استاد محمدعلی سعیدی گلپایگانی پیری و آرزوی شبابا چوش
کنم؟
دنیای بی وفای خرابا چوش
کنم؟
با روزگار دست به عصا راه میرم
ولی
عمر عزیز پا به رکابا چوش
کنم؟ عکسی فقط ز دور جوونی به جا
موند
یاد اثیر مونده به قابا چوش کنم؟ هی
دیده تارتر شود و سایه بیشتر
با چشم بی فروغ
کتابا چوش کنم؟ سازی دیه به گوش گرون سازگار
نیست سوز صدای تار و
رباب چوش کنم؟ هوش و هواس و طاقت و تاب و توون همه در کار رفتنند
شتابا
چوش کنم؟ ساقی نریز می که زسنگ جفای چرخ ساغر
شکسته باده
نابا چوش کنم؟ مستی ز سر پرید و خماری ز در رسیدبا کوم
خشک چشم پر آبا
چوش کنم؟ دنیا و جلوه های سرابش فریب
بود
امید به سدل به سراب چوش کنم؟ گویند زندگی چو حبابیست روی
آب
آب از سرم گذشت حبابا چوش کنم؟ چرخ و فلک به میل و مراد دلم
نگشت این
هرزه گرد خونه خرابا چوش کنم؟ دنیا جواب چون و چرای کسا
نداد
صدها سوال مونده جوابا چوش کنم؟ بیداری شبای جدایی به جا
خودش
اقبال و بخت رفته به خوابا چوش کنم؟ گفتم خموش باش سعیدی
به طعنه گفت: پس شکوه فزون زحسابا چوش
کنم؟ این مطلب تاکنون 5256 بار دیده شده است.
| | |