آخرین به روز آوری سایت چهارشنبه ۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳

گلها و سبزیجات بهاری در ارتفاعات گلپایگان -موسیر ، لاله ، مرزنجوش ، شوید



آخاله در قبال تبلیغات هیچ مسئولیتی ندارد...



دارو درمانی تعدادی از بیماری های گوارشی


پوشاک (برند)


یادی از گلپایگان - استاد سعیدی


ویدئوی مناره سلجوقی گلپایگان

مناره سلجوقی گلپایگان که از آن به عنوان بلندترین مناره آجری نام می برند ، گویی امتداد پیشینه کهن این خطه را برابر دیدگان هر هنر دوستی آشکار می کند این بنا که به عنوان بلندترین مناره آجری سلجوقی قرن پنجم هجری قمری ایران از آن یاد شده با قدمتی حدود 900 سال همچنان در برابر عوامل طبیعی زلزله، باد، باران، سرما و گرما سرفراز برجای مانده است.


خانه ها و کوچه باغ های دیدنی حسن حافظ











پروین اعتصامی (اختر چرخ ادب)

سخن از پروین است و سروده ها و آموزه های او. کسی که «در میان زنان سخنور، شاعری است یگانه و پایگاه وی در شعر از بسیاری مردان شاعر نیز والاتر است.» (چشمۀ روشن/یوسفی). زنی که به گفته استاد عبدالحسین زرّین کوب در «با کاروان حُلّه»: «مردانه در قلمرو شعر و عرفان پیش رفت» و استعداد خویش را به بهترین صورت ممکن بروز داد و «شهرت او اولّین بار در 1308-1311 شمسی بود که مجموعۀ «امثال و حکم دهخدا» به چاپ رسید و قبول عام پیدا کرد. و مرحوم علی اکبر دهخدا ابیاتی از او را در ضمن امثال و حکم نقل کرد. آن هم در ردیف نام ملک الشّعرای بهار، ادیب پیشاوری، یحیی دولت آبادی و رشید یاسمی آورد.

محمّدحسن توکّل گلپایگانی

پروین اعتصامی
(اختر چرخ ادب)

                                                  

نتیجه تصویری برای اختر چرخ ادب پروین

                    

چند روز پیش سخن از پروین اعتصامی پیش آمد. دوستی گفت:«می دانی چرا از پروین سخن نمی گویند؟ برای این است که پروین زن بوده است!» از این سخن و داوری درگذشتم. امّا برای تنظیم مطالبی در اندازۀ یادداشتی و یادکردی بس کوتاه از این زن کم نظیر در تاریخ شعر و ادب گذشته و معاصر ایران، یعنی «اختر چرخ ادب، پروین»! هم دیوان شعری اش را فرادیدگان و مطالعه قرار داده، هم به دیدگاه ها و نقد و تحلیل و نظرها دربارۀ او به ویژه از سوی بزرگان علم و ادب توجّه کردم تا چه می یابم و چه داوری هایی پیرامون شخصیت ادبی، انسانی، اخلاقی و در یک کلمه: «پروین بودن و شدن پروین» دارند؟! و این شیوۀ همیشگی ام بوده و هست که تلاش کرده و می کنم تا در اندازۀ ممکن و توان و دریافت بی پیرایه و بی هیچ نیاز به تحسین یا بیم از واپس زدن نوشته ها و مطالبم، راه را و پژوهش و نقد و نظر و تحلیل در هر موضوعی را پی گیرم. با این روش و هشدار به خویش در زمان و شرایط که:
 
...غنیمت شمر، جزحقیقت‌مجوی
که‌باری‌است فرصت،دگربار نیست *
 
از سویی بر این باور بوده و هستم و به تجربۀ سال ها آموزگاری و تدریس و قلم زدن و در عین حال زیستن در این فضای زیستی و فرهنگی ویژه!! آموخته ام و به خویشتن وجودی ام پیوسته نهیب زده و می زنم که:
 
زگنج وقت نوایی ببرکه شبرو دهر
زمانه بر تن ریحان و لاله و نسرین
به رایگان بَرد این گنج رایگانی را
بسی  دریده  قباهای  پرنیانی  را
 
بنابرین باید از فرصت ها بهره برگرفت و کاری کرد، هرچند کوچک امّا درست و بی هیچ چشمداشت تمجیدی یا ترس از سنگ اندازی ها و بدزبانی ها و ناسپاسی ها - به ویژه در این جامعه و این فرهنگ! از سویی این یک اصل طبیعیِ زیستیِ ما آدم هاست- دست کم در آبشخور فرهنگی موجود ما که:
به عهد و یک دلیِ مردم، اعتباری نیست  که‌همچو دورجهان،سست‌عهد بودانسان! (136)

و با این روش و منش و داوری که بی هیچ تندگویی یا پنداری نا به جا:

گـهی گـران  بفروشندمـان و گـه ارزان به نـرخ سـودگـر دهر اعتباری نیست ! (54)

پس می سزد تا این پیام جهت دهنده و راه آموز و نیروبخش را آویزۀ گوش قرار داده، به طرح سخن پرداخته، درس گرفتن را به موضوع فراروی بپردازیم. باشد که مفید افتد:

بـه فـردا چـه مـی افـکنی کـار امروز
 بخـوان آن کسـی را کـه مشتاق اویی (46)
مطلب را با این تمثیل قدیمی ژاپنی پی می گیریم که می گویند:
« The fortune - teller can not see his own future»
یک گویندۀ سرافزار و جاودانه نمی تواند آیندۀ خویش را بنگرد، و به تعبیری پیش بینی کند. دلیلش نیز روشن است. زیرا گوینده نیک نگر، بیش از هر چیز به سرنوشت نیک انسان ها می اندیشد و بر این بنیان سخن می گوید. در نتیجه، نخستین پیام بیانی او این است که: ای انسان -زن یا مرد- راه را و رفتن را و شیوه زیستن و عمل کردن در هر زمینه ای را دگر باید کرد! و این «دگرسازی» (تحوّل) از خود انسان و فرد او آغاز می شود. سپس همه جا گیر می گردد. و با زبان زد گردیدن یک اندیشه و اثرگذاری آن در متن جامعه و مردم، موافق و مخالف،  سر بر کرده با نقد و نظر و تحلیل آن سبب می شوند تا به حیات و نفوذ خود ادامه دهد یا از حافظۀ زمان و تاریخ به در رود. و این سرگذشت همۀ اندیشه ها و طرح و نظرها بوده و هست. به گونه ای که دیدگاه ها و اندیشه های یک گوینده یا نویسنده پیش از مرگِ صاحب اندیشه واپس زده و فراموش می شود یا برعکس.
هرچه زمان بیشتر می گذرد چشم انداز فکری، هنری و بینشی گوینده ای بارورتر، فراگیرتر و مورد پسندتر واقع می شود. و سینه به سینه و نسل به نسل در میان جامعه  و مردم جای باز کرده، خود را می نماید. و دیگر گوینده یا نویسنده در حیات نیست تا جاودانگی پیام فکری و هنری خود را بنگرد. سخن در این باره زیاد است و بیش نوشتن را نیاز نمی دانم و اصل موضوع را پی می گیرم. بحث از ادب و ادبیّات و هنر بزرگ شعر و آموزه های آن است و در نظر داشتن سروده های یکی از شعرای معاصر ایران: پروین اعتصامی. زاده اسفند 1285 شمسی در تبریز. با رجوع به دیوان شعری پروین است که در می یابیم در سراسر آن دو اصل پی گرفته می شود: «خودشناسیِ همراه با خودباوری و خودپردازی». همین و بس! و رمزوار جاوادنگی پروین درهمین نکته است. زیرا پروین دیگر یک نام و عنوان نمی باشد که با دفن او در حرم مطهّر حضرت فاطمۀ معصومه (س) در قم، پیام آموزه های انسانی-اخلاقی و عرفانی اش نیز از حافظۀ زمان و تاریخ و انسان به در رود. مهّم هم نیست که به ویژه کسانی از پروین و سروده هایش سخن نگویند یا که آموزه هایش را نپسندند یا که حتّی سروده ها را از آن او ندانند -چنانچه در زمان خود او چنین کردند، از روی حسادت یا ناباوری یا جز آن که نگارنده را با این مقوله ها کاری نبوده و نیست.

                                      نتیجه تصویری برای پروین اعتصامی

 


به هر روی سخن از پروین است و سروده ها و آموزه های او. کسی که «در میان زنان سخنور، شاعری است یگانه و پایگاه وی در شعر از بسیاری مردان شاعر نیز والاتر است.» (چشمۀ روشن/یوسفی). زنی که به گفته استاد عبدالحسین زرّین کوب در «با کاروان حُلّه»: «مردانه در قلمرو شعر و عرفان پیش رفت» و استعداد خویش را به بهترین صورت ممکن بروز داد

نتیجه تصویری برای با کاروان حله

و «شهرت او اولّین بار در 1308-1311  شمسی بود که مجموعۀ «امثال و حکم دهخدا» به چاپ رسید و قبول عام پیدا کرد. و مرحوم علی اکبر دهخدا  ابیاتی از او را در ضمن امثال و حکم نقل کرد. آن هم در ردیف نام ملک الشّعرای بهار، ادیب پیشاوری، یحیی دولت آبادی و رشید یاسمی آورد. بعد هم در «لغت نامۀ دهخدا» (1338) نام پروین و شرح حال جامعی از او که ظاهراً قسمتی از آن به خامۀ مؤلف بود، انتشار یافت. و در 1300  اشعار او در «مجلّۀ بهار» به چاپ می رسید».

نتیجه تصویری برای امثال و حکم

 مرحوم ملک الشّعرای بهار بر چاپ نخست دیوان پروین(1314) دیباچه‌ای وزین، مبسوط و در عین حال، معرّف شخصیت انسانی-ادبی و اخلاقی او و ذوق شعری و استادی اش در انواع سروده ها، قطعه، مثنوی، قصیده، و غزل نوشته است. سعید نفیسی که خود پژوهشگری ادبی است، می نویسد: «با رجوع به دیوان پروین، در می یابیم که از گذشتگان و سرایندگان زمانِ ما، کسی این سرنوشت را تاکنون نداشته است». علّامه محمّد قزوینی با مطالعۀ دیوان شعری پروین، علاوه بر تقریظی که نوشته، سخت شگفت زده می شود که در مرکز ایران آن زمان، این وجود ظهور کرده است با «اشعاری در درجۀ اوّل از فصاحت و سلاست و تناسب که لفظاً و مضموناً و فکراً با بهترین قصاید اساتید و مخصوصاً ناصرخسرو ... و با خالی بودن از جمیع عیوبِ فنّی به راستی جای بسی تمجید و تحسین است.» دکتر محمّد معین می نویسد:« پروین از معروف ترین شاعران زمان بود. ... اندیشه های وی " نو" و متضمن نکات اجتماعی و اخلاقی  و انتقادی است. تمثیلات و اندرز های حکیمانه و تفکّرات او مایۀ شگفتی است. ... در آثار خود مانند مادری مهربان با فرزندان دل بند خویش سخن می گوید. واقع بین است و تلخی های حیات را به نیکی درک می کند و ارائه می دهد». استاد یوسفی می نویسد: «پروین در مسائل اخلاقی و اجتماعی بی گمان از سرچشمۀ افکار گذشتگان بهره مند شده امّا نه آن که سخنش رنگ تقلید و تکرار پذیرفته باشد. بلکه در اندیشه و  طرز بیان از اصالت برخوردار است». در «با کاروان حُلّه» می خوانیم: «قصاید پروین بر شیوۀ ناصر خسرو و احیاناً نزدیک به سنایی و مسعود سعد، قطعات از تأثیر انوری، مثنوی هایش یادآور نظامی و مولوی و سعدی است. و به قدری صبغۀ شخصی دارد  که به دشواری می توان نشانه ای از اقتباس را در کلام وی به دست آورد». همچنین استاد زرّین کوب می نویسد: «پروین تفاوت اهل طریقت را با اهل شریعت به ایهام بیان می کند. در سرودۀ «دزد و قاضی»، نقد اجتماعی او را و جنبۀ شخصی فکر پروین را می توان دریافت». سروده های پروین در جهت «الزام دین و اخلاق و تقوا و عمل بود». همچنین است سروده های «کودک یتیم و برزیگر فقیر ... که حاکی از عمق احساس انسانی و اخلاقی اوست». بنابراین شیوۀ «آنچه مطلوب اوست و به اعتقاد او استقرار عدالت و غلبۀ خیر و محبّت را در عالم ممکن می سازد، تربیت اخلاقی است». و به همین دلیل «پروین قبل از هر چیز، شاعر تربیت و شاعر اخلاق است. امّا تربیت و اخلاق او مبتنی بر اندیشۀ عرفانی است». و «عرفان پروین با همان تمثیل ها و تصویرهایی که نزد امثال سنایی و عطّار و سعدی و مولاناست، به بیان می آید». و در عین حال، آموزه های تربیتی-عرفانی پروین که در«سرودۀ لطف حق» از لحن و فکر مولانا، و در «صید پریشان» و «کعبۀ دل» از سوز و حال عطّار نشان دارد؛ با توجّه به روح عصر، عرفان مبنی بر سعی و کمال و ... جلوه دارد». مرحوم بهار در پیش درآمد دیوان پروین می نویسد: «سروده های او در معانی، بین افکار حکما و عرفاست. و این جمله با سبک و اسلوب مستقلّی ترکیب یافته و شیوه ای بدیع به وجود آورده. اشعار او با آهنگ های تازه ... دلِ شکسته و خاطر افسرده را پس از آن بیانات حکیمانه و تسلیت های عارفانه به سوی سعی و عمل، امید حیات، اغتنام وقت، کسب کمال و هنر، همّت و اقدام، نیک بختی و فضیلت راهنمایی می کند». و زبان سروده های پروین «زبان ناصرخسرو، سعدی و حافظ را فرا یاد می آورد». و چونان که «فیلسوفی عارف می گوید: در دریای شوریدۀ زندگی با کشتی علم و عزم، راه نورد باید بود و در فضای امید و آرزو با پر و بال هنر، پرواز باید کرد». پروین بی هیچ گزافه یا زیاده پردازی «در قطعات خود، مهر مادری و لطافت روح خویش را از زبان طیور، مادران فقیر، و بیچارگان و ... بیان می کند». هم اوست که «گاه مادری دل سوز و غمگسار است و گاه در اسرار زندگی با ملّای رومی و عطّار و جامی همقدمی دارد». و راستی را این «افکار لطیف و پر شور اوست که به صد هزار جلوه بیرون آمده و سزاوار است که با صد هزار دیده آن را تماشا کنند». و این پروین است؛ زنی دل نگران، با عاطفه ای در اوج و با تشویش و اندیشۀ مادری که بیش از هر چیز به سرنوشت فرزندان خود می اندیشد و هنرمندانه راه زیستن و تربیت اخلاقی را می نماید و خوانندۀ سروده هایش را «به صد رنگ آمیزی و افسونگری اندوهگین می کند و متفکّر می دارد و به ندرت می خنداند». و نگارنده پس از چندین بار مرور پژوهشی دیوان پروین به این نتیجه رسیده که فضای فکری و بینشی پروین به اندازه ای جدی و سرسخت است که اصلاً با خندیدن و مزاح گویی سر و سِرّی ندارد. سال ها پیش موضوع پژوهشی را به یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد ادبیّات برای پایان نامه اش پیشنهاد کردم: «دو حماسه، دو نگاه - فردوسی و ناصر خسرو»، حماسه ملّی و آیینی. پسندید و برگزید امّا نیک از انجامش برنیامد. زیرا در حَماسه چکاچاک شمشیر و خون و پایداری و شکیبایی و استوار گامی و تمامی دردها و رنج ها و فشارها و سرسختی ها و زخم پذیری ها و ... را با جان و دل و با همۀ وجود و عشق و ایمان پذیرفتن و آه برنیاوردن، از میدان به در نرفتن و نلغزیدن و هرگونه پل بازگشت یا واپس زدن و تسلیم گردیدن را پشت سر ویران کردن و همۀ روزنه های امید به برگشت را فرا روی خود بستن و صاعقه وار به پایگاه های حریف یا حریفان یورش بردن و تماماً را در هم شکستن و ... مطرح است و اصل نخستین حماسه است. چنانچه در مقالۀ «کجا خیزد از کار بیداد، داد؟!» پیرامون شاهنامه و حماسه نوشته ام و تکرار نیاز نیست. امّا بر این باورم که سروده های پروین گونه ای حماسه است چون منطق الطّیر عطّار در بخش عرفانی و حماسه اخلاقی است چونان سروده های زُمخت اخلاقی ناصرخسرو. حتّی با وجودی که«شریان فکری و بینشی پروین» سرشار از عاطفه و محبّت و دیگر دوستی است، و از سویی به قول مرحوم ملک الشّعرا «عشق که تنها چاشنی  شعراست» آن گونه که در سروده های دیگران معمول و معروف است، هرگز رنگ و بویی و نمایشی ر دیوان پروین ندارد. و ملک الشّعرای بهار در دیباچه دیوان پروین، چاپ نخست -سال 1314- می نویسد: «هرچند شاعر مستوره را عزّت نفس و دورباش عصمت و عفاف، رخصت نداده است که یک قدم در این راه بردارد، امّا باز چون نیک بنگری، صحیفه ای از عشق تهی نمانده است. لکن نه آن عشقی که در مکتب لیلی و مجنون درس می دادند ... آن عشقی که اتفاقاً امروز مفهوم حقیقی خود را از کف داده و جز الفاظی چند بر زبان مقلّدان مکتب قدیم از آن برجای نیست. چنین عشقی ... در این دیوان نمی توانست به وجود آید. زیرا با حقیقت گویی مخالف و با شخصیت گوینده نیز مغایر بود». آن گاه مطلب را به این صورت ادامه می دهد: « ... و می رسیم به عشق واقعی، عشقی که شعرای بزرگ بدان سر نیاز فرود آورده‌اند. عشقی که به حقایق و معنویات و معقولات وابسته است. عشقی که بنیان آفرینش انسان بر آنها نهاده شده است. چنین عشقی مال این دیوان است. هنر بزرگ او این است که توانسته این معنی بزرگ را همه جا در گفتار خود به شکلی جاذب و اسلوبی لطیف بپروراندو حقیقت عشق را ... مانند میوۀ پاک، با رخشندگی نور و چاشنی روح، بر سر بازار سخن رواج دهد». و همین عشق به ارزشها و حقایق است که پروین را شیفته سار و عاشقانه وا می دارد تا «همۀ روی او با مردم زحمت کش و محروم باشد» و چنانچه در «چشمۀ روشن» می خوانیم: « عواطف بشر دوستی و حمایت از مردم محروم و یتیمان و سال خوردگان و ستمدیدگان -که در شعر پروین به صورت واکنش روحی لطیف و مادرانه بروز کرده- از درون جان او جوشیده و سرشار از صمیمیت و صداقت است و رنگ ویژۀ طبع و ذوق وی را دارد».
پروین در سروده هایش شیوۀ «مناظره» را پی می گیرد و مفاهیمی را که در نظر دارد از این راه و به بهترین صورت و هنرمندانه بیان می کند. دکتر حشمت مؤیّد -استاد دانشگاه شیکاگو- در پیش درآمد محقّقانه اش با عنوان «شخصیت و شعر پروین» بر کتاب «نوحۀ بلبل» می نویسد: مناظره سه ضلع دارد و طرف سوم، استنتاج شاعر است که شامل نکات اخلاقی و اجتماعی و اندیشه های حکمت آمیز است. و پروین از جهت کیفیت و کمّیت از همۀ گذشتگان که در مناظره مهارت داشته اند، چونان که عنصری، سعدی، اسدی، معزّی، انوری، نظامی و عطّار در الهی نامه، فراتر رفته است» و به خوبی و به واقع در اختیار این شیوه هم «استقلال اندیشه خود را نشان داده است». و تماماً و بی هیچ زیاده پردازی «حاوی نکات اجتماعی است. و به ویژه در حمایت از مردم زحمت کش و مظلوم جامعه و انتقاد از فقدان عدالت که شعر پروین از این روی هم ممتاز است». و بنا به تعبیر پدر سخن شناس شاعر، مرحوم اعتصام که خودش نویسنده -به زبان فارسی و عربی.. -، مترجم، پژوهشگر و برخوردار از ذوق سرشار ادبی است؛ و پدر و مربّی و معلّم پروین، می گوید: «شعر پروین ، شعر اوقات و احوال و اشخاص نیست. شعر تربیت و تهذیب و تعمیم اخلاق کریمه است. ترانه روح افزای مهر و عاطفت و فضیلت است. نغمه جذّاب سعی و عمل و اقدام است. سرود بیداری و پرهیزگاری و رستگاری است». دکتر سرّامی، استاد کنونی دانشگاه علّامۀ طباطبایی، که هم شاعر است و هم پژوهشگر در سال 1352 در بزرگ داشت پروین، مقاله ای با عنوان:
دزد اگر شب گرم یغما کردن است
 دزدی حـکام روز روشـن اسـت ! 

نوشته و حق سخن را آن گونه که بایسته است در زمان و شرایط به انجام رسانیده است. و مهم تر از هر چیز عنوان نوشته است که از دیوان پروین برگرفته است. آن زن بزرگ و نیک نظر و کم سخن و بیش اندیش و دردشناس و واگو کنندۀ درد و درمان زیستی فردی و اجتماعی -در زمان و شرایط- آن هم در «محیط بستۀ فرهنگی و اجتماعی که پروین در آن زیسته و اشعار خود را سروده است» (چشمۀ روشن/یوسفی). و با وجودی که تحصیلات پروین در دبیرستان آمریکائی تهران بوده و حتّی از ادبیّات غربی هم اثر پذیرفته و تاحدودی «غرب زدگی» در مفهوم گستردۀ آن و گزینش چهره های فکری، فرنگی و اقتصادی و ... دنیای از ما بهتران، خیلی از مدّعیان علم و پژوهش و شعر و ادب و اخلاق و رفتار را، سر و دست و قلم درباخته، شیفته و جذب خود نموده و «سراپا غربی شدن و زیستن» را به خود و دیگران فرا داده اند؛ این پروین بود که استوار و نستوه -نمی نویسنم مردانه- در ایستاده، در نمونه های برگرفته از آبشخور فرهنگی غرب نیز به نظر دکتر یوسفی در «چشمۀ روشن» : «... هم حالت تقلید ندارد، بل نوعی تأثّر و حسن اقتباس است، حاکی از استقلال اندیشه و قریحه ای آفریننده» و تا کسی فضای فکری ویژۀ اواخر دوره قاجار تا فروردین 1320 که پروین پس از یک بیماری کوتاه مدّت حصبه، و در 35 سالگی، جهان را بدرود گفت، نشناسد و پژوهشگرانه و چند سو نگر و دانشورانه و خردورزانه و بی هیچ وابستگی به گروه سیاسی یا جز آن یا بیم از دسته ای خاص در زمان، داوری ننماید، در نمی یابد که پروین در چه جاگاه ارزشی انسانی- اخلاقی و موضع بان اصالت انسانی، و مدافع حقوق او -زن یا مرد-، به ویژه طبقات محروم بوده و امروزه نیز در همان جایگاه است و نگاهش به «مردم» است و سروده هایش نیز برای همین «مردم»! و با وجودی که پس از پایان تحصیل -چنانچه نوشته اند (یادنامۀ برگزیده سخنوران)- : «به او پیش نهاد شد به خدمت دربار درآید، امّا نپذیرفت». در صورت درست بودن مطلب بیش از هر چیز مربوط می شود به روحیۀ خاصّ او که از جنجال های زندگی واقعاً گریزان بود، چه رسد به محیط آلودۀ سیاست در زمان که باز کردنش کار این مقاله نیست ...

نتیجه تصویری برای  چشمۀ روشن

 به هر روی چنانچه در کتاب «از صبا تا نیما ج3» می خوانیم: «پروین از خود و خواهش های نفس خود و از دل بری و دل ربائی زنانه سخن نمی گوید. از نکات فلسفی-کلاسیک و معمول و معروف در مراکز آموزشی و سربندی های عمر بر بادده هم- آگاه نیست ... و از شعر و هنر خود تنها چشم به اصلاحات اخلاقی و اجتماعی دارد». بر این بنیاد است که به روشنی و بی هیچ زیاده پردازی می توان گفت و داوری کرد که: «شعر پروین با مضامین نو -آن هم با توجّه به جغرافیای سخن و زمان و شرایط و نیازها- و با علاقه و دل سوزی به حال بینوایان ممتاز است. او مدافع حقوق رنج بران و رنجدیدگان و شریک درد و غم آنان و به گونه ای فشرده، سخن گوی پرشور و پا برجای تیره بختان است». پروین هرگز به آرایه بندی ها و رنگ و بوی کلام که در ادبیّات ما معمول و معروف بوده و هست، توجّهی ندارد و «زبان او با وجود رعایت کامل تکنیک شعر کلاسیک، ساده و روان و بسیار زیبا و دل نشین است» (از صبا تا ...). پروین مسائل پیرامون را می بیند، گونه های سالوسگری و نابرابری و حق کشی ها و بزرگ منشی ها و قدرت گرائی ها و بر روی استخوان محرومان، کاخ های هوا و هوس و ریاست خویش را بنا کردن و ... را می نگرد و نه که تنها بشنود، بل می نیوشد و از درون آسیب دیده اش «مروارید سخن» را در آویزه ادبیّات از قطعه و قصیده و مثنوی ... به نمایش می گذارد تا دیگران ببینند، بخوانند، بیندیشند و برای دگر ساختن سرنوشت خود و اصلاح آن اقدام کنند. زیرا:
(The eyes can say as much as the mouth)
چشم ها می توانند بیش از دهان ها سخن بگویند! پس باید در هر زمان و با آگاهی و آزادی و بی تعلّق یا بیم یا منفعت؛ چشم ها را -به قول سپهری- شست و جور دیگر دید و داوری کرد و اقدام و عمل. پروین به راستی این گونه بود. در قطعه «ستم اغنیا»، شاید برای نخستن بار آن هم «در چنان محیط آلوده، سخنی بی باکانه، از یک زن»  به نام پروین فضا را می انبارد و گوش های پنبه در گذاشته و ناشنوا، و چشم های خیره شده به قدرت و مُکنت و نابینا را نهیب می زند و به بیداری و درد آشنایی فرا می خواند. به همین صورت در قطعه های دیگر که به قول مرحوم بهار «روح دیوان پروین است»، آدرس ها را نشان می دهد و چه بایدکرد؟! را. و خود هم «پیدایی است پنهان در سخن» :
درسخن‌مخفی‌شدم،چون ‌رنگ‌وبو در برگ‌گل      هر که خواهـد دید، گو اندر سـخن بیـند مرا 

امّا افسوسا! که سروده های «زورکی!» -به گفتۀ بهار- و آبکی و بی معنی و بی جهت و بی رنگ و بوی و بی روح، دیروز و امروز جای گزین «دل سروده های» امثال پروین شده است. و به بیان نویسندۀ «چشمۀ روشن» ؛ «هنوز قدر بلند این شاعر در ایران چنان که باید شناخته نشده. و بهترین راه شناخت او خواندن آثار وی، تأمّل در مظاهر اندیشه  و هنر اصیل پروین است. کاری که کمتر بدان پرداخته ایم»! در پایان این بخش از سخن و معرّفی پروین از نگاه و بیان استادان بزرگ و پژوهشگران زبان زد ادب و ادبیّات فارسی این سفارش نهائی ملک الشّعرای بهار در دیباچۀ دیوان پروین را می آورم که: «سخن شناسان را به خواندن این دیوان دعوت کرده» از همگان می خواهد تا ازگلستان شعر پروین که انباشته «از صفا و خلوص، تصویر زندۀ طبیعت، تنوّع و تجدّد در اندیشه و وارستگی از عقاید رایج و حاکم بر جامعه است» و از چنان «اصالت و استقلال» و «درد آشنایی و جهت دهندگی انسانی» و «آزادمنشی» و «آزاده پروری» برخوردار است که راستی را نه خواندن و شب زنده داری با این دیوان ملالت آور است، نه خستگی آور. و چون دل سروده های این گلستان از درون رنج دیده برآید، لاجرم بر دل نشیند و به هر زبانی هم در خور برگردان است و قابل بهره برگرفتن! هر چند سرنوشت پروین بود آن گونه که بود و دید و سرود:
ای گل،تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی؟
رفتی به چمن،لیک قفس گشت‌نصیب
 جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی؟
غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دید؟! 

در این گاه از خود می پرسیم کدام پروین و در چه جایگاه گلستان ادب و ادبیّات فارسی؟ و پاسخ را به گفتۀ بهار، پروین برخوردار از: «لطف بیان و دقّت معانی و ذوق ابتکار» که در عین استقلال فکری: «طرز بیان ناصرخسرو را در تمثیلات سنایی، و استغنای حافظ را در فصاحت و صراحت سعدی می نگرد» و چونان که: « حکیمی عارف و عارفی حکیم و ناصحی پاک سرشت جای به جای در خودنمایی و جلوه گری است»! پروینی که محمد حسین شهریار که خود، مرد سخن است و عشق و هنر، در قطعه ای این گونه از او یاد می کند و او را به جامعه و مردم ادب دوست می شناساند:
سپـهـر ادب راسـت ، پـرویـن سـتاره
بلـند آسـمانی اسـت ، دیـوان پـروین
ســزد ، چــون بلـند آیـتی آسـمانـی
 جـهـانی ،  سـوی ایـن سـتاره ‌‌نظـاره
در آن اخــتران  هــنر  بـی  شــماره
بـه دیـوان پـرویـن ، کـنند اسـتخاره! 
پروینی که به واقع: «کم می گفت و بیش می شنید». چه این که می دانست: «پرگو، یاوه‌گوست» (المِکثارُ مِهذار) و «آنان که زیاد و از اندازه در گذشته حرف می زنند، درد و تأسّف را که در عمل کم می آورند»! پروینی که «بیشتر با تنهایی الفت داشت و بیش می اندیشید». و خواهانی اش این بود که: «در انبوه جمعیّت، تنها باشد و در بی کسی و تنهایی هرگز احساس ضعف و کمبود نکند. مباد که سراب جمعیّت خیره اش کند و او را از خود بگیرد و در نتیجه «کینه توز و حسود گردد» که این اوج بیچارگی یک انسان است، هر کس و در هر جایگاه که می خواهد باشد - زن یا مرد! پروینی که با این شیوۀ زیستی و تربیتی و خود پایداری و خودپروری (دقّت) هرگز این «قیمتی دُرّ لفظ دَری» و «کلام و کلمه» را «در پای خوکان زمان»، همان «اَشباه الْرّجال» به بیان حضرت امیر (ع) در نهج البلاغه، برخی ننمود. و قلم را که خدای بزرگ به آن سوگند می خورد - وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ - و دل سروده هایش را در سمت و سوی منافع و ثبات قدرت قدرتمندان غارتگر در زمان - و دست کم تا هنگام مرگش 1320- هرگز به کار نبرد. و هرگز مدحی و ستایشی نگفت -آن سروده های معمول و معروف در سراسر تاریخ ادب و ادبیّات از عنصری و فرّخی و منوچهری و انوری و معزّی و ... گرفته تا حتّی سعدی و حافظ در قصایدشان و دیگران- که بخواهد خود را «سگ ممدوح»! بشمارد و آن گوید و سراید که دراز شدن دامنه سخن را از بیش نمونه آوردن، خودداری می کنم.
آری! پروینی که در اندیشه است و اقدام تا راست و درست بگوید و این شیوه در درازمدّت در میان جمع و جامعه به گونه ای «فرهنگ» درآید؛ فرهنگ راست گویی و درست کرداری، امّا در می یابد که به ویژه در میان برخورداران قدرت و مُکنت که هر یک، خلق را به «رخت وچوب شبانی» فریفته اند و آن «پارسا که دِه خَرد و مُلک» و «آن پادشاه که مال رعیّت خورد»؛ هرگز با راست گفتاری و درست رفتاری و دل نگرانی از برای محرومان جامعه سر و سرّی ندارند. پس دردمندانه می سراید:
پروین،به‌کجروان سخن از‌راستی چه‌سود؟! کو آن چنان‌کسی که نرنجد زحرف راست ! 
       
     در قطعۀ «اندوه فقر» که از زبان پیرزنی با دوک نخ ریسی اش می باشد، پیرزنی که از رنج پاره دوختن و زحمت رُفو، خونابۀ دلش از سر انگشت ها می چکد، از بس گرسنه می خوابد و شب ها مَشامش بوی طعام همسایگان را می شنود (گونه ای آرایۀ حسّامیزی)و سیلاب های حادثه بسیار دیده و از سر درد و اندوه می گوید:
دولت چه شد که چهره ز درماندگان بتافت اقـبـال از چـه راه ز بیـچـارگـان رمـیـد ؟! 

نتیجه تصویری برای اندوه فقر

     در این حال پروین دردمندانه و با حسّ ژرف انسان دوستانه به خود خطاب می کند، خطابی جهت دهنده و درس آموز:
پـروین ، توانـگران غم مسکین نمی خورند
 بیهوده اش مکوب که سردست این حدید ! 

آن گاه در قطعه «غرور نیک بختان» که هُمایی همایون طالع، گنجشکی در دادم را می بیند و غروری خودپرستانه او را در بر می گیرد، پروین از زبان گنجشک و برای درهم شکستن آن غرور و خودمحوری می گوید:
ز اوج آسـمـان لــخـتـی فــرود آی  بـه تـدبـیری ز پـایـم بـند بگـشای! 

امّا پاسخی فرعون صفتانه دریافت می کند:
بگـفت : ای پـست طـالع مـا هُماییم کـجـا بـا تـیـره روزان آشـنـایـیم ؟! 

 و پروین ضلع سوم مناظره را بس هشدار دهنده و کوبنده بیان می کند:
اگـر بـر دامـن کـیـوان نـشـسـتـیـم چـو خـیر کـس نمی خواهیم پستیم ! 

و روی دیگر سخن را در جای دیگر، آگاهانه و جامعه شناسانه و فیلسوفانه می نماید -هرچند که نه فلسفه خوانده نه جامعه شناسی. در قطعۀ «گل و خار» پس از بیان ضلع نخست مناظره و ذکر خودبرتربینی ها و به رخ کشیدن های گل و تحقیر ها و دست کم گرفتن ها و سرزنش های خار، در ضلع دوم می سراید:
خارخندید و گفت:تو سختی ندیده ای،آری!
 هـر آن کــه روی سـیـه دیـد ، شـد نـزار ! 
جناب گل که از پاکی و تاب در چهره برخورداری و تو را به سر زنند عروسان گلعذار، کمی آهسته تر بران که:
مـا را فکنده اند ، نه خویـش اوفتادیم
 گـر عـاقلی مخـند به اوفتاده، زینهار! 
و به هوش باش و نخوت از سر به در کُن و این همه خود برتربینی های از روی ناآگاهی به سرنوشت را کنار بگذار و بی پرده دریاب که:
خلق زمانه، با تو به روز خوشی،خوشند تا رنـگ باختی ، فکنندت به رهگذار ! 

آن گاه در ضلع سوم است که خود، پرده را کنار می زند و به افشاگری بیدار سازنده و هشدار دهنده می پردازد:
پـروین ، سـتم نـمـی کـند اَر باغـبـان دهـر گل‌را چراست عزّت‌و خار را ازچه روست‌خوار؟! 

و با به کار بردن تشابه لفظی و آرایۀ ادبی در مصراع دوم است که به خواننده با هنرمندی می فهماند، تضادّ موجود میان گل و خار، دست پرورده نظام اجتماعی و فضای زیستیِ قراردادی آن دو می باشد که می سزد تا بنیانّ این تضادّ و خواری را دریافت و چاره سازی کرد. و درد و درمان را رستمانه و دل سوزانه و بی مانع پی گرفته و نیک دریافت که:
چـراغ دزد ، ز مخـزن پـدید شـد پروین زمان‌خواب‌گذشته است،وقت‌بیداری‌است! 

بی هیچ زیاده پردازی یا لاف زدن، سخن گفتن و نوشتن و بهره برگرفتن از آبشخور فکری و آموزه های تربیتی - اخلاقی و عرفانی- انسانی پروین بیش از این ها است و در یک مقالۀ کوتاه و با فرصت و امکانات اندک نمی توان و نمی شود، حقّ مطلب را به انجام رسانید. و بیش پژوهش و تنظیم یادداشت ها و نقد و نظر را به زمان دیگر وامی گذارم. در پایان بی هیچ توضیح یا اشاره ای، ابیات یادداشت شده از جای جای دیوان پروین را می آورم و بیش خواندن و بهره برگرفتن از سروده های این شاعر بزرگ را معلّم وار و در مراجعه به آثار او سفارش می کنم.

هر چند می دانم پروین و سروده ها و آموزه هایش چونان که فردوسی و سعدی و حافظ و مولوی در میان ملّت و مردم ایران ادب دوست و خواهان رشد اخلاق انسانی پیوسته دست به دست گردیده و می گردد و در ردیف کتاب های آشنا و شناخته شدۀ خانواده های ایرانی بوده و هست و در جمع شان معمول و معروف و نیاز به سفارش نیست.

 

                      نتیجه تصویری برای غرور نیک بختان 

کشــت دروغ ،  بـار حـقـیـقت نمی دهد
دیـن از تو کـار خـواهد و کار از تو راستی
دفع موشان کن از آن پیش که آذوقه برند
عمارت تو شدست این چنین‌خراب ، ولیک
گـر مـا نمی شـدیـم خـریدار رنگ  و بوی
بـه نـیک جامه چو بی دانشی مناز که خلق
بـرای گـردن و دسـت زن نـکـو ، پـروـین
از آن ز شـاخ حـقـایق بـه مـا بـری نرسـید
کــتـاب  عشــق را جــز یـک ورق نــست
زر شـنا ســان چــون خــدا نـشـناخـتـند
مـا کــه جــای خـویــش را نشــناخـتیم
جان را هر آن‌که معرفت آموخت مردم است
چـگـونـه راهـنـمایی کـه خـود گمی از راه
تـیمار کار خـویش تو خود خور، که دیگران

این خشـک رود ، چشـمۀ حـیوان نـمی‌شود
ایـن درد بـا مـبـاحـثه درمـان نــمی شـود
نه در آن لحظه که خـالی شـود انـباری چند
بـه خانـۀ دگـران پیـشۀ تـو مـعماری اسـت
دیـو هـوی‌‌
‏‏‏ به رهـگـذر مـا دکـان نـداشـت
تـو را نـه ، جــامۀ نـیک تـرا کـنـند اِکـرام
سـزاســت گـوهـر دانـش نـه گـوهر اَلــوان
کـه ما هـمیشه حـکایت ز رنـگ و بو کردیم
در آن هـم نکــته ای جـز نـام حـق نـیست
سـنـگـشان هـر جـا  که رفـت انـداخـتـند
خــویــشــتن  را  در  بــلا   انـداخــتـیـم 
دل را  هـر آن که نـگه داشـت پـادشـاسـت
چـگونه حـاکـم شـرعی که فارغی از احکام؟
هـرگز بـرای جُـرم تـو  تـاوان  نمـی دهـند

(369)

(368)

(364)

(353)
(357)
(387)
(188)
(202)
(
1000
)
(284)
(286)
(345)
(387)
(
.... )


منابع مورد استفاده:
 دیوان پروین اعتصامی
 یادنامه برگزیده سخنوران سدة 13 و 14 / محسن بهرامی بالانی
 چشمۀ روشن/ دکتر غلامحسین یوسفی
 بهار و ادب فارسی/ ملک الشّعرای بهار
 از صبا تا نیما / دکتر یحیی آرین
 با کاروان حله / دکتر عبدالحسین زرّین کوب
 فرنگ معین / ج5
 لغت نامۀ دهخدا / ج 3
                                                              
                                                                      محمد حسن توکّل گلپایگانی
                                                                        فروردین 1398
                                                                         گلپایگان

اين مطلب تاکنون 8112 بار مشاهده شده است.
مطالب مرتبط با محمّدحسن توکّل گلپایگانی

به مناسبت زادروز رسول اکرم اسلام (ص)
فاطمه‌ی زهرا، نمونه‌ی انسان تمام
بازهم: علی، امیر مؤمنان
سقراط اسطوره یا حقیقت!
پروین اعتصامی (اختر چرخ ادب)
فاطمۀ زهرا(س) ،« کوثرنبوّت »
پیش درآمدی بر: حافظ شیرازی، رندی معترض!
راستی را علی چه کسی بود؟ و امروز چه نیازمان به علی است؟
کجا خیزد از کار بی داد ، داد ؟



نام و نام خانوادگي:
پست الکترونيک:
سايت يا وبلاگ:
متن پيام:
تصوير امنيتي:



آخاله در قبال تبلیغات هیچ مسئولیتی ندارد.


آب و هوا

پیام های کلی سایت

تماس با ما


كلیه حقوق برای پدید آورندگان 
.:: آخاله ::. محفوظ است. | طرح و اجرا : توحید نیكنامی   | به روز رسانی محتوایی : محمود نیكنامی  
 | .Copyright © 2003-2012 Akhale.ir. All Rights Reserved
|
 | Powered By Tohid Niknami | E-Mail :
Akhale . com @ gmail . com |