23:27 09 تير 1394
محمد اشراقیآخاله عزیز از اینکه حوصله میکنید و وقایع عجیب گذشته گلپایگان را بازنویسی میکنید از شما متشکریم . این شهر در سینه چه خاطراتی دارد که اغلب آنها از بین رفته است باز هم متشکرم
پاسخ
با سلام . رسالت آخاله باز آوري فرهنگ شهرمان گلپايگان است . شما هم مطالبي را که از ريش سپيدان شنيده يا مي شنويد برايمان ارسال کنيد تا باز نويسي کنيم
11:22 27 تير 1394
ناشناسجناب آقای فیروزی با سلام خدمت جنابعالی به عرض می رساند پست ارسالی توسط آقای نیکنامی هیچ ارتباطی به صهیونیست ندارد. یهودیانی که در گلپایگان بوده اند در زمره یهودیان غیر صهیونیست بوده که خود از مخالفین صهیونیستها بوده اند.خباثت صهیونیستها بر هیچ کس پوشیده نیست. اما اینکه همه یهودیان را صهیونیست تصور کنیم و تمامی آنها را به باد تهمت ببندیم نیز با منش اسلامی ما سازگار نیست. احترام به تمامی ادیان الهی چیزی است که در اسلام هم به آن سفارش شده. برداشت ما از دین گاها اشتباه است
بنی آدم اعضای یک پیکرند ...
پاسخ
برداشت آخاله از پيام آقاي فيروزي هم در راستاي پيام شما ست . / متشکريم
17:24 09 خرداد 1395
پ.نمقاله ای سراسر دروغ و بی هویت و بی محتوا که نشان از بی اطلاعی و بیسوادی نگارنده دارد یا شاید هم نگارنده مطلع اما غرض ورز میباشد برای بزرگ کردن مقام منشی قصد کوچک کردن حکیم حاذق قدیمی را دارد. با شاید هم به دلیل یهودی بودن وی. در صورتی که با مطالعه متوجه میشوید حکمت و طبابت ایران از زمان کوروش در دست یهودیان بوده و نسل به نسل منتقل شده.برای نگارنده متاسفم به امید رهنمون شدن به راه راست.
میرزا حسن خان مبصر الممالک نایب الحکومه کاشان بود ، در پی بیماری همسرش دست به دامان اطبا و پزشکان بیساری گردید، اما چاره ساز نبود.به ایشان اطلاع دادند که حکیمی حاذق در گلپایگان هست که میتواند بیماری همسر مبصرالممالک را درمان نماید.به دستور ایشان پیکی به سمت گلپایگان روانه گردید و از حکیم درخواست شد به کاشان بیاید.
حکیم یعقوب به اتفاق دو نفر از فرزندانش که آن زمان در حکم آسیستانی و دستیاری ایشان بودند به سمت کاشان حرکت کرده و بر بالین بیمار حاضر میشود.حکیم یعقوب پس از معاینه بیمار داروهایی را که عمدتا ساخته خودش و بیشتر بر پایه داروهای گیاهی بود برای بیمار تجویز کرده و بعد از مدت کوتاهی بیمار بهبود می یابد .مبصر المالک نهایت تشکر و امتنان خود را از حکیم اعلام میکند و حتی هنگام خداحافظی حکیم و پسرانش دهانه و رکاب اسب را شخصا در دست گرفته تا حکیم سوار بر اسب گردد .جهانشاه و الهیار فرزندان پسر مبصرالممالک به هنگام خداحافظی حکیم نظاره گر رکاب گرفتن پدرشان میباشند.بعد از این که حکیم خداجافظی میکند ، جهانشاه که آن زمان کودکی بیش نبوده رو به پدر کرده و علت رکاب گرفتن پدرشان را که مقام بالایی داشته از پدر سوال میکند.مبصرالممالک که از معالجه همسرش رضایت کامل داشته به پسرش میگوید که ایشان طبیب بوده و چون طبیبان برای درمان بیماران تلاش میکنند باید مورد تکریم و احترام قرار بگیرند و من به علت این که حرفه ایشان طبابت بود ، احترام گذاشته و شخصا رکاب و دهنه اسبشان را گرفتم .از آنجا بود که جهانشاه صالح تصمیم میگیرد در آینده پزشک گردد که علاوه بر درمان بیماران مورد احترام افراد جامعه نیز قرار بگیرد.جهانشاه صالح یکی از پزشکان به نام ایران بوده که تخصصشان نیز زنان و زایمان بود.
در اواخر حکومت پهلوی اول بیماری هایی از جمله آبله و تراخم سطح کل کشور را فرا گرفته بود و روز به روز این بیماری ها شیوع بیشتری مییافت .
حکیم یعقوب دارای دو فرزند به نامهای اسماعیل و موسی بوده که نسل اندر نسل در امر طبابت مشغول به فعالیت بودند.حکیم اسماعیل متولد ۱۲۶۸ بوده که آوازه طبابت ایشان در تمام منطقه استان اصفهان خصوصا کاشان و گلپایگان و میمه پیچیده بوده ،
پاسخ
البته سراسر که دروغ نيست چون خود شما هم هيچ اشاره اي به ميزان تحصيلات اين شخص نکرديد و اگر ایشان تحصیلاتی داشت لازم بود اشاره ای می کردید که نکردید و بي سوادي وي را کاملا تاييد کردید اشاره شما به تحصیلات پزشکی فرزندان ایشان را هم اگر قبول کنم بازهم .گيرم پسر(پدر) تو بود دکتر(فاضل) از فضل .... تورا چه حاصل؟!!به شما توصيه مي کنم سريال روزگار قريب را که هم اکنون از شبکه " آي فيلم " پخش میگردد را ملاحظه کنید ( از ماهواره هم پخش ميگردد و شما هم ميتوانيد از آن استفاده کنيد ) و يا اینکه سرگذشت ابوعلي سينا را بخوانيد تا با روزگار اين حکيم نماها در دوران گذشته آشنا شويد ( البته ابوعلي سينا ، يهودي نبوده و مسلمان بوده) حال اگر اعتقادي به ابوعلي سينا نداريد بنده ی نگارنده بي تقصيرم و شما در همان خيال وجود و حضور پزشک نماهاي يهودي در زمان کورش کبير بمانید
به نظرم مطلبي هم که از این قوم فلان الممالک نوشتيد ، از این عمال حکومت قاجار یا دیگر حاکمان دوره استبداد ایران که همگي بيسواد و خرافي بودند توقع بيشتري نيست .سر کرده آنان، ضل السلطان حاکم کل اصفهان و کاشان آدمي کم سواد و به شدت خرافي و به طبابت با جادو و جمبل اعتقاد احمقانه اي داشت تا چه رسد به اين متفرقه هاي حکومتي که با زور و قلدري بر مظلومان منطقه از جمله کاشان حکومت مي کردند دلیل این خوشنامی از معالجه همسر فلان الممالک و فلان والدوله اینست که اغلب بيماري ها معمولا پس از طی دوره ای چند روز ه خود به خود بهبود مي يابد و از اتفاق با شانس حکيم شما همزمان گرديده و این بهبودی اتفاق افتاده و البته لعوق هم حتما برايش تجويز شده و آنان با تصور اینکه حکيمی حاذق را احضار کرده اند ، بر هوش و ذکاوت خود آفرین گفته اند!!.
جالب است که من حرف هاي شما را دروغ نميدانم و بنا را بر راستگويي شما مي گذارم و بعيد است که همگی قوم يهود هميشه راستگو باشند ولي ما مسلمانان طبق آيين خود هميشه بنا را بر اين مي گذاريم که طرف مقابلمان رستگو است البته در آيين يهود هم اين يک اصل است منتهي معدودی از پيروان يهود از جمله خود شما بنا را بر تصور دروغ مي گذارید و به آيين خود پشت کرده و چشم بر واقعیات تلخ می بندید ، در پایان مقاله ؛لعوق؛ از حکيم هارون يهودي که در زمان حکيم يعقوب در شهر گلپایگان طبابت ميکرده و تحصيلکرده دانشگاه تهران بوده هم حتما بي اطلاعيد و طبق گفته شما آن هم دروغ است؟؟ حکيم يعقوب از نظر سواد خواندن و نوشتن زير صفر بوده اين در حاليست که در زمان وي دانشگاه تهران مشغول تربيت ؛ حکيم هارون؛، همشهري و هم کيش حکيم يعقوب بوده باست . همین ( آسیستانی و دستیاری توسط فرزندان بهترین سند بر بی سوادی وی بوده و گرنه یک حکیم چه نیازی به دستیار دارد؟!! (
بهتر است به خودت بيايي و راستگويي را همچون موسي (ع ) در سرلوحه کار خود قرار دهيد . و از اتفاقاتی که به واقعیت رخ داده است را دروغ نپندارید .
8:52 16 خرداد 1395
گلپايگانيآخاله جان
در این مقاله چند ایراد وجود دارد
اولا قشر ضعیف، آن هم در گلپایگان قطعا بیسواد بوده اند فلذا از خط خوش پسر مشدی محمود چه میفهمیدند که حتی به آن دل خوش کنند!!!
آیا مردم گلپایگان آن زمان آنقدر کودن بوده اند که حتی پس از تکراری بودن نسخ های حکیم یعقوب باز هم به سراغش می رفتند؟!!
اگر یهودیان، مدرسه اختصاصی داشتند پس نباید خیلی هم بیسواد و عقب مانده بوده باشند و...
لطفا انتشار دهید
پاسخ
سلام بر شما
قطعا قشر ضعيف بي سواد نبودند اين واقعه حدود سال ۱۳۱۵ بوده و مدارس دولتي از قبل سال ۱۳۰۰ در گلپايگان داير گرديده اند و اين به معناي حضور کليه پسران به مدرسه نبوده و البته در مورد مدرسه کليميان هم ميتواند اينگونه باشد . در مورد کودن بودن هم لازم است بگويم اگر با اصل حضور حکيمان بي سواد در قديم دچار ترديد هستيد و وجودشان را بطور کلي نفي ميکنيد که در اين حالت شما هم با معترض کليمي هم نظر هستيد و پاسخ آنرا من نوشته ام و اگر نفي نميکنيد خوب افرادي ساده لوح و البته نه کودن هميشه و متاسفانه همين الان هم وجود دارد . وجود رمالان امروزي با نيت فريب افراد ساده لوح و نه کودن هر روز از رسانه ها مي بينيم و مي خوانيم مگر امروز کسي بي سواد در جامعه وجود دارد؟ پس چرا جذب اينان مي شوند؟ . و مگر کسانيکه پولشان را به موسسات هرمي مي سپارند و بعد تمام هستيشان به فنا مي رود ، بيسوادند ؟ .در آخر اين تنها نقل يک خاطره واقعي از طب قديم بوده و منحصر به يک نفر هم نبوده ولذا به جهت اينکه تعدادي از آن خوششان نمي آيد نميتوان چشم را بر آنچه رخ داده است، ببنديم .
11:20 16 خرداد 1395
گلپایگانیآخاله جان
در این مقاله چند ایراد وجود دارد اولا قشر ضعیف، آن هم در گلپایگان قطعا....
پاسخ
پاسخ شما به جهت طولاني بودن در قسمت نظرات مقاله درج گرديد