آمده بالین بابا گوهرِ درّدانه ای* بر سر و سینه زند در کنج غربت خانه ای* سوخته بال و پرش از غم ولیکن ناتوان* دور شمعِ عسگری پر می زند پروانه ای* - شهادت امام حسن عسکری تسلیت باد
بشکفد بار دگر لاله ی رنگین مراد
غنچه ی سرخ فرو بسته ی دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر.
شاد بودن هنر است ? شاد کردن هنری والاتر.
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی درد بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است ?
گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد.
زندگی صحنه ی يکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پيوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد.
ژاله اصفهاني در سال
1300 در اصفهان پا به جهان گذاشت پس از به پايان رساندن تحصيلات ابتدايي و متوسطه
در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت در سال 1326 در سن 25 سالگي به
همراه همسرش ناگزير به مهاجرت از ايران شد و به اتحاد جماهير شوروي رفت در نخستين
بخش زندگي خود در مهاجرت دوره 5 ساله ادبيات را در باكو به پايان رساند و با آموختن
زبان آذربايجاني بيش از هزار بيت از سروده هاي سخنوران كلاسيك و معاصر آذربايجان را
به شعر فارسي برگرداند سپس درسال 1333 همراه همسر و دو پسر خود براي ادامه تحصيل به
مسكو رفت و در سال 1339 با درجه دكترا در رشته ادبيات از دانشكده دولتي لامانوسف
مسكو فارغ التحصيل شد با آغاز كار علمي در انستيتوي ادبيات جهان ماكسيم گوركي رساله
اي به نام نيما يوشيج پدر شعرنو پارسي به زبان روسي در مسكو منتشر ساخت اين كتاب
نخستين اثري است كه در روسيه درباره نيما به چاپ رسيد ژاله در سال 1359 به ايران
بازگشت و پس از چند سال به لندن رفت و هم اكنون نيز در آنجا زندگي ميكند