علی درویشی
اشاره : مطلب زیر در صفحه گزارش روزنامه " اطلاعات " روز چهارشنبه 1394/10/2 از سوی آقای علی درویشی و اینجانب انتشار یافته است. جا دارد از جناب آقای درویشی روزنامه نگار متعهد و خوش ذوق کشورمان که با انعکاس دیدگاه ها و نقطه نظرات کارشناسان و صاحب نظران و درعین حال بیان تاریخی و جهانی مسائل فرهنگی و اجتماعی به گزارش های خواندنی خود روح تازه و پویایی می بخشد، صمیمانه قدرشناسی نمایم.
بازکاوی کاهش کتابخواندن در میان دانشجویان و چشمانداز آینده آن
با چشم کتاب بخوانیم نه با گوش!
چهارشنبه 2 دی 1394
پیشترها بر بالین بسیاری از ما کتابی بود، ولی اینک جایش را گوشی تلفن همراه گرفته است. در گذشته در دست ما در اتوبوس و مترو و بوستانها کتاب بود، ولی اینک یک گوشی هوشمند G4 و دارای اینترنت و وصل به شبکههای اجتماعی است.
برخی بهجای گفتن «ورقزدن دوباره کتاب» میگویند:«چرا نوشتن دوباره درباره کتاب؟ هفته کتاب گذشته است!»
جوانی و حوصله زیاد و هوش تیز و نیروی دریافت خوب، روزی از میان میرود و دیگر هرگز باز نمیگردد؛ اگر اینها را به هیچ باختی، دیگر ورق بر نمیگردد؛ ولی کتاب را میتوان بارها ورق زد. یک انسان کمحوصله و با درک و دریافت کم نیز میتواند کتاب بخواند، زیرا برای همه انسانها در هر ردهای کتابی هست. انسان با کتاب تنها نیست، بلکه تنهاییاش از کتاب پر میشود و رهایی مییابد.
تنهاییِ پر هیاهو
«35 سال در کار پرس کاغذ پارهها هستم و خود را چنان با واژهها دمخور کردهام که به ریخت دانشنامه درآمدهام، یا همچو سبویی پر از آب زندگانی، و همین که اندکی خمام کنند، سیل اندیشههام سرریز میشود!»
«هانتا» در رمان «تنهایی پرهیاهوربهومیلهرابالرچک» نمادی از واپسین انسانِ شیفته کتاب است؛ فیلسوفی در کار اجباری پرس کتاب که در یک زیرزمین بدبو کار میکند و گاه در برابر چشمانش و در میان چرکهای کاغذی، کتابی همچو یک کوکب از کانت، هگل یا دانته میدرخشد و او برش میدارد و پاکش میکند و غرق خوانشاش میشود. او به اندازهای کتابها را از پرسشدن نجات داده که اتاقخواب و بالای تخت و زیرزمین و انباری و حتی دستشویی خانهاش، انباشته از کتاب شده است.
«هانتا» از روی زمین و زیرزمین در فشار است. در کانالهای فاضلاب زیر پای او «رت»ها که حتی کتابها را نشخوار میکنند، امپراتوری دارند. در بالای سرش نیز زندگی بر روال پوچ روزانگی جاری است و ارباب خشمگینی که گاه دریچه خرند را با چنگک آهنی کنار میزند و از آن بالا فریاد میکشد که:«هانتا، اینهمه به کتابها زُل نزن، پرس کن!»
این رمان، پیشآگاه نابودی کتاب در آینده است؛ روزیهانتا از ساخت یک کارخانه و کارگذاری دستگاهی غولآسا خبر میشود، که میتواند کاری را که او در یکسال توانا به انجامش است، در یک روز پرس کند! او میاندیشد که با این دستگاه خودکار، دوره کارگری دستی او به سرآمده است و انگیخته میشود که به دیدن کارخانه برود؛ و در مییابد که پیشامد ناگوارتری رخ داده است و کارگران کارخانه اتوماتیک پرس کاغذ، هیچ شوقی به دیدن کتابها ندارند و بدون خواندن و حتی ورقزدن، آنها را همراه کارتنهای آلوده و دیگر کاغذپارههای چرکین، روانه داخل دستگاه پرس میکنند.
زادبوم فرهنگی
اینک بیگانگی با کتاب در سرزمینی رخ میدهد که خاستگاه هنر و ادبیات و دانش و فلسفه بوده است. در دوران ساسانیان، دستکم 2 کتابخانه بسیار بزرگ وجود داشت و «اردشیر» کتابهای باستانی پراکنده ایرانیان را از هند و چین در خزانه خود گِرد آورد. شاپور اول، پسر اردشیر نیز به راه پدر رفت و «اوستا» را زنده ساخت و جلد کرد و دستورِ برگردان کتابهایی را از زبانهای دیگر به پارسی داد. در زمان خسرو اول هم کتابخانه دیگری برای دانشگاه جندی شاپور(بزرگترین دانشگاه 1700سال پیش) ساخته شد. اما جهانخوارانی همچو اسکندر و مغولها و تاتارها، جشن کتابسوزان به راه میانداختند و بوعلیسیناها برای نجات فرهنگوتمدن ایرانی، خود را به آتش میزدند. اسکندر مقدونی، همانگونه که با پدر خود مهربان نبود و او را برای به چنگآوردن قدرت کُشت، نامهربانیش دامنگیر «اوستا» هم شد و 20 هزار چرم آموزههای این کتاب راهنمای ایرانیان را سوزاند. او همچنین بسیاری از کتیبههای سنگی و چوبین را در تختجمشید، خاک کرد؛ ولی باز هم 30 هزار کتیبه گلین دیگر در زیرزمین کاخ آپادانا که از گزندش در امان مانده بود، در سال 1934 میلادی کشف شد؛ که نشان از اهمیت نگارش و خوانش و دانش نزد ایرانیان دارد.
در خوارزم نیز کتابهایی از سوی تازیها (به گفته ابنخلدون تاریخنگار) به آتش کشیده شد و کتابخانه پادشاهی سامانیان در یورش ترکان در سده 11 میلادی سوزانده شد و مغولان و تاتارها(1220 زادروز مسیح) نیز مسجدها را که در آنها کتابهای زیادی بود، آخور جانوران کردند و در سرما از کتابها و کتابخانههای چوبی آتشها افروختند؛ با اینهمه، فرهنگ و دانش ایرانی خاکستر نشد.
چرا کتاب از سفره اندیشگیِ انسان، رخت بر میبندد؟ بیگمان ری برادبری ـ نویسنده رمان تخیلی، اگر امروز زنده بود، باز هم «فارنهایت 451» را به چاپ میرساند، زیرا اینک گرچه اهرم زوری از بالا، کتابخواندن را برای جهانیان قدغن نمیکند، به جایش دیکتاتور درون انسان، رای به ناروادانستن خواندن کتاب میدهد و به سوی گوشی همراه و شبکههای اجتماعی میکشاندش.
در فارنهایت 451 خواندن یا داشتن کتاب، جنایتی بزرگ به شمار میرود و سبب همه ناهنجاریها کتاب است و آزاداندیشی قدغن! از اینرو سوزاندن کتابهای شهر به دوشِ آتشنشانان نهاده میشود و آنان یک سگ مکانیکی به کار میگیرند برای کشف جای پنهان کتابها؛ و پس از یافتن کتابها، کتابدار را«دشمن امنیت ملی» مینامند و سر به نیست میکنند. اما مونتاگ، آتشنشانی که از کار خود لذت میبرد، پس از آشنایی با «کلایریس» نوجوان و دیدن زنی که برتری میدهد در خانه با کتابهایش بسوزد، مسیر زندگیاش زیر و رو میشود و از آن پس، مانندهانتا، آغاز میکند به دزدیدن و خواندن کتابهای قدغنشده!
چالش کتابنخوانی
هنوز زیست کتاب در جهان به پایان نرسیده، ما در این راه پیشگام شدهایم و کتاب را بوسیده و یکبار و برای همیشه کنار گذاشتهایم.
سفر با کتاب به جهانهای دیگر، ورز یافتن روح است؛ کتابخوانان انسانهای بردبارتر و سازگارتر و اجتماعیتر و ژرفتری هستند و بر خلاف آدمیان کوچهوبازار، روح کسان و دوستان و آشنایانشان را در جسمشان میبینند؛ اما نه با کتابخوانی 2 دقیقهای در روز! فرهیختگی با 2 دقیقه یا 10 دقیقه کتابخوانی در روز به دست نمیآید و خواندن نیازمندیهای 120 صفحهای یک روزنامه نیز در شمار مطالعه روزانه نیست.
البته روزنامهخوانی در جهان در شمار مطالعه سرانه است. در ژاپن، یومیوری شیمبون، روزی 15 میلیون نسخه با محتوای ادبیات، تغذیه، ورزش، سیاست، دانش، فناوری، هنرهای زیبا، تآتر، سینما، جهان و چالشهای شهری چاپ میشود و آساهی شیمبون(به معنای روزنامه) نیز شمارگانش به 12 و نیم میلیون نسخه در روز میرسد؛ سخن از کشور 127 میلیونی ژاپن است، کتابخوانترین مردمان جهان و پایبند به آداب و سنت. سرانه کتابخوانی در آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان نیز فراتر از یکساعت است؛ با یکساعت خوانش در روز، یک کتاب تاریخی یا رمانی 300 صفحهای را میتوان در هفتهای به پایان رساند.
در دورهای از تاریخ کشور ما، نشان روشناندیشی خواندن کتاب بود و روشناندیش بیکتاب و یا کتابنخوان وجود نداشت؛ از اینرو جوانان هم که خیلی پیرو همین روشناندیشان مذهبی یا غیرمذهبی بودند، زیاد کتاب میخواندند. از بنیاد، نزدیکشدن به یک روشناندیش لازمهاش نزدیکی با کتاب بود؛ باید پر میبودی، وگرنه نه میتوانستی همسخن شوی و نه تحویلت میگرفتند. کافی بود بپرسند فلان کتاب چه میگوید و بگویی نخواندهای، تا هیبت بیسوادیت رخ کند.
داریوش آشوری ـ زبانشناس در جایی میگوید که از نوجوانی، بسیار کتاب میخوانده است و آیدینآغداشلو- هنرمند نقاش نیز میگوید: ما در دوران پایان کتابخوانی در جهان زندگی میکنیم و واپسین بازماندگان کسانی هستیم که کتاب، ابزار جابهجایی دانش برای آنان بوده است و در آینده انسانهایی به وجود خواهند آمد که یکسره با کتاب بیگانه خواهند بود. اما گویی پیشگوییِ آغداشلو زودتر رخ داده و از هماکنون بیگانگی با کتاب آغاز شده است!
آیا میتوان گفت که اینک دانشگاهها تنها دوست بازمانده کتاب هستند، یا کتاب، تنها دوست بازمانده دانشگاهها است و میتواند دانشگاهها را از مدرکگرایی و دانشجویان را از سرگردانی در شبکههای اجتماعی رهایی بخشد؟ اما چگونه چنین چیزی ممکن است هنگامی که کتابنخوانی و کتابندانی در دانشگاهها، سرافکندگی به شمار نمیرود؟
بیگمان، خرد و دانستن و فرهیختگی، برآمده از کتابخوانی است و هنر با همه جوششیبودن، آبشخورش اندیشیدن و خواندن است و هنرمند بیگانه با کتاب، هنرمند نیست! بوفکور هنوزم از دو گوشه روانکاوی و تاریخی، مورد داوری و نقد قرار میگیرد، که نشان از بسیار خواندن نویسندهاش دارد. هر انسان دارای ایراد، دارای گوشههای کوچک و روشن هم هست! جمالزاده میگوید:«هربار که به دیدن هدایت میرفتم، خدمتکارشان به جای خبرکردن هدایت، مرا به اتاقش راهنمایی میکرد و همیشه میدیدم که هدایت دمرو، روی تخت دراز کشیده است و کتاب میخواند و من میاندیشیدم که آیا این مرد در این دنیا، هیچ کاری مگر خواندن ندارد؟ و سپس چشمم به کشوی کمدش میافتاد که پس از برداشتن پیراهنی، نیمباز رها شده بود؛ شاید زمان برای هدایت چنان تنگ بود، که وقت بستن کشو را نداشت!»
اقیانوسی به ژرفای چند میلیمتر
اینک در کنار کتابخوانی کاغذی، کتابخوانی دیجیتالی هم بروربیایی دارد و موتورهای جستجوگر، اهل کتاب را به کتابخانههای مجازی میرسانند و کشورها میکوشند جوانان را برای استفاده از این فضای ایجادشده، بیانگیزند.
اما کتابخواندن ما در «وب»، ژرف نیست، زیرا به اندازهای کتابهای چکیدهشده در وب وجود دارد که کسی، سختیِ خواندنِ کامل یک کتاب را به خود نمیدهد؛ البته بدتر از کتابهای چکیدهشده الکترونیک، کتابهای گویا است.
در گذشته، تلویزیون به جای ما میاندیشید و امروز، نرمافزار به جای ما کتاب میخواند. بسیاری از رماننویسان جهان با به فیلم درآمدن کتاب خود مخالفت ورزیدهاند، زیرا بر این باورند که فیلم، سبب نابودی تخیل خواننده میشود؛ شنیدن کتاب گویا، همین پیامدها را دارد و افزون بر این، در شمار مطالعه نیست.
در آموزههای دکتر سیدا و در تمرینات تندخوانی، «با چشمخواندن» کتاب مطرح شده است، ولی هیچگاه سفارش نمیشود که با گوش کتاب بخوانیم! باز کتاب الکترونیک یک چیزی، و در آینده از جایگزینی روزنامه الکترونیک و متن الکترونیک و کتاب الکترونیک با متنهای کاغذی، گریزی نیست؛ اما کتاب گویا، ما را به تمامی از خواندن دور میکند؛ همان خواندنی که ارمغانش، توانایی سخنگفتن در میان گروه و تکلم و دکلمه و سخنرانی و شعرخوانی خوب و درست به آوای بلند است.
دکتر محمد معین، کتابهای مثنوی و حافظ و یا کلیله و دمنه را هربار جلوی یکی از دانشجویانش قرار میداد و میگفت:«بندی را بخوان!» و سپس ایرادات خوانش دانشجو را میگرفت. خواندن کتاب، یعنی تمرینِ گفتن و ادا کردن؛ در حالی که در شنیدن، تمرینی برای به زبانآوردن واژهها وجود ندارد. افزون بر این، تنها کتاب، پایهای استوار و درست برای جابهجایی دانش است و فیلم و تلویزیون و کتابهای گویا و یا نمایشهای رادیویی جای کتاب ـ که خواننده را به چالش و کنش میکشد و ذهن مخیل میبخشد، نمیگیرد.
سازوکارها و برونرفتها
به گفته مهندس سهراب کُردی ـ مدرس تندخوانی ـ نه کتاب در بورس است و نه کتابخواندن مد؛ او در ادامه میگوید: «به نظرم کتاب نخوانیم، بهتر است؛ حیف است روزی 2 دقیقه، گوشی همراه خود را زمین بگذاریم و کتاب دست بگیریم و نگاه گذرایی به آن بیاندازیم؛ در حالی که خیلی راحت میتوانیم از گوشی تلفن همراه خود و شبکههای اجتماعی، راهی به جهان کتاب باز کنیم و گاهی یک جمله از فلان کتاب 300 صفحهای را که نویسندهاش برای نگارشش سالها رنج برده است، بخوانیم و پسند(Like) کنیم. اینک در خانهها، پدران و مادران، پیشتاز سرگرمیهای پایه((Base موبایل هستند و کودکان خود را شگفتزده و مات میکنند! خب، هنگامی که جوّ خانه چنین است، چه چشمداشت از آموزگاران که با کودکان کتاب بخوانند؟
اما بد نیست گاهی هم در کنار اندوه یوزها و گوزنهای زرد و ماهیان خاویاری، که در آستانه نابودیند، کمی هم اندوه از میان رفتن تبار کتابخوانان را داشته باشیم.
او با بیان اینکه در دانشگاهها تا بخواهی درسخوان هست، ولی کتابخوان نیست، میگوید: استاد هم(البته اگر خودش کتابخوان حرفهای باشد) به ناچار به این واقعیت رسیده است که ایراد از دانشجویان نیست، بلکه شبکههای اجتماعی مقصرند و خانوادههاشان و آموزشوپرورش، که دانشجویان کتابخوان و کتابدان و «در خانه کتابدار» نپروردهاند.
سهراب کردی بر این باور است که بخشی دیگر از کتابنخواندن، به بیسوادی بر میگردد: یونسکو(سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان مللمتحد) بر 8 سپتامبر(17 شهریور) نام روز جهانی سوادآموزی گذاشته است. پیشینه مبارزه با بیسوادی در ایران با شکلگیری سازمان تعلیمات اکابر و از سال 1315 آغاز شده و پس ازسال 1357 با نهضت سوادآموزی، تا امروز ادامه داشته است، بی آنکه بیسوادی را ریشهکن کرده باشد.او میگوید: آمار سرانه خواندن کتاب، هر سال بالارپایین میشود، اما به راستی، شمارگان 700 نسخهای کتاب برای مردمی 80 میلیونی، نیازی به آمارگیری سرانه مطالعه دارد؟او با این سخن که فرزندان خانوادههای کمدرآمد از تحصیل دور میافتند و یا از ادامه تحصیل باز میمانند، میافزاید: هنوز 3 میلیون کودک بازمانده از تحصیل وجود دارد و بیم آن میرود که بخش بزرگی از میلیونها کمسواد ایرانی به جرگه بیسوادان کشور بپیوندند. هنوز 21 میلیون ایرانی، بیسواد و کمسواد هستند.
کرُدی سپس با پرسشی، سخنان خود را پی میگیرد: کو شوق و شیفتگی کودکان ما به کتاب؟ کتابها در کتابخانههای مدرسهها خاک میخورد و کودکان نه بر دیوار خانه، کتابخانهای میبینند و نه در دست پدر و مادر خود؛ ولی به فراوانی، تلویزیون و موبایل و تبلت و رایانه و بازیهای اینترنتی میبینند.
او همچنین میگوید: خواندن کتابهای آزاد در دوران دبستان و راهنمایی، باید برای کودکان و نوجوانان یکی از دلچسبترین کلاسهای درس درآید و در ذهن آنان، رد خوشی به جا بگذارد. درست است که دگرگونشدن رفتار جاافتاده و فرهنگ موجود در درون خانهها، زمانبر و شاید ناشدنی است، ولی دگردیسی رفتار کودکان در مدرسهها با برنامهریزی، شاید به بیش از دوسال نکشد؛ ولی مشکل این است که کودکان در محیطهای آموزشی نیز در دست آموزگاران خود کتابهای غیردرسی نمیبینند.
علیدرویشی ـ ابراهیم جعفری
اين مطلب تاکنون 8361 بار مشاهده شده است.مطالب مرتبط با دکتر ابراهیم جعفری سایت آخاله روی موج سوم آلوین تافلر ستایش نور در تاریکی شب چنین گفت اقبال؛ اندیشه ها و آموزه ها در سایه کوه، باید از دشت گذشت - به مناسبت #روزجهانیکوهستان نمایش مستند دیارکهن پیش درآمد گردشگری مجازی گلپایگان تاریخ شفاهی آموزش و پرورش گلپایگان روز خبرنگار و سایت "آخاله" سفره ایرانی ؛ فرهنگ گردشگری- به بهانه برگزاری جشنواره کباب و لبنیات گلپایگان آکادمی موازی در گلپایگان - به مناسبت سالگرد تأسیس خانه ریاضیات دهه هشتادی ها و فضای مجازی حفاظت از زنبورها ؛ ضامن امنیت غذایی جهان روابط عمومی الکترونیک ؛ ظرفیتی کارآمد برای مشارکت جویی مخاطبان ایجاد فضای صلح و تفاهم با رسانه های گفت و گو محور کنکاشی در منظره نگاری استاد محمد کرمی به بقای روزنامهها امیدوارم دکتر مرتضی فرهادی در قاب خاطره ها پیوند سنت ومدرنیته دراقامتگاه های بوم گردی روستایی حال زمین خوب نیست! (3) "کاشت پیاز با روش GAP در گلپایگان-گامی بلند به سوی کشاورزی ارگانیک یک قدم مانده تا رویا . روایتی دیگر از جام جهانی 2018 فوتبال بوی زندگی می دهد استاد علی اکبر جعفری سرمایه ای نمادین در گلپایگان این پنجره ، این خاطره ها را نفروشید انجمن ادبی فانوس گلپایگان باشگاه گفت وگوی شاعران جای خالی صدای گلپایگان در نمایشگاه مطبوعات طبیبان دوّار پروفسور مریم میرزاخانی اسطوره یا الگو؟ هنر هفتم در گلپایگان - استقبال از افتتاح سینما بهاران لزوم رویکرد اجتماعی و فرهنگی به مدیریت شهری حال زمین خوب نیست (2) - نکوداشت مهندس حسین عبیری گلپایگانی چشم انداز پیشرفت گلپایگان از نگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی طبیعت گلپایگان گنجینه گیاهان دارویی نقش کتابخانه آیت الله محمدی در توسعه فرهنگی گلپایگان پیرایه های ناسازگار با فرهنگ عاشورا حاج صادق آهنگران ،حلقه ای میان عقل و عشق در دوران دفاع مقدس یادکردی از محمد حسنین هیکل هزار راه نرفته " نگاهی نو به ادای نذر در جامعه امروز " طنز و تحولات اجتماعی فردا برای خواندن دیر است راز درخشندگی نوروز در جهان نوسازی دبیرستان امام خمینی "ره" یا بازسازی هویت فرهنگی؟ حال زمین خوب نیست (1) آموزش ابتدایی و توسعه با چشم کتاب بخوانیم نه با گوش! مشابهت های اخلاقی نلسون ماندلا و دکتر معتمدنژاد دغدغه رو به پایان یونسکو ،به مناسبت نمایشگاه مطبوعات حدیث عشق در جهاد سازندگی (2) دیپلماسی ایرانی از زیر درخت سیب در نوفل لوشاتو تا بالکن هتل کوبورگ وین یاد یاران -بدرقه بانوی با فضیلت و پرهیزکار - شادروان فخرالسادات سیدین (توکل) حدیث عشق در جهاد سازندگی (1) فرصت طلایی مشارکت های مردمی در توسعه پایدار گلپایگان میراث ماندگار استاد احمد جهانبخشی ارتباطات مشارکتی ،چشم اندازی نو به مطالعات بومی در ارتباطات توسعه بازتاب مطالب سایت آخاله در مطبوعات گردشگری و کاهش فاصله فرهنگی تیکن کجا؟ کاخ الیزه کجا؟ سهم سایت آخاله در بهداشت روانی همشهریان تحقیقات مشارکتی حلقه گمشده توسعه علمی در ایران تجدید عهد با دکتر معتمدنژاد رسانه ؛ حافظ حرمت جامعه مدنی "مطبوعات محلی" بستری برای شکوفایی استعدادهای بومی با قاسمعلی فراست در میان "نخل های بی سر" (به اهتمام دکتر ابراهیم جعفری ) تونل های غزه سرای عشق و امید عبور از جام بیستم ،فراتر از اشک ها و لبخندها با فوتبال دوستان گلپایگانی از خندق هفده تن تا استادیوم های برزیل ردپای «سرمایه اجتماعی» و «حکمرانی خوب» در مدیریت شهری گلپایگان آسیب شناسی تعامل روابط عمومی ها و رسانه ها معلمی و هنر تسهیلگری نوروز زاینده سرمایه اجتماعی است گلپایگان و توسعه پایدار انقلاب کاست و حاج ابراهیم صحت آخاله پاتوق همشهریان آیین چراغ خاموشی نیست
| | |