بعثت پیامبر، بارقه ى نور علم و نبوت بر ظلمت جهالت
به نام خدا
“اقراء” بخوان ، به نام پروردگارت ، پروردگارى که تو و همه انسان ها را خلق کرد، بخوان و او را به بزرگى یاد کن ، کسى که به تو خواندن را آموخت. این جملات زمانى بر محمد (ص ) خوانده شد که او از خواندن و نوشتن چیزى نمى دانست.
بخوانم ؟ چگونه بخوانم در حالى که ; با صدایى لرزان و پر التهاب پرسید !خواندن نمی دانم
آیا رسالتى که محمد (ص ) مىبایست بار سنگینش را بر دوش مىکشید و پیش از او پیامبرانى همچون عیسى (س ) و موسى (س ) بشارتش را داده بودند پایه هایش بر خواندن استوار مىشد و آن چه را که به او تکلیف شده بود ابتدایش علم و آگاهى و اندیشه و دانش بود؟ موجى از ترس و دلهره بر دل محمد (ص ) افتاد و او را در تردید و گمان فرو برد.
جبرییل که با طنین خود، نغمه ى”بخوان ” را بر محمد (ص ) زمزمه کرد،بر اندام او آگاهانه لرزه اى افکند و بر پیشانیش عرق سردى را افشاند و او را وادار کرد که خود را بر لفافه اى بپیچد.
اى محمد (ص ) بدان که ; بانگ امین خدا بر محمد امین ، او را به خود آورد که هیچ چیز و هیچ کس به جز پروردگارت نمىتواند تو را پناهنده باشد و به تو آرامش بدهد، برخیز و مردم را بشارت بده و خداى خود را به پاکى یاد کن .
محمد (ص ) از جانب پرورگار و براى انذار و هدایت مردم ماموریتى بس دشوار یافته بود و مىبایست که بر این ماموریت استقامت کند، همانطور که به او امر شده و دستور داده شد.
بدین سان محمد (ص )برانگیخته شد تا علم و آگاهى بر سریرظلمت و تاریکى بنشاند و در مسیر هدایت انسان از هیچ چیز فرو نگذارد.
به گواه تاریخ این روز بزرگ در بیست و هفتم ماه رجب و سیزده سال قبل از هجرت و زمانى که پیامبر چهل سال بیش نداشت ، صورت گرفت .
محمد (ص )در دورانى به رسالت مبعوث شد که جهل و نادانى بر اجتماع انسان ها سایه افکنده بود و نه تنها عربستان بلکه بسیارى از سرزمین هاى دیگر در گمراهى بسر می بردند.
آیین و سنت هاى ناپسند و غیراخلاقى رواج یافته و ثروت اندوزى و تفاخر به حد اعلاى خود رسیده بود.
مردم در جامعه از امنیت اجتماعى برخوردار نبودند و از آزادى و استقلال نیز خبرى نبود.
نظام سیاسى و اجتماعى تنها در قبیله ها پایه ریزى مىشد و بزرگ قبیله تنها کسى بود که قانون اجتماعى را تنظیم مىکرد.
آن که زر و زورش بیشتر بود حرفش خریدار داشت و آن که این ها را نداشت برده ى بىچون و چراى زورمداران بود.
نظام برده دارى و تبعیض هاى اجتماعى و نیز تقسیم بندى انسان هایکى از قوانین محکم در نظام سیاسى بشمار مىرفت .
از دانش تنها شعر و شاعرى مفهوم داشت و کلمات تنها براى استهزا و تفاخر بکار گرفته مىشدند.
علم و اندیشه در دیرها و معبدها محبوس بود و تنها اعراب بیابان گرد و برخى از قبیله ها به فصاحت کلام مشهور بودند.
در تجارت و سوداگرى ، ربا رایج بود و این شیوه در داد و ستد بر سود عادلانه ، غلبه داشت .
خوشگذرانى، مىگسارى، باده نوشى و بىارادگى در جامعه رواج داشت ، زنان و دختران از هیچ جایگاه اجتماعى برخوردار نبودند و تنها براى تطمیع مردان مورد استقبال قرار مىگرفتند.
در چنین زمانى بود که رسالت پیامبر به او ابلاغ شد و بعثت او آغاز شد و نبى اکرم (ص ) با دانشى که در کتاب الهى جمع شده بود به تبلیغ رسالتى که بر عهده اش گذاشته شده بود، پرداخت .
رسول خدا (ص ) اصلىترین وظیفه رسالت و نبوتش را تکمیل کردن کارهاى خوب و اخلاقى ذکر فرموندند و خطاب به مردم گفتند : من مبعوث نشدم مگر براى کامل کردن اخلاق .
دانش مبتنى بر وحى، سیماى آرام و چهره ى متین ،تواضع و خشوع براى مومنان و خشم و شدت براى کافران ، رافت و مهربانى با بیچارگان و درماندگان و یتیمان و تقدم در سلام ، ایجاد حقوق برابر براى همه و تثبیت فرهنگ آزادى در جامعه ، توجه به حقوق همسایه و تکریم بردگان و نیز انجام صله رحم از خصلت هاى ویژه پیامبر اکرم بود که بعد از رسالتش موجب جذب مردم به آیین اسلام مى شد.
توصیه پیامبر به مردم ، فراگرفتن دانش و سواد و تفکر و اندیشه بود بطورى که مىفرمودند : از گهواره تا گور دانش بیاموز و هرگاه تصمیم به انجام کارى گرفتى، در سرانجام و عاقب آن کار نیک بیاندیش. ( علیرضا جباری )
******************
مبعث حضرت محمد (ص)
حضرت محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب (ص) ، آخرین پیامبر الهی است ، که برای هدایت بشر و راهنمایی دایمی انسان ها ، از سوی پروردگار سبحان برانگیخته شد . نام مبارکش : محمد . در تورات و برخی از کتاب های آسمانی ” احمد ” نامیده شده است .
هم چنین مادرش آمنه بنت وهب ، پیش از نامگذاری وی توسط عبدالمطلب به محمد ، وی را ” احمد ” نامیده بود . (1) کنیه اش : ابوالقاسم و ابو ابراهیم . القاب شریفش : رسول الله ، نبی الله ، مصطفی ، محمود ، امین ، امی ، خاتم و ? (2) حضرت محمد (ص) ، به روایت شیعه در 17 ربیع الاول و به روایت اهل سنت در 12 ربیع الاول عام الفیل در مکه معظمه دیده به جهان گشود . (3)
پدرش عبدالله بن عبدالمطلب ، دو ماه پیش از تولد وی ، از دنیا رفته بود . مادرش آمنه بنت وهب بن عبد مناف ، از بانوان صالحه ، جلیل القدر و عاقله بود و در طهارت و تقوا در میان بانوان قریش ، کم نظیر و سرآمد همگان بود . وی نیز ، پس از دو سال و چهار ماه و به روایتی ، پس از شش سال از تولد تنها فرزند دلبندش حضرت محمد (ص) ، بدرود حیات گفت . (4) کفالت حضرت محمد (ص) بر عهده جدش عبدالمطلب بود و پس از وفات عبدالمطلب ، بر عهده فرزندش ابوطالب ، قرار گرفت . (5) به هر روی ، آن حضرت در 27 رجب سال چهلم عام الفیل ( مطابق با سال 610 میلادی ) ، در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد .
آن حضرت در حالی که در غار حرا ، در حوالی مکه معظمه ، به عبادت و نیایش می پرداخت ، جبرئیل امین بر وی نازل شد و بر وی آیاتی از قرآن مجید را به عنوان طلیعه و آغاز کتاب هدایت و سعادت ، بخواند و وی را به کسوت نبوت مفتخر ساخت .
نخستین آیاتی که بر آن حضرت فرود آمد ، آیه های سوره 96 قرآن مجید ، یعنی سوره علق بود (6) و در آن آمده است : بسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ . اِقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ . خَلَقَ الْاِنسانَ مِنْ عَلَقَ . اِقْرَا وَ رَبُّکَ الْاَکْرَمُ . اَلَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ? به روایتی ، جبرئیل امین با هفتاد هزار فرشته و میکائیل با هفتاد هزار فرشته فرود آمدند و برای آن حضرت ، کرسی عزت و کرامت آوردند و تاج نبوت و رسالت را بر سر آن بزرگوار گذاشتند و لوای حمد را به دستش داده و گفتند بر فراز این کرسی برو و خدایت را سپاس گو .
به روایت دیگر ، آن کرسی از یاقوت سرخ و پایه ای از آن از زبرجد و پایه ای از مروارید بود و چون فرشتگان به سوی آسمان صعود کردند ، آن حضرت از کوه حرا ، پایین آمد و انوار جلال ، او را فراگرفته بود ، به طوری که کسی توان نظر کردن به چهره مبارکش را نداشت و بر هر درخت ، گیاه و سنگی که می گذشت ، وی را سجده می کردند و با زبان فصیح می گفتند : السلام علیک یا نبی الله ، السلام علیک یا رسول الله . همین که وارد خانه شد ، از نور چهره مبارکش خانه خدیجه کبری (س) منور شد و آن بانوی پرهیزکار پرسید : ای محمد ! این چه نوری است که در تو مشاهده می کنم ؟ حضرت فرمود : این نور پیامبری است ، بگو : لا اله الله ، محمد رسول الله .
خدیجه گفت : من سال هاست ، که پیامبری تو را می دانم و هم اکنون نیز شهادت می دهم که خدایی جز خداوند یکتا نیست و تو رسول و پیامبر خدایی . بدین گونه ، خدیجه نخستین کسی بود که به همسرش حضرت محمد (ص) ایمان آورد . (7) از میان مردان نیز امام علی بن ابی طالب (ع) ، به محض دیدن چهره نورانی پیامبر (ص) به وی ایمان آورد و شهادتین را بر زبان جاری کرد . از آن پس ، پیامبر (ص) در کنار خانه خدا نماز می گذارد و خدیجه (س) و علی (ع) بر او اقتدا می کردند و نماز می خواندند . (8) این سه نفر ، با جان و مال و هستی خویش اسلام را پرورانده و فراگیر نمودند .
1- فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام(ص) (جعفر سبحانی)، ص 59
2- کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج1، ص 10
3- کشف الغمه، ج1، ص 17؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 13؛ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 383؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص 59
4- منتهی الآمال، ج1، ص 44؛ فرازهای از تاریخ پیامبر اسلام(ص)، ص 67
5- همان و تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 384 6- فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام(ص)، ص 93؛ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 385
7- منتهی الآمال، ج1، ص 47
8- فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام(ص)، ص 9 (1)
******************
زبان وحى
زبان،آسانترین وسیله انتقال مفاهیم ذهنى در انسان به شمار مىرود وسادهترین ابزارى است که آدمى مىتواند در حیات اجتماعى،معانى متصوره خویش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد.مساله خطیر تفهیم و تفهم که لازمه زندگىاجتماعى است تنها از همین راه است که سهل و ساده انجام مىگیرد. لذا خداوندپس از نعمت آفرینش،آن را از بزرگترین نعمتها یاد کرده است الرحمان. علمالقرآن.خلق الانسان.علمه البیان(1)،پروردگارى که گستره رحمت او موجب گردید تا قرآن را به انسان بیاموزد،بزرگترین نعمتى را که پس از نعمت آفرینش به او ارزانىداشت،نعمتبیان بود.
شرایع الهى که براى انسانها آمده و با آنان سخن گفته،از همین شیوه معمولى ومتعارف بهره جسته است.” و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم(2)،و هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آن که با زبان مردم خویش سخن گوید،تا[بتواند پیام الهىرا]براى آنان روشن سازد”.از این رو زبان شریعت همان زبان مردم است و چون روىسخن با مردم است،باید با زبانى قابل فهم ارائه گردد.
قرآن در میان قوم عرب نازل گردید و با زبان عربى رسا و آشکار بر آنان عرضهشده است.
? انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون ? (3) “، ما ، قرآن را به زبان عربى و روشن فرستادیم تابتوانید آن را درک کنید”.
? انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون?(4)، “ماآن را قرآنى عربى قرار دادیم تا بتوانید[پیام]آن را دریافت دارید.”
به علاوه خداوند زبان قرآن را زبان عربى آشکار معرفى کرده است: ?و هذا لسان عربی مبین?(5) ?مبین?بهمعناى آشکار است.
? نزل به الروح الامین.على قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربیمبین?(6) ، “روح الامین[ جبرئیل] آن را بر دلت نازل کرد تا[در نافرمانىها] از هشدار دهندگان باشى[و آن را] با زبان عربى آشکار [آورد]”.
?و لقد یسرنا القرآن للذکرفهل من مدکر?(7)، “و قرآن را براى پند آموزى سهل و آسان کردهایم،پس آیا پند گیرندهاىهست؟”.
?فانما یسرناه بلسانک لعلهم یتذکرون? (8)، “در حقیقت[قرآن]را بر زبان تو سهل وآسان گردانیدیم،امید که پند گیرند”. ?قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون?(9)، “قرآنىعربى بىهیچ پیچیدگى[رسا و روشن]،باشد که آنان راه تقوا پویند”.
لذا باید گفت:زبان وحى-یا زبان قرآن-همان زبان عرف عام است (10)که موردخطاب قرار گرفتهاند که سهل و آسان و بدون پیچیدگى در بیان بر آنان عرضه شده.
البته هر یک بر وفق استعداد خود از آن بهرهمند مىشوند. ?انزل من السماء ماء فسالتاو دیةبقدرها?(11)، “از آسمان، باران [رحمت] را فرو فرستاد و بستر رودها هر یک، به اندازه گنجایش خود روان شدند?.
خداوند این آیه را به عنوان?مثل?آورده است.
باران رحمت کنایه از قرآن و شریعت،و بستر رودها کنایه از استعدادهاى متفاوت انسانها است تا هر یک بر حسب ظرفیت و اندازه پذیرایى خود از آن بهره گیرد. لذادر پایان مىگوید: ?کذلک یضرب الله الامثال، این گونه است که خداوند مثلهامىآورد?،یعنى با ضرب المثل(مثل زدن)واقعیتحال را روشن مىسازد،زیراگفتهاند?المثال یوضح المقال،مثال آوردن گفتار را روشن مىسازد?.
آرى قرآن،ظاهرى دارد و باطنى (12)،که ظاهر آن براى همه آشکار است ولى عمقباطن آن به اندیشه و تدبر بیشترى نیاز دارد.در جاى جاى قرآن دستور تعمق و تدبردر آیات آن داده شده : ?افلا یتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها?(13)، آیا در قرآن نمىاندیشند، یا[مگر] بر دلهاى شان قفلهایى نهاده شده است؟!.
همچنین محکمى دارد و متشابهى (14).محکم آن دلالتى رسا و متشابه آن پیچیده است و دانش و بینش بیشترى لازم دارد تا غبار تشابه زدوده شود.ولى با این وصف هرگز راهرسیدن به حقایق نهفته و آشکار قرآن بر کسى بسته نیست و به ابزار فهم و وسایل رهیابى که در اختیار دارد بستگى دارد. این که در حدیث آمده:?العبارة للعوامو الاشارة للخواص? (15)به همین حقیقت اشارت دارد،یعنى مفهوم ظاهرى آن براىهمگان است که نگرشى سطحى دارند. ولى عمق باطنى آن براى اهل تخصصاست که با ابزار دانش و بینش،و اندیشیدن در نکتهها و ظرافتهاى قرآن،حقایق آن را به دست مىآورند.
آن چه گفته شد،بر وفق مقتضاى حکمت الهى است تا سخنى را که براى مردمگفته،بر ایشان قابل فهم باشد.به علاوه صفحه بلند تاریخ خود گواه است که مردم هرزمان،زبان پیام الهى را که بر دست پیامبرانشان بر آنان عرضه مىشده فهمیدهاند، وهیچگاه در تاریخ ثبت نشده که پیروان پیامبرى گفته باشند:زبان پیامى که آوردهاىبراى ما مفهوم نیست!
ولى اخیراً شبههاى مطرح شده که زبان وحى قابل فهم نیست،جز مفهوم ظاهرى آن(در حد ترجمه)که راه رسیدن به حقیقت آن براى بشریتبسته و درک آن میسور نمىباشد.
مىگویند:وحى چون پیام الهى و سخن از ماوراى جهان طبیعت است،نمىتواند نمایانگر مفهوم حقیقى آن باشد.زیرا واژههاى به کار رفته در لسانشریعت،براى مفاهیمى وضع شده است که با جهان حس و عالم شهود سنخیت(همگونى)دارد و با آن چه در پس پرده غیب وجود دارد سنخیتى ندارد و اینناهم گونى میان این دو گونه مفاهیم،دلالت الفاظ و عبارات به کار رفته در زبان وحىرا از کار مىاندازد.مىگویند:پر پیدا است که کار برد این گونه واژهها بر پایه استعاره وتشبیه امور نامحسوس به اشیا محسوس نهاده شده است و هرگز نمىتواند لفظ مستعار نمایانگر کامل مفهوم مستعار له باشد.برخى زبان وحى را زبان رمز دانسته اند کهکشف آن براى هر کس میسور نیست.برخى فراتر رفته زبان وحى را تمثیلى و تخیلىمحض گرفتهاند که اصلاً از واقعیتى حکایت ندارد،جز ترسیم مجرد ذهنى همانندکتاب?کلیله و دمنه?که مطالب اخلاقى و تربیتى را در قالب تصویر ذهنى درآورده است.در نتیجه نمىتوان از ظاهر تعابیر کتب آسمانى،به حقیقتى ثابت پىبرد،و با این شیوه خواستهاند تا برخى ناهنجارىها(خلاف واقعیتها که احیاناً دراین کتب به چشم مىخورد)توجیه کنند و برخى اشکالات وارد بر کتب عهدین را مرتفع سازند.دنباله روها گمان بردهاند که مىتوان همین شیوه را درباره قرآن نیزبه کار برد!در جاى خود (16)مشروحا در این باره سخن خواهیم گفت.در این جا بحثمختصرى مىآوریم:
زبان وحى به ویژه قرآن کریم،بر حسب موضوع سخن،مختلف است که مىتوانآن را اجمالاً به چهار بخش تقسیم کرد:
1- احکام و تکالیف:که مرتبط به رفتار انسانها و تنظیم حیات اجتماعى است.
قرآن در این بخش کاملاً صریح و رسا سخن گفته است،زیرا دستورالعملهایى است کهباید انسانها(مخاطبین اصلى کلام) به خوبى درک کنند تا بتوانند به درستى انجامدهند،مانند: یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون(17)هر که زبان عربى بداند،به خوبى مىفهمد که روى سخن در این آیه،با همه مردم است تا تنها خدایى را پرستش کنند که آفریدگار جهانیان است،چه حال و چهگذشتگان.باشد تا حالت تقوى(پروا)در آنان پدید آید.زیرا هر که خدا را پروا داشتهباشد،در زندگى پروا دارد و به درستى رفتار مىکند.
فهم محتوایى این قبیل آیات،همانند آیه ?احل الله البیع و حرم الربا?(18) و غیره،براى عرب زبانان و عربى دانان کاملاً سهل و ساده است و هرگز با دشوارى مواجهنمىشوند،مگر براى شناخت کم و کیف انجام این گونه دستورات که با مراجعه بهتوضیحاتى که در سنت آمده است روشن مىگردد.
2- امثال و حکم: که به منظور پند و اندرز و بیدار شدن ضمیر انسانها در قرآنآمده است.این بر دو گونه است:گاه از واقعیتهاى حیات بهره گرفته و به انسانهاهشدار مىدهد تا از گذشته عبرت بگیرند. زیبایىها و زشتىهاى گذشته تاریخانسان را،در جلوى چشم وى قرار مىدهد تا از آن پند گیرد. خوبىها را دنبال کند واز بدىها دورى جوید و گذشته ناگوار خود را تکرار ننماید.سر گذشت بنىاسرائیل و اقوام مشابه که در قرآن بسیار از آن یاد شده و نکوهش گردیده به همین منظوراست.واقعیتهایى است که جوامع بشرى باید از آن پند گیرند و دگر بار گذشتهخود را تکرار ننمایند.
درباره اهل کتاب که گذشته رسواى خود را تکرار مىکردند،مىفرماید: ?یسالکاهل الکتاب ان تنزل علیهم کتابا من السماء،فقد سالوا موسى اکبر من ذلک فقالوا ارنا اللهجهرة?(19)،اهل کتاب از تو مىخواهند تا نوشتهاى از آسمان بر آنان فرود آورى،البته ازموسى درخواستى بزرگتر نمودند و گفتند:خدا را آشکارا به ما بنماى!?.
درباره اعراب مشرک مىگوید: ?و قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله او تاتینا آیة،کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم?(20) ،افراد نادان گفتند:چرا خدا با ماسخن نمىگوید؟یا براى ما نشانهاى نمىآید؟کسانى که پیش از اینان بودند[نیز]مانند همین گفته[بى جا]ایشان را مىگفتند،[زیرا]دلها[و اندیشهها]شان به هممىماند?.
درباره ویرانههاى باقى مانده از قوم لوط که در معرض دید مشرکان بوده هشدارمىدهد: ?وانکم لتمرون علیهم مصبحین و باللیل افلا تعقلون(21)،صبحگاهان و شامگاهانبر[آثار ویران شده]آنان مىگذرید،آیا[عبرت نمىگیرید و]نمىاندیشید؟!?.
و درباره مقایسه مشرکان با آل فرعون که گم راهى را براى خویش انتخاب نمودندفرموده: ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید. کداب آل فرعون و الذین منقبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوی شدید العقاب. ذلک بان الله لم یکمغیرا نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم. کداب آل فرعونو الذین من قبلهم کذبوا بآیات ربهم فاهلکناهم بذنوبهم?(22)،این[اشاره به کیفر الهى]دست آوردهاى پیشین شماست،و[گرنه]خدا بر بندگان[خود]ستمکار نیست.
همانند رفتار پیروان فرعون و پیشینیان آنان،به آیات خدا کفر ورزیدند،پس خدا به[سزاى]گناهانشان گرفتارشان کرد.خدا نیرومند و سخت کیفر است.این[کیفر]بدان جهت است که خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغییر نمىدهد،مگرآن که آنان آن چه را در دل دارند تغییر دهند[یعنى تغییر حالت و تغییر جهت دهند]و خدا شنواى دانا است. [رفتارى]چون رفتار فرعونیان و پیشینیان آنان که آیات پروردگارشان را تکذیب کردند،پس ما آنان را به[سزاى]گناهانشان هلاک کردیم?.
گونه دیگر?ضرب المثل،مثل زدن?است و عبارت است از ترسیم حالت ووضعیتى خاص که گوینده،آن را به تصویر مىکشد و پیام خود را در قالب آن بیانمىدارد.قرآن در توانایى ترسیم هنرى و گویا نمودن ضرب المثلها تا سر حد اعجازپیش رفته است. ضرب المثل،گرچه جنبه تخیلى دارد،ولى خود یک نوع پیامرسانى است که در قالب هنر،این رسالت را ایفا مىکند.در واقع ابزارى است که پیامرسان از آن استفاده مىکند. قرآن به نحو احسن از این ابزار توانا بهره گرفته و درترسیم حالات اشخاص یا گروهها با بهترین وجهى هنر تصویر را به کار برده است (23).
قرآن در آیههاى 16 تا 20 سوره بقره،به دو گونه حالت منافقین را به تصویرکشیده است.دو حالت درونى و برونى نگران کننده که منافق را فرا گرفته،با کیفیتى شیوا و رسا ترسیم شده است.
در سوره ابراهیم،بیهوده بودن کارهاى کافران را با ضرب المثل،حالت تجسمىبخشیده؛ مثل الذین کفروا بربهم،اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرونمما کسبوا على شیء ذلک هو الضلال البعید(24)،مثل کسانى که به پروردگارشان کافر شدند،کردارهایشان به خاکسترى مىماند که بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد.ازآن چه به دست آوردهاند هیچ[بهرهاى] نمىتوانند برد.این است همان گمراهى دورو دراز?.جالب آن که از همان نخست،اعمال آنان را به خاکستر تشبیه کرده است کهحالت فنایى آتش سوخته را مىرساند!در سوره بقره،کمک رسانى به بینوایان را کهتوام با منت گذارى و آزردن خاطر آنان انجام گیرد،به بخششهاى ریاکارانه(خود نمایى)تشبیه نموده،آن گاه در قالب هنرى ترسیم،بیهوده بودن آن را تجسمبخشیده است: ?فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون علىشیء مما کسبوا و الله لا یهدی القوم الکافرین?(25)،پس مثل او هم چون مثل سنگ خارایىاست که بر روى آن،غبار خاکى[نشسته]است،و رگبارى به آن رسیده و آن[سنگ]را شفاف و صاف بر جاى گذارده است. آنان[ ریاکاران]نیز از آن چه به دستآوردهاند بهرهاى نمىبرند،و خداوند،کافران را هدایت نمىکند?.
این گونه ضرب المثلهاى ترسیمى در قرآن فراوان است و لقد ضربنا للناس فیهذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون(26).در جاى دیگر مىگوید: و لقد صرفنا للناس فیهذا القرآن من کل مثل(27)،یعنى مثلهاى گوناگونى آوردهایم،باشد تا ضمیر خفتهانسانها را بیدار سازیم.
این دو بخش از آیات قرآنى(بخش بیان احکام و تکالیف و بخش حکم ومواعظ)کاملاً براى مردم آن روز-که مخاطبین قرآن بودند-و نیز براى همگان تاابدیت روشن و آشکار است و آیه” بلسان عربی مبین(28)،به زبان عربى رسا و آشکار”براى همیشه جریان دارد.
این دو بخش از گفتار قرآن،اکثریت قاطع آیات قرآن را فرا مىگیرد وهیچ گونه ابهامو دشوارى در فهم آن براى هیچ کس وجود ندارد.تنها آشنایى با لغت عرب یاترجمه قرآن به زبان خواننده،براى بهرهمند شدن از آن،کافى است.
مىماند دو بخش دیگر(بخش سخن از جهان غیب و بخش معارف)که بیشتراز ابزار استعاره و تشبیه و کنایه استفاده شده است. ولى شیوههاى به کار رفته همانشیوههاى متعارف و شناخته شده نزد عرب بوده است که ظاهرى آشکار و باطنىژرف دارند،و هر کس به اندازه ظرفیتخود از آن بهرهمند مىگردد.در زیرنمونههایى از آن را مىآوریم:
3- سخن از سراى غیب: قرآن و هر کتاب آسمانى چون از جهان غیب پیامآوردهاند،ناگزیر از آن جهان شمهاى بازگو کردهاند.البته این واژهها و الفاظى که براىتوصیف جهان غیب به کار رفته،براى مفاهیمى وضع شدهاند که متناسب با عالمحس و شهود است و نمىتوانند کاملا بازگو کننده مفاهیمى باشند که در سراىغیب جریان دارد.به علاوه ،ابزار درک ساکنین این جهان،چه ظاهرى (حواس پنجگانه) و چه باطنى(عقل و اندیشه)براى درک و دریافت مفاهیم عالم شهود و متناسب باآن ساخته شده و از درک کامل مفاهیمى از سنخ دیگر ناتوانند.از این رو است که درگزارههاى کتب آسمانى درباره مفاهیم غیبى،از استعاره و تشبیه و به کار بردن مجاز وکنایه استفاده شده تا به گونهاى تقریبى و از باب تشبیه نامحسوس به محسوسگزارش کنند.این شیوه متعارفى است که در این گونه تشبیهها،به تقریب بسندهمىشود و بیان یا درک تحقیقى-با این وصف-امکان پذیر نیست.
به?اجنحه (30)،بالها?تعبیر شده است،زیرا بال وسیله پرواز است و کار برد آن درنیروهایى که امکانات کار را فراهم مىکنند،متعارف مىباشد.بال و بازو هر دو دراین مفهوم کار برد دارند و مفهوم حقیقى هیچ یک مقصود نیست.
هم چنین است موقعى که از حور و قصور و اشجار و انهار یا شعلههاى آتشدوزخ سخن به میان مىآید.نمىتوان عیناً همین مفاهیمى را که در این سرا جریاندارد داشته باشد،بلکه متناسب با سراى دیگر خواهد بود و اگر حقیقت آن براى ماآشکار نیست، این از کوتاهى فهم ما است،نه از قصور بیان قرآن.البته در این بارهسخن بیشترى باید گفت تا برخى سوء تفاهمها مرتفع گردد که با توفیق الهى در جاى خود مىآوریم (31).
4- معارف و اصول شناخت:قرآن در رابطه با معارف و اصول شناخت مسائلىمطرح کرده که فراتر از بینش بشریت تا آن روز بوده و تا کنون نیز اگر رهنمود وحىنبود،معلوم نبود که بینش بشرى بدان راه مىیافت و شاید براى همیشه چنین باشد.
کنه ذات احدیت هرگز قابل شناخت نیست و جز از راه صفات جمال و جلال وجامعیت صفات کمال،که همگى توقیفى است و عقل با کمک وحى بدان راه یافته ممکننیست ،به طورى که تا 99 اسم براى پروردگار شناخته شده است (32) .عمده صفات جمال درآخر سوره حشر آمده است: ?هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمانالرحیم.هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبارالمتکبر.سبحان الله عما یشرکون.هو الله الخالق البارىء المصور له الاسماء الحسنى،یسبح لهما فی السماوات و الارض و هو العزیز الحکیم?(33)،او خداوندى است که جز او خدایىنیست.به آن چه پنهان و آشکار است آگاه مىباشد. رحمت او شامل ،و عنایتخاص او کامل است…او فرمان روا و صاحب اختیارى است که درگاه او تا سر حد قداست پاکیزه است. سلامت و امنیت را بر جهانیان بر افراشته است.عزت و قدرتو جبروت و کبریایى او بر جهان سایه افکنده است.از آن چه مشرکان مىپندارند بهدور است.او استخداى آفریننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات. تمامى نشانههاى نیکى و نیک خواهى در او فراهم است.آن چه در آسمانها و زمیناست[جمله]تسبیح او مىگویند[او را ستایش مىکنند]او[بر هر چه اراده کند]پیروز و حکمت اندیش است?.
راز آفرینش را در آفرینش انسان مىتوان یافت. انسان آفریدهاى استخدا گونهکه مظهر تام صفات جمال و جلال الهى است “انی جاعل فی الارض خلیفة(34)”.و دایعالهى بدو سپرده شده است:” انا عرضنا الامانة على السماوات و الارض و الجبال فابینان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان “(35).انسان را تنها شایسته یافتیم تا ودایع خودرا بدو بسپاریم.لذا تعلیم?اسماء?(پى بردن به حقایق هستى)بدو اختصاص یافت و” علم آدم الاسماء کلها “(36)،و خداوند او را گرامى داشت و “لقد کرمنا بنی آدم”(37).و چوناو را منتسب به خود دانست او را مسجود ملایک قرار داد” فاذا سویته و نفخت فیه منروحی فقعوا له ساجدین “(38) .بدین سبب تمامى نیروهاى جهان هستى،چه در بالا و چهدر پایین،در اختیار کامل او قرار گرفت و” سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارضجمیعا منه “(39).از این رو تمامى اشیا براى انسان آفریده شده استیعنى در انساننیرویى آفریده شده تا تمامى نیروها را در اختیار گیرد تا وجود خویش را تجلى گاهحضرت حق قرار دهد،و تمامى صفات جمال و جلال کبریایى حق در وجود اوجلوهگر شود.?خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی،همه چیز را براى تو-خطاب به انسان کامل-آفریدیم،و تو را براى خود? (40)،زیرا آفریدهاى که بتواند چنانجلوه گاه حضرت حق قرار گیرد،جز انسان این شایستگى را نداشت،لذا درآفرینش او به خود تبریک گفت: ?فتبارک الله احسن الخالقین?(41).
انسان این چنین در قرآن توصیف شده که در جاى دیگر چنین توصیفى از انسانارائه نشده است،و مسیر حرکت انسان در بستر تاریخ،خود نشانگر صحت و شاهدصدق همین حقیقت است که قرآن توصیف نموده است. (2)
اين مطلب تاکنون 8365 بار مشاهده شده است.مطالب مرتبط با سایت های خبری آیت الله آخوند ملامحمد جواد صافی گلپایگانی، عالم مبارزی که در 23 سالگی به اجتهاد رسید گذری بر آداب و آیینهای نوروز در دستجرده گلپایگان آیت الله سید مرتضی محمودی گلپایگانی، مردی از تبار انقلاب سبزی کوهی؛ نه بچینیم، نه بخریم؛ چرا؟ ماجرای «آیت الله» خواندن امام جمعه شهرکرد چه بود آیت الله لطفالله صافی گلپایگانی از مراجع تقلید شیعه در 100 سالگی مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید ابوطالب محمودی، سیاست مدار با تقوا آیا سَر امام حسین (ع) در بیمارستانی در اسرائیل است؟ اکبر گلپایگانی ، حنجره طلائی آواز ایران زمین گلپایگان شهر رنگها - احمد شاه و احتکار بابا دیگه دوستت ندارم! بی بی زهرا قائدی گلپایگانی رزمنده سالهای دفاع مقدس تورقی بر زندگانی آیت الله سیدمحمدرضا گلپایگانی؛ بعثت پیامبر، بارقه ى نور علم و نبوت بر ظلمت جهالت آری! او مرد خدا بود و بس 29 محرم سالروز درگذشت آیتالله گلپایگانی مسیر حرکت کاروان امام حسین(ع)به کربلا نوشیدنی معجزه آسا آهوان موته را حمایت کنیم گلپایگان در روایات اسطوره ای شاهنامه آخرین ساعات حیات امیرمؤمنان علی(ع) چگونه گذشت چرا در قرآن نامی از امام زمان (عج) نیامده است؟ میلاد امام حسین (ع) : چرا و چگونه پیامبر(ص) نام نوه اش را حسین گذاشت؟ گذری بر زندگی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام جاذبه های گلپایگان سّد گلپایگان، اولین سّد مدرن ایران زندگانی امام رضا(ع) وفات حضرت رسول اکرم و شهادت امام حسن مجتبی تسلیت باد پژوهشهای ایرانی از شب چله (یلدا) ناگفته های از آیتالله علی صافی گزارش ساعت به ساعت روز عاشورا بر اساس مقاتل: عاشورا 21 مهرماه 59 شمسی واقعه غدیر خم و اهمیت آن تاریخچه و فلسفه قربانی در عید قربان محمد کریمی پیر مرد 115 ساله گلپایگانی میلاد با سعادت امام رضا (ع) مبارک غفلت از میراث امام صادق(ع) ما را محتاج غرب کرده است قبور ائمه بقیع چگونه تخریب شد؟ مسجدالاقصی واقعی کدام است؟ شب قدر؛ شب تقدیر امور سال آینده ولادت امام حسین (ع) و قمر بنی هشم مبارک ایام فاطمیه از چه تاریخی شروع ودر چه تاریخی تمام می شود؟ مسجد جامع گلپایگان از نگاهی دیگر دانشمندان گلپایگان ( مرحوم آیت اله شیخ علی صافی ) داستان غدیر خم ولادت با سعادت علی (ع) و حسب و نسب آن حضرت فاطمه ، فاطمه است پیدایش جشن نوروز و سنت چیدن هفت سین هفت سین ایرانی زندگینامه علمی دکتر آلینوش طریان ناگفته هائی از زندگی مرحوم آیت اله افتخاری هندوانه شب چله شب چله شب زایش خورشید
| | |