هنر هفتم در گلپایگان
استقبال از افتتاح سینما بهاران
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
بهشت عدن گر خواهی بیا با ما به میخانه که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
گزیده ای ازغزل 374 حافظ

در دنیای کنونی که به عصر اطلاعات مشهوراست ،هریک ازرسانه ها جایگاه ویژه ای را در چرخه ارتباطات اجتماعی به خود اختصاص می دهند. کارکرد وسایل ارتباط جمعی شامل اطلاع رسانی ، آموزش ، تفسیروتشریح وقایع و آماده سازی اذهان شهروندان برای پذیرش تغییرات سریع و پر کردن اوقات فراغت می باشد. بدون شک رادیو ، تلویزیون و مطبوعات بالاترین نقش را در برآوردن سه نیاز اول داشته و رسالت سینما به چهارمین مورد یعنی غنی سازی اوقات فراغت اختصاص دارد. اگرچه شبکه های اجتماعی نظیر تلگرام ، اینستاگرام و ... تا حد زیادی این نیاز را تأمین کرده اند ، اما هرگز قادر نیستند مانند سینما تأثیرگذار باشند ؛ زیرا در منظومه ارتباطات هر میزان که بر تعداد و تنوع ابزار افزوده شود ، هیچ کدام از آن ها از دور خارج نمی شوند، بلکه در جایگاه اصلی خود ایفای نقش می کنند.
حتماً این روایت را شنیده اید که در یونان قدیم نویسندگی ، شعر، موسیقی ، تئاتر ، نقاشی و مجسمه سازی را شش هنر اصیل می شناخته اند و درادامه سینما را به عنوان " هنر هفتم " به آن ها افزوده اند. افتتاح سینما بهاران در گلپایگان انگیزه ای در اینجانب به وجود آورد تا به این مناسبت مروری کوتاه و گذرا بر سیر ورود سینما و تحول آن در ایران داشته باشم . یادآور می شوم که سینما به عنوان یک هنر در ایران مانند سایر کشورها دارای ابعاد وسیع و دامنه گسترده ای است که با یک مقاله نمی توان حق همه کنشگران این عرصه را ادا کرد. از این رو امیدوارم مخاطبان محترم کاستی هایی را که ازعدم شناخت اینجانب سرچشمه می گیرند ، به بزرگواری خود ببخشند.
بیش از صد سال از ظهورسینما می گذرد. تاریخ سینمای ایران همانند تاریخ سیاسی و اجتماعی یک قرن اخیر با فراز و نشیب های فراوانی همراه بوده است. در سال 1900 مظفرالدین شاه قاجار به سبک و سیاق پدرش سفری به فرنگستان کرد و هنگامی که رحل اقامت در فرانسه افکند ، چشم اش به دستگاهی افتاد که " به روی دیوار می اندازند و مردم در آن حرکت می کنند".

بی درنگ به میرزا ابراهیم خان عکاسباشی دستور داد که آن را خریداری و برای شروع از جشن گل ها فیلمبرداری کند. میرزا ابراهیم خان از آن کارناوال فیلم برداشت و هشت ماه بعد شاه آن را به همراه دستگاه سحرانگیز سینماتوگراف به عنوان سوغات فرنگ به مملکت محروسه ایران آورد. میرزا ابراهیم خان هم دست به کار شد و شروع به فیلم برداری از کوچه و بازار و دسته های عزاداری و حتی شیرهای شاه در دوشان تپه نمود. این گونه بود که در سال 1279 هجری شمسی، شش سال پیش از پیروزی انقلاب مشروطیت نخستین بذر سینما در خاک ایران جوانه زد. دکتر مهدی محسنیان راد در کتاب " ایران در چهار کهکشان ارتباطی" آورده است: " سینما به عنوان پدیده ای نوظهورو وارداتی در چند دهه اول حیات خود کمتر امکان پیوند با واقعیت های اجتماعی زمان خود را داشت. آغاز سینماتوگرافی (فعالیت سینما در ایران) به خواست دربار قاجار سبب شد تا این پدیده نه در جریان تحولات سیاسی و اجتماعی ، بلکه کاملاً منطبق با خواست و اراده دستگاه حاکم و به عنوان نمادی از تجددخواهی شاه کشور معرفی شود. ثبت اولین تصاویرازمظفرالدین شاه گواهی براین مدعاست.

در نتیجه دوربین فیلمبرداری وسیله ای برای نمایش هر آنچه جلوه ای از شکوه شاهنشاهی بود ، قلمداد می شد. از این رو کمتر پیوندی میان واقعیت اجتماعی ، تاریخی با تصاویر و فیلم های دهه های اول ورود سینما به ایران به چشم می خورد."
تا قبل از تاج گذاری رضاشاه ، شرایط سخت افزاری و نرم افزاری توسعه سینما فراهم نبود. پنج سال قبل از تاج گذاری ، در تابستان 1299 شمسی (1920میلادی)
"آرتاشس پاتماگریان" یک سینمای تابستانی را در خیابان امیریه تهران افتتاح کرد ؛ اما به دلیل این که هر بار به محض به کار افتادن دستگاه نمایش ، برق خیابان دچار اختلال می شد ، به دستورنظمیه این سینما تعطیل گردید. سرانجام در سال 1303 شمسی ، نخستین سالن به معنای واقعی آن به نام " گراند سینما " به همت علی وکیلی در گراند هتل در خیابان لاله زار تهران افتتاح شد و به این ترتیب آبرومند ترین سینمای تهران از چشم متجددین عصررضاشاه شروع به کار کرد. علی وکیلی موسس سینمای گراندهتل در خاطرات خود می نویسد : " در روزهای اول آغاز به کار سینما ، اغلب با حوادث جالب و خنده داری روبه رو می شدیم ؛ تماشاچیان که هنوز به حقیقت سینما و صنعت فیلم برداری آشنا نبودند، هنگام مشاهده بعضی ازصحنه ها مانند اتومبیل رانی ، حرکت ترن ، اسب دوانی و ... دچار وحشت و اضطراب شده ، با داد و فریاد و جنجال از سالن فرار می کردند. سروصدا کردن و سوت کشیدن و پا برزمین کوبیدن هنگام پاره شدن فیلم ها و در کنار آن اعتراض و دشنام دادن له یا علیه بازیگران فیلم ، از کارهای رایج بود. فحش و نزاع و دست به یقه شدن و کتک کاری تماشاچیان برسرهیچ و پوچ به تقلید از بازیگران فیلم ، از اقدام های متداول همه شب ها بود که مکرر اتفاق می افتاد.

در سال های اولیه عمومی شدن سینمای صامت در ایران ، به دلیل این که نوشته های فیلم به فارسی ترجمه نشده بود ، فردی اجیر می شد تا موضوع فیلم را شناسایی کرده و به سینه سپرده ، از بالکن یا از روی بلندی یا از روی چهار پایه ای که وسط سالن نصب شده بود ، صحنه های فیلم را برای تماشاگران تشریح کند؛ اما صدای او در میان همهمه و غلغله آنان که حتی صدا به صدا نمی رسید ، گم می شد. در نتیجه تماشاچیان مرتب فریاد می زدند : " بلندتر بلندتر" و مترجم نیز گاهی اطاعت و گاهی بی محلی می کرد. مترجم های سینمای صامت در ایران " دیلماج " نامیده می شدند. هنگام نمایش فیلم ، شخصی که دیلماج نامیده می شد ، در وسط سینما راه می رفت و نوشته های فیلم رابه فارسی و با صدای بلند برای مردم می خواند. از آنجا که سالن شکل منظم و مرتبی نداشت و همواره عده ای در حال رفت و آمد بودند، اتفاقات جالبی به وقوع می پیوست.

مثلاً به هنگام ورود اشخاص متنفذ و صاحب منصب و حتی قلدرهای محله به سالن سینما ، نمایش فیلم قطع می شد و با نشستن آنان ، فیلم از نو به نمایش درمی آمد و یا هنگامی که دیلماج با آب و تاب در حال شرح و تعریف فیلم بود ، آجیل فروش سینما که درزمان نمایش هم مشغول کسب و کار بود ، با صدای بلند اجناس خود را تبلیغ می کرد. در مواردی دیلماج نوشته هایی را که حفظ کرده بود ، از یاد می برد و در نتیجه از تخیل خود کمک می گرفت و موضوع را به شکل دیگری بیان می کرد. مشهد بعد از تهران اولین شهر بزرگی بود که صاحب سینما شد و پس از آن درشیرازوبوشهرنیز سینما راه اندازی گردید و جالب آن که در این دوره هنر سینما یک هنر اشرافی بود و عوام حق ورود به سینما را نداشتند ، تا این که در سال 1308 هجری شمسی ، نخستین فیلم بلند سینمایی ایران با نام "آبی و رایی" با فیلمبرداری خان بابا معتضدی ساخته شد. در فاصله سال های 1308 تا سال 1312 هجری شمسی چندین فیلم صامت در ایران ساخته شد؛ اما در سال 1312 هجری شمسی یک تحول اساسی در سینمای ایران رخ داد و آن ساخت اولین فیلم ناطق ایرانی با نام "دختر لر" بود که توسط اردشیر ایرانی در بمبئی ساخته شد.

با پشت سر نهادن دو دهه که جنگ جهانی دوم و کودتای ننگین 28 مرداد آثار خود را بر سینمای ایران تحمیل کرد و تشدید سانسورها و فضای خفقان سیاسی و اجتماعی این هنر نوپا را با رکود مواجه ساخت، به دهه چهل شمسی می رسیم. لازم به ذکر است که در آن سال های یاد شده جز ساخت چند فیلم که ناشیانه از آثار عشقی و جنایی غربی کپی برداری شده ، اثر دیگری ارائه نشد. در حالی که دستگاه هنر و فرهنگ عصر پهلوی نیز فیلم سازان و هنرمندان را صرفاً به ساخت آثاری سطحی به منظور سرگرم سازی مردم تشویق می نمود، اما همزمان با این جریان ها در دهه 30 و 40 اتفاق دیگری در حال شکل گیری بود که بعدها به "موج نو در سینمای ایران" لقب گرفت.
بدون شک دهه چهل شمسی را می توان دهه جهش بزرگ سینمای ایران دانست. دهه ای که با ظهور کارگردانانی مانند سهراب شهید ثالث ، بهرام بیضایی ، عباس کیارستمی ، داریوش مهرجویی ، مسعود کیمیایی ، ناصر تقوایی ، علی حاتمی و ...همراه با بازیگرانی چون علی نصیریان ، عزت الله انتظامی و ...همراه بود. در این مقطع سینمای ایران رفته رفته از آن حالت خشونت و جاهل منشی فاصله گرفت و تقریباً این هنر با تفکر ، اندیشه و فلسفه همراه شد ؛ به طوری که آثاری چون گاو، پستچی، و قیصر و ... در زمره آثار ماندگار آن دوران می باشند. تاقبل از اکران فیلم قیصر با کارگردانی مسعود کیمیایی و گاو داریوش مهرجویی ، به دلیل تجاری شدن و ابتذال در فیلم ها ، نخبگان جامعه به سوی فیلم های خارجی اکران شده در سینماها کشیده می شدند.

در چنین وضعیتی در سال 1348 یک رنسانس در سینمای ما رخ داد . رنسانسی که با قیصر و گاو به ثمر نشست. قیصر فراتر از یک تغییر بود. قیصر یک اتفاق بود که باعث شد سینمای قبل از انقلاب به دو دوره قبل از قیصر و بعد از قیصر تقسیم شود. در دوره ای که فیلم هایی نظیر " گنج قارون " محور بحث خود را تساهل و تسامح در برابر مشکلات زندگی و رعایت اصول جوانمردی قرارداده بودند، مسعود کیمیایی برای اولین بار سخن از تغییرزد و ازاراده مردم سخن گفت ؛ نیروی سیاسی و امنیتی حکومت را به سخره گرفت و به این شکل نخبگان جامعه را دوباره به تماشای فیلم های ایرانی کشاند.

در کنار قیصر که آغاز گرموج نو درسینمای ایران به شمار می رود، نمایش فیلم گاو هم اتفاق مهمی در سینمای ایران تلقی می شد و گام بزرگی در راه تغییر دیدگاه نخبگان نسبت به سینمای فارسی بود. گاو به تعبیری اولین فیلم هنری ایران به شمار می رود که راه را برای بسیاری از فیلم های مشابه هموار کرد. در دوره ای که عمده فیلم های ایرانی از فرط شعارزدگی و آشکار بودن پیام ها، تماشاگر را به ستوه می آوردند، "گاو" زبانی کاملاً استعاری را در پیش گرفته بود؛ معانی ضمنی زیادی درون خود داشت و موضوع مهم استحاله و" از خود بیگانگی " را با زبانی نمادین به تماشاگر منتقل می کرد.

داستان فیلم گاو از این قرار است که "مش حسن" با بازیگری عزت الله انتظامی، فردی روستایی است که یک روز به خارج از روستا رفته و در نبود او گاوش می میرد. همه اهالی ماتم زده در میدان روستا جمع شده اند تا هم فکری نموده و راهکاری بیابند که چگونه این خبر فجیع را به مش حسن که عاشق گاوش بوده ، بدهند. به هر حال پس از گفتگوهای فراوان و با هدایت و راهنمایی مش اسلام که گویی دانای این مردم محسوب می شود، اوضاع را بررسی کرده و نتیجه می گیرند که ابتدا خبر مرگ را از او پنهان نمایند و به مش حسن بگویند که گاوش رفته است. مش حسن به روستا بازمی گردد و در نهایت می فهمد که چه واقعه دردناکی رخ داده است. به شدت پریشان احوال شده و کار آن قدر بالا می گیرد که مش حسن وجود خود را انکار کرده و خود را " گاو مش حسن" می نامد. او شب ها در طویله می خوابد؛ به خوردن کاه و یونجه و علف روی می آورد و خود را گاو مش حسن تصور می کند. پریشانی او روز به روز بیشتر شده تا این که اهالی تصمیم می گیرند او را به شهر نزد پزشک ببرند؛ اما در میانه راه مش حسن از دست آنان فرار کرده و از پرتگاهی سقوط نموده و می میرد

فیلم گاو در آن زمان به شدت مورد توجه جامعه روشنفکری و منتقدان قرارگرفت و حتی در فستیوال های معتبری چون "کن" نیز به نمایش درآمد و جوایز متعددی را هم دریافت نمود. ادیبی در باره سبک "رئالیسم جادویی" آمریکای لاتین گفته است که ریشه این سبک نوشتاری در ادبیات ایران است. او در این باره متن فیلم گاو را مثال می زند و آن را نمونه ای می داند که شاخص تر ازآثار اولیه سبک رئالیسم جادویی خود را به رخ می کشد. فیلم گاو موضوع مهم از خودبیگانگی (الیناسیون) را با زبانی نمادین به تماشاگر منتقل می کرد. الیناسیون یا از خودبیگانگی یعنی کسی که همه اراده ، خواست ، علاقه و حتی خود را در یک چیز، صفت یا حالتی فرو می کاهد. (در اینجا مش حسن خود را گاو می پندارد) دکتر شریعتی در کتاب اسلام شناسی نمونه یک انسان ازخودبیگانه شده را در فیلم گاو مش حسن دانسته که خود را " گاو مش حسن" احساس می کند. در طویله علف می خوردو منتظر است صاحب اش مش حسن بازگردد.
امام خمینی"ره" در اظهار نظری در مورد فیلم گاو در 23 اردیبهشت ماه 1359 فرمودند:" بحمدالله گویندگان و نویسندگان خوبی داریم. من فکر می کنم فیلم هایی که ایرانی ها می سازند ، فیلم های خوبی است. مثلاً همین فیلم گاو خیلی آموزنده بود. مهم ترین تأثیر فیلم گاو این بود که نسل جدیدی را وارد سینمای ایران کرد. تعداد زیادی از بازیگران مطرح تئاتر ملی ایران نظیر عزت الله انتظامی ، علی نصیریان ، جمشید مشایخی و پرویز فنی زاده با این فیلم جای خود را در سینمای ایران بازکردند. همه این ابعاد را که در نظر بگیریم، متوجه می شویم گاو چه فیلم مهم و ارزشمندی در تاریخ سینمای ایران به شمار می رود. برای ایجاد تنوع مناسب می دانم اشاره ای به فیلم "عصر جدید" چارلی چاپلین که دارای پیامی مشابه فیلم گاو به مخاطبان است ، داشته باشم.
فیلم "عصر جدید" چارلی چاپلین آخرین فیلم صامت او قبل از پیشرفت صنعت صدا برداری در سینما بود. پس ازسال های 1929 که رکود اقتصادی در آمریکا به اوج رسیده بود و حتی از دست سرمایه داران بزرگ کاری ساخته نبود، چارلی چاپلین در لندن ماهاتماگاندی رهبرفقید هندوستان را ملاقات کرد. آن دو در مورد اجتناب فعالان سیاسی و اجتماعی ازفن آوری مدرن صحبت کردند. چاپلین به گاندی گفت: "جایگزینی ماشین آلات به عنوان نیروی کار ، انسان را به بدبختی و بیچارگی کشانده است." در حالی که استفاده از فن آوری مدرن باید در جهت خدمت و سود رسانی به انسانیت باشد. پس از این گفتگو ایده ساختن فیلم عصر جدید در ذهن چارلی چاپلین شکل می گیرد.


استاد طناز سینمای جهان برای آخرین بار در این فیلم نقش "آقای ولگرد" را بازی کرد. ستایشی بی دریغ از غنای سینمای صامت و هجوی بی رحمانه علیه سلطه
ماشین بر انسان عصر جدید – خلاصه داستان فیلم از این قرار است که ولگرد(چاپلین) یک کارگر کارخانه است که وظیفه اش سفت کردن پیچ های یک قطعه ماشین آلات روی نوار نقاله می باشد.
از او به عنوان یک موش آزمایشگاهی برای تست دستگاهی که به صورت خودکار به افراد در حین کار غذا می دهد و با این شعار که " برای خوردن ناهار توقف نکن؛ از رقبا پیش باش" استفاده می شود. چاپلین در صحنه های این فیلم انسان ماشینی را به حقارت کشیده است.
او می خواهد بگوید که انسان ماشینی از عقل محوری رها می شود و ماشین محوری را پیشه خود می سازد و در نهایت به جبر حاکم بر انسان فقیر اشاره نموده و می خواهد بگوید که کاپیتالیسم یا نظام سرمایه داری آزادی انسان را که حق اوست ، می گیرد. در نتیجه انسان هویت اصلی خود را فراموش نموده و به عبارت دیگر از خود بیگانه می شود. دکتر علی شریعتی در یک سخنرانی به نام "الیناسیون" می گوید:"چارلی چاپلین با قدرت هنر خود مردی را نشان می دهد که در این فرآیند به تعبیر هربرت مارکوزه چگونه به یک انسان " تک ساحتی" تبدیل می شود.
از سال 1312 که اردشیر ایرانی در شهر بمبئی هند فیلم دختر لر یا همان جعفر و گلنار، اولین فیلم ناطق ایران را به زبان فارسی ساخت، سینمای ایران بیش از 40 سال برای کسب اولین جایزه جهانی بازیگری اش صبرکرد. در سال 1350 استاد عزت الله انتظامی برای بازی در فیلم گاو جایزه بهترین بازیگر را از جشنواره شیکاگو دریافت کرد و در سال 1353 فیلم "طبیعت بی جان" ساخته سهراب شهید ثالث، خرس نقره ای جشنواره برلین را از آن خود نمود.
