ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اشتباهات ارسطو از دید برتراند راسل
ارسطو زبان فلسفه را پی نهاد. هر فیلسوفی پس از او، چه ارسطویی باشد چه ضد ارسطویی، یا در محدوده مقولات او مانده یا از محدوده مقولات او آغاز کرده است.
دامنه تاثیرات ارسطو به حدی بود که بقول برتراند راسل «تمام پیشرفتهای فکری میبایست با جملاتی از سوی آموزههای ارسطویی شروع میشد».
(تاریخ فلسفه، جلد 1 صفحه 307)
راسل (در کتاب تاریخ فلسفه غرب) برخی دادههای ارسطو را زیر سئوال میبَرد و معتقد است منطق ارسطو نسخه منسوخ شده بطلمیوس بود و بسیاری از پیشرفتهای او براساس دانستههای پیشینیانش بوده است.
از دید راسل، اشتباهات ارسطو بعنوان پایههای دانش مورد قبول قرار میگرفتهاند و همین، باعث رکود علمی برای سالیان و قرنها گردید.
وی بسیاری از مسائل فیزیک و زیستشناسی و... را برپایه اطلاعات پایهای غلط بنیان نهاد و جانشینان وی با تمام سرسختی در مقابل دیدگاههای مخالف نظرات وی، تا قرنها متعصبانه مقابله کردند.
...
پیش تر، در قسمتی که از تالس سخن به میان آمد و به آناکرونیسم (زمان پریشی) اشاره شد، گفتیم با ذهنیت و تجربیات امروز خطاست وقایع دیروز و پریروز و پس پریروز را بررسی کنیم و بسنجیم...
با ذهن انباشته از قرن بیستم و بیست و یکم، بعضی حرفهای ارسطو البته عجیب مینماید ولی اگر فرهنگ و مفاهیم آن زمان را فهم کنم درمییابیم چرا ارسطو مثلاً از حرکت یا سکون آن دریافت را داشتهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب سیاست یکی از مهمترین آثار ارسطو
ارسطو در کتاب سیاست که از گفتارهای گوناگون فراهم شده و البته کمی درهم و برهم است، به موارد زیر اشاره دارد:
نظرات افلاطون، خانواده، نقد حکومتهای اسپارت و کرت و کارتاژ، قانون اساسی، دموکراسی، جمهوری، علل انقلاب... و حکومت مطلوب.
دکتر حمید عنایت این کتاب را بفارسی ترجمه کرده و معتقد است روح فلسفه پیشرو زمان ارسطو را منعکس میکند و سرچشمه اصلی اندیشههایی است که تا پایان قرون وسطی بر فلسفه سیاسی غرب اثر گذاشت.
از نظر ارسطو قانونگذار باید در پی پروراندن افراد شریف باشد و راه رسیدن به این هدف را بجوید.
...
بیشتر آثاری که از ارسطو باقی مانده است، یادداشتهایی است که شاگردانش از مطالب او بر میداشتند. او عادت داشت که در وقت تدریس قدم بزند و به همین دلیل، فلسفه وی به فلسفه مشاء، یعنی فلسفه بسیار راه رونده، شهرت یافت.
در فلسفه اسلامی نیز نقش او بیش از دیگر فلاسفه یونان است.
بیشتر فلاسفه اسلامی مانند فارابی و ابن سینا پیرو او بودند و به همین خاطر، به مکتب مشاء تعلق دارند. آنها عمدتا به شرح و تفصیل آراء منطقی و فلسفی او پرداختند.
یادآوری کنم که بوعلى سینا در شماری از مطالب با ارسطو زاویه داشت، برخلاف «ابن رشد» که به اشتباه میپنداشت حرف همان است که ارسطو گفته و دیگر بالاتر از حرف ارسطو حرفى نیست!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بُهت و حیرت در نگاه ارسطو
ارسطو هم مثل افلاطون بر تعجب و حیرت بهعنوان زیربنای فلسفه تاکید داشت و معتقد بود حیرت، خاص جویندگان دانش است و اساساً فلسفه با همین حیرت آغاز میشود.
توجه داشته باشیم که بُهت و حیرت، ویژگی انسانهای دردمند و ژرف اندیش بوده و از اهمیت زیادی برخوردار است.
تعجب و حیرت باعث شد تا ناصرخسرو از شاعران بزرگ فارسی زبان که زندگیاش با جنگها و حوادث گوناگون همراه بود، از زبان عیسی مسیح تذکری بشردوستانه بدهد:
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
گفتا که کرا کشتی، تا کشته شدی زار؟
تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟
همچنین است شعر خاقانی وقتی ایوان مدائن را دید.
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آییته عبرت دان
...
همه مردم، کَپَکهای روی نان را دیده بودند اما این «الکساندر فلمینگ» دانشمند ایرلندی بود که با بهت و حیرت و سپس دقت، پنیسیلین را (از همان کپک) ساخت.
همه از صغیر و کبیر، افتادن سیب از درخت را دیده بودند ولی این نیوتون بود که از آن مبهوت شد. و در ادامه آن حیرت، به فرمول جاذبه رسید.
نسبت محیط دایره به قطر آن، برای بسیاری از یونانیان تعجبآور بود که همیشه نزدیک به عدد 3 است. این را کم و بیش میفهمیدند اما از آن میگذشتند، ولی اقلیدس و ارشمیدس و بعدها غیاث الدین جمشید کاشانی در آن عدد گنگ یا بهتر بگویم متعالی، دقیق شدند و به اندازه بالنسبه دقیق عدد پی (π) 3/14159 رسیدند...
هر کشفی و رسیدن به هر دستاوردی با تامل و بهت آغاز میشود و مثال در این مورد فراوان است.
گوته شاعر و اندیشمند آلمانی، میگفت
«تعجب و حیرت عالیترین وضعیت انسانی است و به او، مرزهایش را گوشزد میکند.»
برانگیخته شدن تعجب و حیرت آدمی در یک وضعیت خاص، پدیده یا سخنی غیرمنتطره، احساس سهیم بودن در چیزی بزرگتر از یک فرد، را در شخص به وجود میآورد. تعجب و حیرت باعث میشود که انسان از خودمحوری خارج شود و دیگر خودش را مرکز ثقل دنیا نداند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کل، بیشتر از جمع اجزاء خویش است
به ارسطو – کما اینکه به دیگر فیلسوفان و اهل تظر – گاه جملاتی نسبت میدهند که واقعی نیست. در اینجا به چند مورد که سندش در آثار خود ارسطو است اشاره میکنم.
• «فراموش نکن که همراهی مردم، راهی برای کامیابی است؛ حال آنکه خُلق و خوی استبدادی به جای همراهی، انزوا در بر دارد.»
نامهها، نامهٔ چهارم، 321c
• «ما جنگ میکنیم برای اینکه بتوانیم در صلح زندگی کنیم.»
اخلاق نیکوماخوس، کتاب دهم
• «از یک پرستو بهار نشود و روز پدیدار نگردد...»
• «انسان کامل خود را بی جهت به خطر نمیاندازد، زیرا آنچه واقعأ نظر او را جلب میکند خیلی کم است؛ ولی در مواقع سخت، برای فداکردن جان خود حاضر است، زیرا میداند که زندگی فقط تحت شرایط معینی باارزش است.»
• «اگر مردم همه باهم دوست شدند عدالت لازم نخواهد بود؛ ولی اگر مردم همه عادل شدند باز از دوستی بینیاز نخواهند شد.»
• «کل، بیشتر از جمع اجزاء خویش است.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس
تعیین قواعدی که حافظ روابط صحیح قضایای کلی با قضایای جزئی و شخصی باشد خاص منطقی است که هیچکس بهتر از ارسطو دربارهٔ آن تحقیق نکرده است. شرح این موضوع مشکل است و در این بحث نمیگنجد.
...
اگرچه اهل لغت، عبرت را به معناى پند و اندرز گرفتهاند اما عبرت از ریشه «عَبَر» است که به معانى مختلفى ازجمله، تفسیر کردن، سنجیدن، عبور کردن، تعجب کردن (بهت و حیرت) آمدهاست وانتقال از حالى به حالى دیگر.
امام علی در خطبه 27 نهج البلاغه، «تعجب» را صدا میزند.
فیا عجبا عجبا! والله یمیت القلب و یجلب الهم اجتماع هؤلاء القوم
علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم.
ای شگفتا، شگفتا
بخدا قسم دل را میمیراند و غم و اندوه برای انسان میآورد اینکه این قوم (یاران معاویه ) گرچه بر باطلند، با هم متحدند و شما از حقتان متفرقید.
اضافه کنم که عبارت «یا دلیلَ المتحیرین زِدْنی تحیّراً» که در کشف المحجوب از قول شبلی نقل شده، در بعضی منابع دیگر به صورت «ربِّ زِدْنی تحیّراً»، حدیث نبوی دانسته شدهاست.
...
گفته میشود سعدی در سرودن شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند، از ارسطو الهام گرفتهاست.
قدیمیترین نوشته ی تاریخی این نگرش که بنی آدم اعضای یک پیکرند، و به اصطلاح امروزی اعضای یک ارگانیسم، مربوط به ارسطو است. هیچ بعید نیست که در دانشگاه نظامیه ی بغداد که سعدی دانش آموخته ی آنجا بوده است آثار ارسطو هم تدریس میشدهاست. ولی اگر نیک بنگریم سعدی چیزی غیر از ارسطو گفته است، و آن اشاره به گوهر انسان است و نه پیکر اجتماعی او. سعدی سروده: بنی آدم اعضای یکدیگرند.
...