زندگی در عصر مدرنیته بر پیچیدگی شخصیت او افزود. حلاق اکنون میراث دار ادوارد سعید در دانشگاه کلمبیا است و البته آنچه این دو را به هم نزدیک میکند بی گمان استعمارستیزی آنها است. او اگرچه منتقد شرقشناسی سعید است اما خود را ادامه دهنده ی راه او در نقد استعمار میداند.� پرسش های حلاق درباره ی شریعت نیز بخشی از همین نگاه انتقادی او به شرقشناسی است که پیشتر، دکتر حمید مسجدسرایی و دکتر عدنان فلاحی با ترجمه ی رساله ی "شریعت چیست؟" WHAT IS SHARIA? به فارسی، آن را در کشور بازتاب داده بودند. همانطورکه دکتر فلاحی در بیان چکیده ی این رساله در مقاله ی �شریعت چیست؟: چیستی و سرگذشت شریعت در نگاه وائل حلاق� در همان پرونده بیان میکند، به نظر حلاق، شریعت در مقام قانون فقهی، یک تصور کاملا مدرن و محصول استعمار در کشورهای اسلامی است و اول از همه هم در هند بریتانیا قانون اسلامی شده است و از این پس، شریعت فقط در اسم با آنچه قبل از خود بوده است مشترک است: �از آغاز استعمار و حتی تا الآن فرایند تبدیل شریعت به صرفا قانون (قانون اسلامی) و تبدیل فقه به صرفا شکلی از ادبیات (ادبیات شرعی) رخ داده است و این تحول به قدری ریشه ای و عمیق بوده که غیر قابل ابطال است. اینجاست که حلاق در پایان پژوهش خود میپرسد که مسلمانان معاصر چه معنایی از بازگرداندن شریعت مراد میکنند؟ میتوان چنین استدلال کرد که ابهامات فرهنگی و مفهومی مرتبط با مفهوم قانون –ابهاماتی که "شرقشناسی متمرکز بر قانون" نکوشیده آنها را در چهارچوبی علمی تعیین کند، چه رسد به مسئله سازی از آن- مسئول سوءتفاهم تام و ساختاری در مورد ویژگی های "شریعت اسلامی" است. وقتی اروپا به مدت یک قرن یا بیشتر مشغول بررسی جایگاه شریعت اسلامی شد، آن را مایوس کننده یافت چرا که هیچ شباهتی بین شریعت و قانون اروپایی ندید و شریعت را ناکارآمد و دون پایه و حتی اساسا ناشایست تلقی کرد. این اعتقاد به شکل گسترده ای شیوع می یافت که شریعت اسلامی فقط در حوزه ی احوال شخصی قابل اعمال است چراکه این شریعت پیشتر خود را از "دولت و جامعه" منزوی کرده بود. اما قانون جزای شریعت نیز تقریبا چیزی در حد شوخی تلقی میشود که "هیچگاه فایده ی عملی نداشت" و فی الواقع قانونی مطلقا "معیوب" به شمار می آید. طبیعتا بیشتر این نظرات چیزی جز گفتمانی استعماری و باوری ریشه دار و رو به گسترش به مثابه طرحی برای خشکاندن شریعت اسلامی و جایگزینی آن با قوانین و نهادهای قانونگذاری غربی نیست. یکی از ویژگی های شایسته ی توجه شریعت که گاه موجب سوء تفاهم میشود پررنگ بودن عنصر اخلاق در آن و عدم تفکیک میان عنصر اخلاقی و قانونی است. بنابراین مشکل ازآنجا آغاز میشود که بخواهیم شریعت را قانون بنامیم.� (ص134مجله)
۩#خلدستان طریقت: ( شعرِ تر :سرزمین تر + نزدیکتر )۩ محمد مهدی طریقت موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، نثر ( ارائه ی مطلب)، مناسبت مذهبی، عکس، ترانه، سیاسی، خاطرات، آثارچاپ شده __________ ====== برچسبها: بدون عنوان, ✍🏻 طریقت, خلدستان ادامه مطلب [ چهارشنبه هشتم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 15:29 ] [ محمد مهدی طریقت ]
۩۩☫ نظم خلدستان (طریقت)قصیده ☫۩۩۩
خوشگلتر از همیشه به سمتم وزیدهای از من مخواه ساکن محفل گذر کنم ازخاطرم نرفته همان فرصت نخست ما سرنوشت مشترکی را رقم زدیم این نظم را به نزد تو تقدیم میکنم دارم به روزگار خودم غبطه میخورم حالا خیال میکنم اینجا نشستهای معشوقه ای شگفت در ابعاد این جهان دیدم شبی شییه ملائک تو را به خواب
۩۩۩ ☫ رهوارتر☫۩۩۩
رهوار تر ، بُرو مَشِتاب اشتباه را می سوزد از تو دل سر به راه را چشمم حریص می شود آنقدر میدود تا پشت سر بگذارد همه ء آن نگاه را آن وقت در رگم بشتابد طپش طپش تا وقت مرگ میطپد این رو سیاه را برعکس آخر همۀ قصه های شب شاید شبی به چنگ من افتاد ماه را روزی مگر دُچار نگاهم نکرده ای؟ از چاله رَدشدم ، امّا به چاه را داغ مرا به دوش بکش سال های سال شیرین بود، گناهِ گناهِ گناه را
۩#خلدستان طریقت: ( شعرِ تر :خوشگل تر + نزدیکتر )۩ محمد مهدی طریقت
موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، ترانه، غزلیات، قصاید، بدون شرح، گوناگون __________ ====== برچسبها: خلدستان طریقت, غزل, نظم, شعر ادامه مطلب [ چهارشنبه هشتم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 12:53 ] [ محمد مهدی طریقت ]
۩۩۩ ☫ پیشکش=اهل : (طریقت) 1403☫ ۩۩۩ بانوی غزل ساز من آواز بهارست
من سازم وُ مطرب تو همان باز بهارست
این کهنه ردیف آمده در انجمن عشق
در پرده ی موسیقی شهناز بهارست
اِسپندبهاریست بر این تار غزل ساز
در حسرت مضراب تو طنّاز بهارست
عهدی شده مابین من و جلوه ی دیدار
در معجزه ی خواجه ی شیراز بهارست
از زمزمه ی شعر تو در پنجه ی گیتی
چون رقص دل انگیز تو غمّاز بهار
تعبیر پر از وسوسه ی چشم تو تاعرش
در شعله ی این وسوسه دمساز بهارست
من اهلِ(طریقت) شده ام پیشکشت باد
__________
======
برچسبها: پیشکش, اهل, طریقت, 1403 ادامه مطلب [ چهارشنبه هشتم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 3:3 ] [ محمد مهدی طریقت ]
........ مطالب گذشته ها گذشته ها >>
______
پربازدیدترین مطالب
کد پربازدیدترینــــــــــــ ـــ="" > تمام حقوق اين وبلاگ ، مطالب :اَشعار وحکایات آن متعلق به محمد مهدی طریقت ( خُلـِدستان اشعارـ ـــــــــــــــــــ ـــــــــــــ="" >بغض چندین ساله ی ما باز شد یا علی گفتیم و نظم آغاز شد/// تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعــــلق به محمد مهدی طریقت ( خُلـــِدستان اشعارـ محــمّــد مهدی طریقت ـ |