دکتر ابراهیم جعفری
دهه هشتادی ها و فضای مجازی
24 خرداد ماه 1397 چهره برجسته جامعه شناسی معاصر دکتر محمد امین قانعی راد چشم از جهان فروبست و جامعه علمی کشور را به سوگ نشاند. اگرچه طی یک سال گذشته دوستان و دانشجویان حق این استاد فرزانه را به شایستگی ادا کردند ؛ اما وظیفه همه دانش پژوهان است که با رونمایی افکار این جامعه شناس مردم مدار که تا آخرین روزهای عمر با برکت خود از تریبون های گوناگون ، اندیشه اش را ترویج می کرد ؛ به سهم خود در معرفی دیدگاه های ایشان تلاش کنند.. اینجانب اگرچه توفیق نداشتم دانشجوی دکتر قانعی راد باشم ، اما از علاقه مندان و مریدانش بوده و سعی می کردم در هر محفل علمی که سخنرانی داشتند، حضور داشته باشم.. از این رو تصمیم گرفتم مصاحبه پر نکته ایشان را در 14 فروردین ماه 1396 با روزنامه اعتماد در رابطه با " دموکراسی مجازی " با عنوان " دهه هشتادی ها و فضای مجازی " به شکل یک مقاله تهیه و تنظیم نموده و انتشار دهم. یاد و نام او را گرامی داشته و به روح بلندش درود می فرستیم.
در مناسبات اجتماعی دهه هشتادی ها، روابط مجازی بر تعاملات در مکان واقعی غلبه پیدا می کند و این نسل بیشتر در درون فضایی حضور داشته و فعالیت دارد که در آن، مکان و زمان آن گونه که در واقعیت جریان دارند، مفهوم خود را از دست داده اند. یعنی تلقی از زمان و مکان برای آنان تغییر پیدا کرده و در نتیجه مناسبات آنها را از مناسباتی که نسل های قبل داشتند، متفاوت ساخته است. یکی از مواردی که این نسل آن را تجربه نکرده،" فرهنگ کوچه " می باشد که در نتیجه عملکرد فضایی توسعه شهری ما ، تا حد زیادی از بین رفته است.
کوچه به عنوان محلی برای تعامل بر شکل گیری شخصیت اجتماعی کودکان دهه شصت و هفتاد تاثیر زیادی داشت. یعنی مناسباتی که آنان در درون کوچه با دیگران و با بچه های همسایه و محله برقرار می کردند ، شخصیت اجتماعی آنان را تا حدی شکل می داد ؛ اما امروز کوچه کارکرد خود را از دست داده و همراه با آن، فرهنگ کوچه نیز جایگاهی ندارد. در فضای کوچه بچه ها با یکدیگر ارتباط برقرار می نمودند، بازی می کردند، تعامل داشتند، قهر و آشتی آنان در این فضا اتفاق می افتاد و به نحوی مناسبات اجتماعی را با یکدیگر تمرین می کردند ؛ اما امروز کوچه به جای آن که فضایی برای گل کوچک بازی کردن برای پسران و ... یا بازی های خاص دختران و یا مکانی برای گفت و گوی همسایگان و ... باشد ، به محلی برای پارک اتومبیل ها تبدیل شده است!!
کوچه و در کنار آن محله به عنوان دو فضا ، فرهنگی متناسب با خود را به همراه می آوردند ؛ اما امروز آن جایگاه را که در شکل دادن به شخصیت بچه ها تاثیرگذار بود ، از دست داده اند. در گذشته، بخش زیادی از اوقات فراغت بچه ها در کوچه و با مناسبات محلی می گذشت. در دهه ٤٠ و ٥٠ این فرهنگ قوی تر بود، در دهه ٦٠ نیز وجود داشت، دهه ٧٠ ضعیف شد و در دهه ٨٠ به کلی از بین رفت.
این تعاملات سبب می شد دوستی های پایداری در میان کودکان شکل بگیرد. بچه هایی که ارتباط رو در رو با یکدیگر داشتند، قهر و آشتی می کردند و خاطرات مشترکی بین آنان شکل می گرفت که این خاطرات، معطوف به فضای واقعی، همراه با نمادهای محلی ، خانه و کوچه بود و در مناسبات آنها پایداری ایجاد می کرد.
به همین دلیل، در حال حاضر بچه های دهه شصتی که در فضای کوچه با هم آشنا شده اند، همچنان دوستی های خود را حفظ کرده اند و دوستی آنها از عمق خوبی برخوردار است. اگر افراد برخوردار از فرهنگ کوچه و محل را با بچه هایی مقایسه کنید که خود را به فضای خانه محدود کرده و از طریق فضای مجازی با افراد ارتباط برقرار می کنند ، به نتایج جالبی می رسید.
این ارتباط ممکن است با افراد غریبه و حتی با همکلاسی ها و دوستان برقرار شود. ممکن است از نظر کمی تعداد روابط و افراد بیشتر هم باشد ؛ اما از نظر کیفی، محتوای عاطفی این روابط تضعیف شده و تا حدی ارتباطات انسانی سطحی تر می شود و به جای رد و بدل شدن عواطف و احساسات ، روابط تنها مبتنی بر تبادل اطلاعات است ؛ به دلیل این که دیگر پدیده ای به نام ارتباطات " چهره به چهره " و رو در رو وجود ندارد. این روابط سطحی که عمق و بار عاطفی ناچیزی دارد ، طبیعتا نمی تواند پایداری زیادی نیز داشته باشد. دوستی ها سیال و متغیر است و در شرایط خاصی شکل می گیرد و نمی تواند خاطره ای را بین طرفین شکل دهد ؛ زیرا خاطره بیشتر در زمان و مکان واقعی شکل می گیرد ، در حالی که مناسبات و روابط مجازی خیلی سریع تر در معرض فراموشی قرار می گیرند. از این رو روابط مجازی بین افراد بر شخصیت آنها نیز اثر می گذارد ؛ به گونه ای که مقوله دوستی نیز ممکن است معنای خود را از دست بدهد.
اتفاق دیگری که بر شکل دادن شخصیت بچه ها اثر داشت، " فضای حیاط مدرسه " بود که متفاوت با فضای کلاس است. کلاس از رسمیت برخوردار بود اما بعد از اتمام کلاس، درحیاط مدرسه روابط دوستی شکل پیدا می کرد و احساس همکلاسی و هم مدرسه ای بودن تقویت می شد. در حال حاضر، مدارسی؛ به ویژه در سطح دبستان وجود دارند که اصلا فضایی به نام حیاط برای آنها معنی ندارد. کودکان بعد از طی کردن چند پله به کلاس می روند و بعد از تمام شدن کلاس نیز به خانه برمی گردند. زنگ تفریح های کوتاه آنان در مکانی به اسم حیاط همراه با بازی و نشاط و قهر و آشتی سپری نمی شود.
خوشبختانه هنوز اغلب مدارس دولتی این فضا را حفظ کرده اند و بیشتر مدارس غیرانتفاعی هستند که این ویژگی را در نظر نمی گیرند. در حال حاضر، مدارس در حال خصوصی تر شدن است و قشری که بیشتر متعلق به طبقه متوسط به بالاهستند ، در این مدارس ثبت نام می کنند. این مدارس بیشتر از اهمیت دادن به تعامل بین بچه ها ، می کوشند فضای رسمی مدرسه را که فضای درس و مشق و امتحان و آزمون مکرر و... است ، تقویت کنند. در نتیجه، فضای غیررسمی مدرسه نقش خود را از دست می دهد ؛ در حالی که این فضا نقش مهمی در شکل دهی به شخصیت افراد داشت. از این رو در طبقات پایین تر جامعه دانش آموزان مناسبات عاطفی بیشتری را در فضای واقعی تجربه می کنند. دهه هشتادی ها به دلیل عضویت در شبکه های اجتماعی کمتر روزنامه و کتاب می خوانند. یعنی جایگاه خواندن کتاب در این نسل به شدت تضعیف شده و فقط کتاب درسی است که برای آنها اهمیت دارد. در نسل های گذشته، در کنار کتاب های درسی کتاب های زیادی اعم از کتاب های تاریخی، سیاسی، اجتماعی، مذهبی، شعر، رمان و حتی مجلات عمومی اهمیت پیدا می کرد.
در حال حاضر، بیشتر وقت بچه ها صرف مدرسه و بعد از آن، کلاس های آمادگی برای کنکور می شود. در نتیجه، وقت محدودی برای آنها باقی می ماند که آن را نیز شبکه های اجتماعی پر می کنند. حتی من و شما نیز وقتی به خانه برمی گردیم ، وقت کتاب خواندن پیدا نمی کنیم و فقط می توانیم شبکه های اجتماعی مان را کنترل کنیم ؛ زیرا یک سری مناسبات را در فضای مجازی شکل داده ایم که ناچار از کنترل کردن آنها هستیم.
یکی دیگر از ویژگی های نسل جدید این است که بیشتر نوشتن و خواندن آنها نیز به فضای مجازی محدود می شود. پیام های کوتاهی را می نویسند و می خوانند، گرچه این موضوع به گونه ای مهارت خواندن و نوشتن آنها را البته با توجه به اقتضائات فضای مجازی تقویت می کند ؛ اما مهارت های گفت وگویی را در آنها کاهش می دهد و بدیهی است که یک شهروند در یک جامعه دموکراتیک و جامعه مدنی برای نقش آفرینی ، باید از مهارت های گفتاری و شنیداری خوبی برخوردار بوده و در فضای واقعی تمرین کرده باشد.
یعنی سخن گفتن از طریق زبان را بلد باشد ؛ زیرا زبان به همراه خود بار عاطفی دارد و معنای خاصی را منتقل می کند که پویایی ویژه ای دارد. بنابراین، تجربه گفتن و شنیدن در فضای واقعی کاملا با خواندن و نوشتن در فضای مجازی متفاوت است. از این جهت ممکن است تا حدی مهارت های زندگی مدنی تضعیف شود. از سوی دیگر باید به این نکته نیز توجه داشت افرادی که می نویسند و می خوانند، به این دلیل که مناسبات رودررو و چشم در چشم با یکدیگر ندارند، صریح تر و شفاف تر با یکدیگر سخن می گویند. یعنی یک نوع صراحت ناشی از نشناختن طرف مقابل وجود دارد یا حتی ممکن است یکدیگر را بشناسند؛ اما از آنجا که ارتباط در فضای مجازی شکل می گیرد و تماس چشمی برقرار نشده، صریح تر می توانند سخن بگویند و ابهام و ایهام آن را کاهش دهند. وقتی از زبانی با بار عاطفی کمتر استفاده کنیم، کوتاه تر بنویسیم و صورت بندی های غیرعاطفی ای را در نوشته های خود ابراز کنیم، یک نوع تفکر کارکردی مبتنی بر منطق ریاضی نیوتونی بر ذهن ما حاکم می شود که این موضوع ممکن است عمق تفکر را کاهش دهد و آن را ساده و سطحی کند. یک ویژگی دیگر نیز این است که مناسبات افرادی که در این فضا حضور بیشتری دارند ، با یکدیگر " افقی" می شود و سلسله مراتب اجتماعی کاهش پیدا می کند. بنابراین، ما با یک نوع " جامعه شبکه ای " مواجه می شویم که ارتباط گران از طریق شبکه ها با یکدیگر رو به رو می شوند و بین خود سلسله مراتبی قائل نیستند. یک نوع دموکراسی که می توان به آن "دموکراسی مجازی " گفت که قابل مقایسه با دموکراسی قبیله ای است. دموکراسی قبیله ای در نخستین مراحل شکل گیری جامعه نشان داد که بین افراد، سلسله مراتب به آن معنا وجود نداشت.
در حالی که در امپراتوری ها و حکومت های بعدی، ما با یک سلسله مراتب خیلی پیچیده که افراد را طبقه بندی می کند و طبقات اجتماعی را از یکدیگر متمایز کرده و بین آنها فاصله می اندازد، مواجه هستیم. در حالی که در دموکراسی قبیله ای همه به نحوی به یکدیگر شبیه و کم فاصله هستند و ما امروز نیز این حالت را به شکلی در فضای مجازی تقویت می کنیم که می توان به آن دموکراسی مجازی گفت.
هم اکنون، هر فرد حداقل در ٢٠ کانال و گروه مختلف خانوادگی، آموزشی، خبری، تفریحی ، سرگرمی و... عضویت دارد که وقت زیادی را از او می گیرد. بنابراین، کمتر کتاب و روزنامه می خواند و کمتر رادیو گوش داده و کمتر تلویزیون می بیند. نسل دهه شصت زیاد با رادیو درگیر نبود؛ اما تلویزیون برای او بسیار مهم بود. یعنی بخش زیادی از اوقات فراغت آن نسل ؛ به ویژه در عصر و شب پای تلویزیون می گذشت و برنامه هایی که به طور ویژه برای کودکان و نوجوانان ساخته می شد و نیز برنامه های عمومی تر را در کنار پدر و مادر تماشا می کردند. این برنامه ها نقش بسیار زیادی را در شکل دادن به یک "هویت مشترک " بین مخاطبان تلویزیون ایفا می کردند. این نسل پای تلویزیون گروه های مرجع و رهبران فکری ( Opinion Leaders ) خود را نیز پیدا می کرد.
گروه های مرجع و رهبران فکری برای همه شناخته شده بود و با آنان ارتباط داشتند. امروز نوجوانان و جوانانی که در شبکه های اجتماعی حضور دارند، چقدر تلویزیون رسمی را می بینند و چقدر رادیوی موجود را گوش می کنند؟ با توجه به فراگیر شدن فضای مجازی ، کمتر تلویزیون می بینند و این امر سبب می شود از هویت مشترک کمتری نیز برخوردار باشند. به همین دلیل با نسلی سر و کار داریم که به شدت دارای" تمایز " با دیگری است و این متمایز و متفاوت بودن ویژگی اصلی او را شکل می دهد و از این رو " شباهت های اجتماعی " تحت تاثیر فضای مجازی به شدت در حال کاهش یافتن است. این نسل، گروه های مرجع و رهبران فکری خود را در فضای مجازی جست وجو می کند. قبلا رادیو، تلویزیون و مطبوعات، رسانه هایی بودند که گروه های مرجع و رهبران فکری را به مخاطبان معرفی می کردند ؛ اما در شرایط کنونی به دلیل حضوری که افراد در شبکه های اجتماعی دارند، این فضای مجازی است که گروه های مرجع و رهبران فکری را تعیین نموده و معرفی می کند و چون فضای مجازی، فضای تصویری است، در نتیجه، نخبگانی که با فرهنگ تصویری ارتباط بیشتری دارند ، می توانند تبدیل به گروه های مرجع و رهبران فکری این نسل شوند. به همین دلیل گروه های مرجع هنری نسبت به گروه های مرجع ادبی موفقیت بیشتری از حیث تاثیرگذاری در فضای مجازی پیدا می کنند و به همین نسبت گروه های ادبی موفقیت بیشتری نسبت به گروه های مرجع علمی خواهند داشت. بنابراین، نقش گروه های مرجع روشنفکری احتمالا کاهش پیدا می کند و الگوهای فکری ، هنری تقویت می شوند ؛ زیرا آنان با پیام رسانی رسانه ای و تصویری و... بیشتر آشنا هستند. لذا هنرمندانی که در شبکه های اجتماعی حضور دارند، بیشتر در بین جوانان جلب توجه می کنند. امروز یک خواننده زیرزمینی بیشتر می تواند نقش یک الگوی فکری را بازی کند تا روشنفکرانی که در دهه های ٤٠ و ٥٠ پیشگام و هدایت گر جامعه بودند ؛ روشنفکران بزرگی که هر کدام تعداد زیادی کتاب و مقاله نوشته اند و فرهنگ ادبی زمان آنها مبتنی بر خواندن و نوشتن، حضور در فضای واقعی و شنیدن سخنرانی و... بود ؛ اما در نسل فعلی الگوهای فکری هنری تاثیرگذار هستند و بیم آن می رود که این نسل، گروه های مرجع عمیق فکری را از دست بدهد.
البته فضای واقعی کماکان تاثیر خود را خواهد داشت و چنین نیست که زندگی نسل جدید به کلی از فضای واقعی به فضای مجازی منتقل شود. به تعبیری ما با دو فضایی شدن مواجه هستیم و هر دو فضا نیز کمابیش نقش هایی را ایفا خواهند کرد؛ اما طبیعی است که روز به روز نقش فضای مجازی تقویت و تاثیر فضای واقعی تضعیف می شود. این وضعیت به عنوان یک روند در چشم انداز کوتاه مدت مشاهده می شود .به طور مثال، زمانی که من کانال تلگرامی دکتر داوری اردکانی، رییس فرهنگستان علوم را رصد می کردم دیدم که سه-چهار هزار عضو دارد اما یکی از کانال هایی که هیچ محتوایی را منتقل نمی کرد، ٥٠٠ هزار عضو داشت!!
این همان جهت گیری های جدید است که پیش تر گفتم و به طور طبیعی ما کاهش تاثیرگذاری روشنفکران را بر نسل جوان احساس می کنیم. ممکن است بگویید این اتفاق، یک نوع استقلال برای نسل جوان به بار می آورد و عدم اتکا به روشنفکران می تواند سبب شود که آنها به اندیشه های خود، اتکای بیشتری داشته باشند.
در دوران دانشجویی، در اطراف ما کسانی بودند که مدام کتاب و مجلات متعدد می خواندند، پای سخنرانی های مختلف می رفتند، خیلی در فضای اندیشه حضور داشتند، حساسیت نشان می دادند و پیگیری می کردند ؛ اما نسل امروز، کمتر به دنبال این فعالیت ها می رود. به هر حال، اینجا بحث تفاوت و شکاف فرهنگی میان دو نسل مطرح می گردد.
یک فرهنگ که می توان فرهنگ ادبی یا نوشتاری یا گفتمانی نام نهاد. به خاطر این که با متن، کتاب، روزنامه و مجله مواجه می شود، تبادلات رو در روی افراد از طریق زبان شکل می گیرد، گفت وگوهای طولانی بین افراد شکل گرفته و کلمات رد و بدل می شوند. بنابراین ؛ از این جهت ما با یک فرهنگ ادبی رو به رو هستیم که اینجا بیشتر جای خود را به فرهنگ تصویری می دهد. ویژگی فرهنگ تصویری کوتاه نویسی، تفکر الگوریتمیک، منتقل کردن پیام های کوتاه، به ویژه بیان ایده ها و مسائل از طریق تصاویر و ایماژها و کلیپ ها و انیمیشن ها است. یعنی افراد بیش از آنکه حرف بزنند، عکس ها را رد و بدل می کنند، اگر هم بخواهند حرف بزنند کوتاه نویسی می کنند. این فرهنگ ممکن است در عرصه آموزش، کار، فرهنگ و فراغت تاثیرات نامطلوب خود را بگذارد. در آموزش به" فرهنگ مجازی" و "سواد اطلاعاتی " بیشتر از " سواد ادبی " اهمیت داده می شود. بنابراین، در فضای شغلی نیز بیشتر با تجهیزات الکترونیکی کار می کنند و کار نیز به فضای مجازی منتقل می شود. اوقات فراغت افراد نیز بیشتر در فضای مجازی سپری می شود ؛ در این صورت ممکن است سینما و تئاتر نیز صدمه ببینند و این آسیب صرفا به کتاب و مجله و مطبوعات محدود نمی شود. در حوزه های مختلف فرهنگ، غلبه فرهنگ تصویری بر فرهنگ ادبی، دو نسل متفاوت را با ویژگی های مختلف می سازد که نسل قدیم از دانش ادبی بالاتری برخوردار بودند و نسل جدید دانش ادبی پایین تر و دانش مجازی بیشتری دارند. بنابراین، امکان دارد کل ادبیات و میراث ادبی و میراث نوشتاری و فرهنگی ما در حاشیه قرار بگیرد. شما الان نیازی به خریدن دیوان حافظ ندارید و می توانید آن را در این فضا بیابید. ممکن است کتاب های زیادی را در این فضا بتوانید ببینید و بخوانید. در واقع، امکان دسترسی به کتاب، روزنامه، مقالات و منابع افزایش پیدا کرده اما با وجود فوران اطلاعات و انفجار دانش در فضای مجازی، امکان کمتری برای استفاده از آنها وجود دارد.
البته تولید اطلاعات دیگر از انحصار نهادهای خاصی مثل روزنامه و خبرگزاری ها خارج گردیده و در جامعه به یک امر عمومی تبدیل می شود. همه شهروندان، تجهیزات خبرنگاری را به همراه دارند زیرا در موبایل ها هم امکان عکسبرداری و هم ضبط فیلم و صدا وجود دارد.
این امر می تواند روی پیگیری مطالبات این نسل نیز تاثیرگذار باشد؛ یعنی آنان ابزارهایی را برای شکل دادن به افکار عمومی و تاثیرگذاری روی واقعیت ها در اختیار دارند. بنابراین آدم هایی خواهند شد که بدون اینکه سیاسی به مفهوم کلاسیک آن باشند، می توانند با تاثیرگذاری بر جامعه، آن را دگرگون کنند. امید است همه مردم و به ویژه ؛ دهه هشتادی ها با بهره گیری از تفکر و سواد رسانه ای و مدیریت در استفاده از شبکه های اجتماعی بهترین دستاورد را داشته باشند.
|