ديه ولايتمون مثل اون قديما نيست
صفاي پيرشو خوشرو?ي
جوونش كو?
كجاست دومن صحرا و دشت سرسبزش ?
بهار خرم و زيبا?ي
خزونش كو ?
گلي زخنده روي لبي نمي بيني
?نگاه مهر به چشمون
مردمونش كو ?
نشون وجد و سروري به صورت كس نيست
اگه كه هست دل شاد پس
نشونش كو?
نفس گرفته از آلودگي و دم و دود
هواي پاك ركيبدارو
ابللونش? كو ?
پياده رفتن مردم ديه ور افتاده س
جون تو شهر زياده حال
و جونش كو ?
كجاست شادي و شوق بچا به خاطر عيد ?
ز رخت عيد نگو .
گيوه و تومونش كو ?
نشاط پيرو جوون وقت چوق پل بازي
ز روز سيزده دم نهر
سنجونش كو ?
عروسياي مفصل? كه تا سحر ميرفت
صداي ساز (محمد) به
كهكشونش كو?
شباي خرمنو? صحرا و گرت نقره ماه
طلاي قبه
گندم? كجاست و چون ش كو ?
هواي صاف و سر پشتبون و بو كاگل
ستاره هاي دلنگون از
آسمونش كو ?
شباي مارمضون و سح كه دل خوش بود ر?
?به شور
و حال? مناجات? مومنونش? كو ?
نه برف مثل قديما مياد و نه? بارون
كجاست رحمت حق
شكر بندگونش ?كو?
شباي? كرده به كوه رفتناو اون برفا
كه ميرسوند
حياطا به پشتبونش كو?
زمين خشك ترك خورده تاق مونده دنش
كه فيض رحمتو سول گاز
ناودونش كو?
فضاي باغ و چمن از غلاغ پر غوغاست
نواي بلبل سرمستو و
نغمه خونش كو?
سكوت غم به پر و پاي كوه پيچيدس
صداي خلمه و آواز بچ
چوپونش كو ?
جليز ملك فقستون و گرمكاش چه شد?
خيار گل به سر سبز
وانشونش كو ?
زمرغ? يخ زده ديه نميتوان فهميد
كه از كدام ديارستو
كلكلونش كو?
همه به فكر دلارند و نرخ سكه و ارز
رواج سكه پر بركت
قرونش كو?
درخت سنجت ناراستي فراونه
صنوبري كه زند دم ز راستونش
كو?
نپرسد اهل دلي از ( سعيدي ) احوالي
كه لطف طبع سخن
پرور روونش كو? .