گرفته هر دو پای بنده واریس | |
| ز بس ماندم به صف از
بهر یک شیر |
سحرگاهان به صف بودم یکی گفت | |
| مواظب باش میگردی
زمینگیر |
دو سوم عمر من در صف تلف شد | |
| جوانی رفت و گردیدم
دگر پیر |
به صف بودم یکی گفتا به گوشم | |
| مکن غرغر نباش اینقدر
دلگیر |
بگفتم چون که طولانی بود صف | |
| نباید ای برادر کرد
ت�خیر |
اگر ت�خیر بنمایی در این ره | |
| به خانه میروی با خوف
و تشویر |
چرا در اصفهان باشد فراوان | |
| چه کس باید کند این
شیر تفسیر |
چو صف در شهر ما خیلی طویل است | |
| بباید با قلم بنمود
تقریر |
چو در گلپایگان ما �پگاه� است | |
| بباید فکر بکری کرد و
تدبیر |
پنیر و خامهاش از بس گران است | |
| چه کس دارد در این
ویرانه تقصیر |
لبن از ما و ما محروم از آنیم | |
| ولی در خانههامان
نیست سرشیر |
یکی گفتا خبر ده بر جراید | |
� | اگر غفلت کنی
فردا بود دیر |
چو بودم منتظر من در صف شیر | � |
� | مرا یک ماده
گاوی کرده تحقیر |
چو شیرم بوده افزون فصل گرما | � |
� | نموده صاحبم از
بنده تقدیر |
شود آیا که از الطاف ارباب | � |
� | بنوشیم شیر چون
گوساله از زیر |
نمیدانی تو �طالب� بر ته دیگ | � |
� | اخیرا� ای
برادر خورده کفگیر |
� | � |