من احمد آخاله م از تبار گلفاگون
كه لك زده ست دلم بخ
ديار گلفاگون
جهنم است ز دود و دم هوا . تيرون
بهشت اگه طلبي رو به
دار گفاگون
به عطر يونه ي تل سنجون دمي خوش باش
نزيك شاخو?ي و سبزه
رار گلفاگون
به كوچري برو و پا مينكولي بنشين
به اختخون هو ببين
آبشار گلفاگون
به وخت يونجي گل قرمزا به صحرا رو
ببين كرارت دشتو بهار
گلفاگون
شويت كوهي . تره و پافغلاق و ريش قازي
شقايق و سمن
داغدار گلفاگون
به كولخرون كه بري گله ها تماشا?يس
به وخت زي كشي و گوچ
گدار گلفاگون
چرنگي ظور تابسون تو حلويي گرما
اگه هوس كني او دوغ
خيار گلفاگون
چلو كباب هوس نمكني به مدت عمر
زشير پر مرق و تامدار
گلفاگون
رجال شهر زيادند ول حيف
يه قدمي نميلند جلو بهر كار
گلفاگون
اوهي آخاله كه خارج اقامتت گرديد
چكا دلت نشده . بقرار
گلفاگون
اگه وخسي بياي و در وطن كار كني
رسد به صبح . شب انتظار
گلفاگون
به نيك نفسي و وردوم و ياكداماني
چو حوريان بهشتند نگار
گلفاگون
هزار و سيصد و هشتاد ويك به فروردين
نوشتم اين اثر از
يادگار گلفاگون
كه زندگي هست نفسي و عمر آب روان
مسافريم همه در گذار
گلفاگون
به چشم حسودان كور دل وخسا
به مين منقل دود كن كجار
گلفاگون
نكر دمبه تلوني به عمر . جونبخشي
به حق آب و گل پا دوار
گلفاگون