آخرین به روز آوری سایت چهارشنبه ۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳

گلها و سبزیجات بهاری در ارتفاعات گلپایگان -موسیر ، لاله ، مرزنجوش ، شوید



آخاله در قبال تبلیغات هیچ مسئولیتی ندارد...



دارو درمانی تعدادی از بیماری های گوارشی


پوشاک (برند)


یادی از گلپایگان - استاد سعیدی


ویدئوی مناره سلجوقی گلپایگان

مناره سلجوقی گلپایگان که از آن به عنوان بلندترین مناره آجری نام می برند ، گویی امتداد پیشینه کهن این خطه را برابر دیدگان هر هنر دوستی آشکار می کند این بنا که به عنوان بلندترین مناره آجری سلجوقی قرن پنجم هجری قمری ایران از آن یاد شده با قدمتی حدود 900 سال همچنان در برابر عوامل طبیعی زلزله، باد، باران، سرما و گرما سرفراز برجای مانده است.


خانه ها و کوچه باغ های دیدنی حسن حافظ











عقاب

دكتر پرويز ناتل خانلري

عقاب
                             
                           
   دكتر پرويز ناتل خانلري*

                                                              گردآورنده: علي‌اكبر جعفري
                                                                 jafari545@yahoo.com 

 گشت غمناك دل و جان عقاب

چو ازو دور شد ايام شباب

ديد كش دور به انجام رسيد

آفتابش به لب بام رسيد

بايد از هستي دل بر گيرد

ره سوي كشور ديگر گيرد

خواست تا چاره ي نا چار كند

دارويي جويد و در كار كند

صبحگاهي ز پي چاره ي كار

گشت برباد سبك سير سوار

گله كاهنگ چرا داشت به دشت

ناگه ا ز وحشت پر و لوله گشت

وان شبان ? بيم زده ? دل نگران

شد پي بره ي نوزاد دوان

كبك ? در دامن خار ي آويخت

مار پيچيد و به سوراخ گريخت

آهو استاد و نگه كرد و رميد

دشت را خط غباري بكشيد

ليك صياد سر ديگر داشت

صيد را فارغ و آزاد گذاشت

چاره ي مرگ ? نه كاريست حقير

زنده را فارغ و آزاد گذاشت

صيد هر روزه به چنگ آمد زود

مگر آن روز كه صياد نبود

آشيان داشت بر آن دامن دشت

زاغكي زشت و بد اندام و پلشت

سنگ ها از كف طفلان خورده

جان ز صد گونه بلا در برده

سا ل ها زيسته افزون ز شمار

شكم آكنده ز گند و مردار

بر سر شاخ ورا ديد عقاب

ز آسمان سوي زمين شد به شتاب

گفت كه : ?? اي ديده ز ما بس بيداد

با تو امروز مرا كار افتاد

مشكلي دارم اگر بگشايي

بكنم آن چه تو مي فرمايي ??

گفت : ?? ما بنده ي در گاه توييم

تا كه هستيم هوا خواه تو ييم

بنده آماده بود ? فرمان چيست ?

جان به راه تو سپارم ? جان چيست ?

دل ? چو در خدمت تو شاد كنم

ننگم آيد كه ز جان ياد كنم ??

اين همه گفت ولي با دل خويش

گفت و گويي دگر آورد به پيش

كاين ستمكار قوي پنجه ? كنون

از نياز است چنين زار و زبون

ليك ناگه چو غضبناك شود

زو حساب من و جان پاك شود

دوستي را چو نباشد بنياد

حزم را بايد از دست نداد

در دل خويش چو اين راي گزيد

پر زد و دور ترك جاي گزيد

زار و افسرده چنين گفت عقاب

كه :?? مرا عمر ? حبابي است بر آب

راست است اين كه مرا تيز پر است

ليك پرواز زمان تيز تر است

من گذشتم به شتاب از در و دشت

به شتاب ايام از من بگذشت

گر چه از عمر ?‌دل سيري نيست

مرگ مي آيد و تدبيري نيست

من و اين شه پر و اين شوكت و   جاه

عمرم از چيست بدين حد كوتاه?

تو بدين قامت و بال ناساز

به چه فن يافته اي عمر دراز ?

پدرم نيز به تو دست نيافت

تا به منزلگه جاويد شتافت

ليك هنگام دم باز پسين

چون تو بر شاخ شدي جايگزين

از سر حسرت بامن فرمود

كاين همان زاغ پليد است كه بود

عمر من نيز به يغما رفته است

يك گل از صد گل تو نشكفته است

چيست سرمايه ي اين عمر دراز ?

رازي اين جاست?تو بگشا اين راز??

زاغ گفت : ?? ار تو در اين تدبيري

عهد كن تا سخنم بپذيري

عمرتان گر كه پذيرد كم و كاست

دگري را چه گنه ? كاين ز شماست

ز آسمان هيچ نياييد فرود

آخر از اين همه پرواز چه سود ?

پدر من كه پس از سيصد و اند

كان اندرز بد و دانش و پند

بارها گفت كه برچرخ اثير

بادها راست فراوان تاثير

بادها كز زبر خاك و زند

تن و جان را نرسانند گزند

هر چه ا ز خاك ? شوي بالاتر

باد را بيش گزندست و ضرر

تا بدانجا كه بر اوج افلاك

آيت مرگ بود ? پيك هلاك

ما از آن ? سال بسي يافته ايم

كز بلندي ?‌رخ برتافته ايم

زاغ را ميل كند دل به نشيب

عمر بسيارش ار گشته نصيب

ديگر اين خاصيت مردار است

عمر مردار خوران بسيار است

گند و مردار بهين درمان ست

چاره ي رنج تو زان آسان ست

خيز و زين بيش ?‌ره چرخ مپوي

طعمه ي خويش بر افلاك مجوي

ناودان ? جايگهي سخت نكوست

به از آن كنج حياط و لب جوست

من كه صد نكته ي نيكو دانم

راه هر برزن و هر كو دانم

خانه ? اندر پس باغي دارم

وندر آن گوشه سراغي دارم

خوان گسترده الواني هست

خوردني هاي فراواني هست ??

 ****

آن چه ز آن زاغ چنين داد سراغ

گندزاري بود اندر پس باغ

بوي بد ? رفته ا زآن ? تا ره دور

معدن پشه ? مقام زنبور

نفرتش گشته بلاي دل و جان

سوزش و كوري دو ديده از آن

آن دو همراه رسيدند از راه

زاغ بر سفره ي خود كرد نگاه

گفت : ?? خواني كه چنين الوان ست

لايق محضر اين مهمان ست

مي كنم شكر كه درويش نيم

خجل از ما حضر خويش نيم ??

گفت و بشنود و بخورد از آن گند

تا بياموزد از او مهمان پند

 ****

عمر در اوج فلك بر ده به سر

دم زده در نفس باد سحر

ابر را ديده به زير پر خويش

حيوان را همه فرمانبر خويش

بارها آمده شادان ز سفر

به رهش بسته فلك طاق ظفر

سينه ي كبك و تذرو و تيهو

تازه  و گرم شده طعمه ي او

اينك افتاده بر اين لاشه و گند

بايد از زاغ بياموزد پند

بوي گندش دل و جان تافته بود

حال بيماري دق يافته بود

دلش از نفرت و بيزاري ? ريش

گيج شد ? بست دمي ديده ي خويش

يادش آمد كه بر آن اوج سپهر

هست پيروزي و زيبايي و مهر

فر و آزادي و فتح و ظفرست

نفس خرم باد سحرست

ديده بگشود به هر سو نگريست

ديد گردش اثري زين ها نيست

آن چه بود از همه سو خواري بود

وحشت و نفرب و بيزاري بود

بال بر هم زد و بر جست ا زجا

گفت : كه ?? اي يار ببخشاي مرا

سال ها باش و بدين عيش بناز

تو و مردار تو و عمر دراز

من نيم در خور اين مهماني

گند و مردار تو را ارزاني

گر در اوج فلكم بايد مرد

عمر در گند به سر نتوان برد ?? 

 ****

شهپر شاه هوا ? اوج گرفت

زاغ را ديده بر او مانده شگفت

سوي بالا شد و بالاتر شد

راست با مهر فلك ? همسر شد

لحظه?يي چند بر اين لوح كبود

نقطه ?يي بود و سپس هيچ نبود

*****  

   

دكتر پرويز ناتل خانلري در اسفند ماه سال 1292 شمسي در تهران به دنيا امد. او دوره ابتدايي و متوسطه را در تهران به پايان برد و سپس وارد دانشكده ادبيات گرديد و به تحصيل پرداخت و موفق به اخذ مدرك ليسانس شد. آنگاه به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و مدتي مشغول به تدريس در دبيرستانهاي رشت شد. از آن پس به تهران منتقل گرديد و در دبيرستانهاي تهران به كار تدريس مشغول شد. در طي اين دوران? دكتراي خود را در رشته زبان و ادبيات فارسي گرفت. دكتر خانلري مدتي در دايره آموزش وزارت فرهنگ و رياست انتشارات دانشگاه را بر عهده داشت و همچنين به عنوان دانشيار زبان فارسي در دانشگاه تدريس كرد. او در سال   1327شمسي براي تكميل دانش خود به اروپا سفر كرد و دوره زبان شناسي پاريس را گذراند. سپس بعد از دو سال به ايران بازگشت و به عنوان استاد دانشگاه به كار تدريس مشغول شد. دكتر خانلري در زمان حيات خود فعاليتهاي بسياري نمود از جمله انتشار مجله سخن كه از سال 1322شمسي شروع به نشر آن كرد و همچنين ت?سيس بنياد فرهنگ در سال 1344 شمسي كه در مدت فعاليت اين بنياد بيش از سيصد عنوان كتاب چاپ و نشر شد كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي به م?سسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي تغيير نام داد. سرانجام دكتر خانلري پس از عمري خدمت در شهريور 1369 شمسي دار فاني را وداع گفت.

ويژگي سخن

دكتر خانلري يكي از شاعران توانا و نويسنده اي بزرگ به شمار مي رود. شعر او داراي مضامين بلند و عالي است و همچنين از انسجام و قدرت خاصي برخوردار است. او در سرودن انواع شعر? مهارت و تبحر داشت كه عاليترين و معروفترين اثر او كه شهرت زيادي كسب كرد منظومه عقاب است. او همچنين در زمينه نويسندگي يكي از نويسندگان فعال و صاحب نظر به شمار مي رود كه او از زبان شناسان بزرگ و نقادان و محققان چيره دست بود كه آثار گرانبهايي را در اين زمينه ها خلق كرده است.

معرفي آثار

دكتر خانلري آثار بسياري را از خود به يادگار گذاشته است كه تعدادي از آنها را معرفي مي كنيم. دختر سروان از آثار پوشكين? تحقيق بنيادي در عروض و قافيه و چگونگي اوزان غزل? غزلهاي خواجه حافظ شيرازي? وزن شعر فارسي? ماه در مرداب? مجموعه شعر? ترانه هاي منتخب رباعيات شاعران مشهور?تاريخ زبان فارسي در 5 جلد? دستور زبان فارسي? ديوان سمك عيار? روانشناسي و تطبيق آن با اصول پرورش و آثار بسياري ديگر كه به معرفي آن نمي پردازيم.

 

این مطلب تاکنون 6148 بار دیده شده است.

شما هم چند كلمه بنويسيد

آخاله در قبال تبلیغات هیچ مسئولیتی ندارد.


آب و هوا

پیام های کلی سایت

تماس با ما


كلیه حقوق برای پدید آورندگان 
.:: آخاله ::. محفوظ است. | طرح و اجرا : توحید نیكنامی   | به روز رسانی محتوایی : محمود نیكنامی  
 | .Copyright © 2003-2012 Akhale.ir. All Rights Reserved
|
 | Powered By Tohid Niknami | E-Mail :
Akhale . com @ gmail . com |